روحانی جمهوریخواه
به مناسبت چهلونهمین سالیاد شهید سید اسماعیل بلخی
وقتی علامه شهید بلخی در زندان کتاب شعرهایش را تنظیم میکرد، بعضی از شعرها بسیار تند به نظر میرسیدند؛ بهخصوص که او از جامعه و جامه ملایی برخاسته بود و حکومت شاهی تقریبا چندهزارسال در مملکت عمر کرده بود.
یکی از شعرهایی که به بیرون رسید، غزلی درباره جمهوریخواهی بود:
نور جمهوریت ای مقصود شرق
ای یگانه طالع مسعود شرق
جمهوریخواهی یا طلب حکومت دموکراتیک در همه منطقه، صحبتی نو بود. همان روزها، علمای اسلام در کشورهای اطراف، طالب حکومت اسلامی یا تیوکرات بودند؛ اما او ملایی تنها بود در میان هممسلکانش. بعدها که داوود خان، حکومت جمهوری را اعلام کرد، بهخاطر شهرت شعرهای بلخی، این نام در ذهن و زبان مردم آشنا بود؛ اگرچه واقعیت این جمهوری کیلومترها با واقعیت جمهوری و آنچه در ذهن بلخی میگذشت فرق داشت. مثل هجدهم برومر لویی بناپارت، یک دروغ شاخدار به نام دموکراسی بود، اگرنه وطنپرست فوقالعادهیی مثل میوندوال را زندانی و به قتل نمیرساند.
من از رابطه بلخی و میوندوال خبر ندارم، اما میدانم که هر دو بر اساس ملیگرایی مستقل و حکومت مردمی مبتنی بر مساوات فعالیت سیاسی داشتند.
بلخی اما کم کم به فعالیت سیاسی بدون خشونت بیباور شد. این همان روزگاری بود که فعالیتهای انقلابی خونین در همه جهان رواج یافته بود. قصه چگوارا، لخ والسا، پاتریک لومومبا و … جهان را فراگرفته بود. تفنگچه بخش مهمی از ابزار روشنفکری از پاریس تا امریکای جنوبی و افریقا بود.
حتا بر خلاف تصور، گاندی هم دریافته بود که بدون مبارزه خشن، نمیتوان کاری از پیش برد. دانسته بود که ایده تبلیغ مبارزه آرام، روشی برای خنثا کردن مبارزان است. رسانههای غربی که علمدار زورگویی، غارت و ظلم جهانی بودند و هنوز هستند، قهرمانان مخنث را تبلیغ میکردند. برای این شاید بلخی گاهی منادی خشونت انقلابی است:
زخون بنویس بر دیوار ظالم
که آخر سیل این بنیاد خون است
جوانان در قلم رمز شفا نیست
دوای درد استبداد خون است
بلخی یک انقلابی فوقالعاده بود که شعرش شروع نوعی شعر مقاومت یا انقلابی در افغانستان محسوب میشود. سخنرانیهایش پر از نوآوری و گفتمان مذهبیاش، اصلاحگری دینی توام باعقل و جستجوی جهان مدرن است؛ مثلا درباره عاشورا که سنتی برای سوگواریست او نظری نو دارد:
تاسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است
دانشسرای مکتب اولاد آدم است
از خیمهگاه سوخته تا دجله فرات
تعلیمگاه دانش خلق دو عالم است
یا مثلا در غزلی دیگر با ردیف آزادی موتیو عاشورا را از گفتمان سوگ به نشانهیی برای آزادیخواهی بدل میکند:
در دشت عراق آمد آن رهبر آزادی
آزاد توان بردن ره در بر آزادی
نی بر تن تو جامه نی بر سر من معجر
کین هر دو ضرورت نیست در کشور آزادی
…
نسل جدید متاسفانه از تاریخ معاصر و جریانهای روشنفکری آن بسیار کماطلاعند. همانطور که میوندوال را کم میشناسیم، از دیگر چهرههای درخشان فکری و معرفتی نیز بیخبریم.
شناسایی کسانی چون بلخی، مبلغ، موسی شفیق، غبار، فرهنگ، صدیقی، کهزاد، تاج و دیگران میتواند به شناخت ما از خود و مسیر سرنوشت ما بسیار ثمربخش باشد. چهرههایی که حصار تعصبات و مرزهای قومی را شکسته بودند و امروز دوباره ما را در خود تنیدهاند.
سید رضا محمدی؛ رییس اتحادیه نویسندگان افغانستان