آنچه در افغانستان میگذرد، جنگ افغانها نیست
در روزهای اخیر اوضاع سنگرهای جنگ علیه طالبان دگرگونه گردیده است. از محتوای نبردهایی که در ولایات مختلف جریان دارد چنان بر میآید که ابتکار جنگ به دست طالبان افتاده است و نیروهای دولتی به رغم حمایتهای گسترده نیروهای بینالمللی در موضع دفاعی قرار دارد.
سقوط ولسوالی تیوره در ولایت غور و سقوط ولسوالی دیگری در فاریاب از این دو واقعیت خارج نیست که در نگرش نخست دولت افغانستان اراده جدی برای مقابله با دشمن وجود ندارد. در نگرش دوم، ایالات متحده امریکا که تمویلکننده نیازهای مالی و نظامی دولت میباشد به نظر میرسد که میخواهد دامنههای جنگ گسترش یافته و دلایل موجه برای استمرار و ازدیاد حضور نیروهای امریکایی در افغانستان فراهم شود.
ایالات متحده که بخش مهمی از نیازمندیهای جنگی دولت افغانستان را تامین میکند، نخست، به خوبی میداند که جنگ علیه دولت از کجا تمویل میشود و پایگاههای اصلی مخالفان دولت در کجا قرار دارد و دوم، ایالات متحده این توانایی استخباراتی و عملیاتی را نیز دارد که اهداف مورد نظر را در دورترین نقطه جهان نابود کند.
از همین رو، هرگاه امریکا اراده کند، نابودی طالبان و متقاعد ساختن پاکستان مبنی بر دست کشیدن از حمایت طالبان کار دشوار نخواهد بود، چنانچه پس از فرو ریختن برجهای دوقلوی جهانی چنین کرد. از خاطرات رسانهها فراموش نشده که پس از حادثه یازدهم سپتمبر، وزیر دفاع امریکا طی یک تماس تلیفونی به مقام عالیرتبه پاکستان گفته بود که اگر دست از حمایت طالبان برندارید، پاکستان به عصر حجر خواهد رفت و درست تحت تاثیر همین تهدید بود که پاکستان یکشبه تغییر موضع داد و طالبان نیز از اریکه قدرت بر زمین افتاد.
اکنون نیز اختیار جنگ و مصرف جنگ در دست ایالات متحده امریکاست و زمام امور از دست افغانها خارج شده است. دولت وحدت ملی به عنوان شریک استراتیژیک امریکا که آب و نانش نیز از آن مرجع عالیقدر تامین میشود، چارهیی ندارد جز اینکه بر وفق میل و مراد و هدایت ایالات متحده حرکت کرده و هرگونه خلافورزی از این هدایات، به قطع آب و نان و در نهایت به فرو افتادن از تخت و بخت منجر خواهد گردید.
بنابراین آنچه در افغانستان میگذرد جنگ افغانها نیست؛ بل یک بازی پیچیده و خونین استخباراتی میان کشورهای دور و نزدیک میباشد که اختیار آن در دست ایالات محتده امریکا افتاده و سرنوشت آن نیز به دست ایالات متحده رقم میخورد.
از همین رو شکایت و گلهگذاری از سهلانگاری و کمکاری دولت وحدت ملی به شکوههای عاشقانه میماند که عاشق از معشوق بیاختیارش دارد، اما واقعیت این است که استراتیژی ایالات متحده امریکا در افغانستان ادامه بحران در کشور و کشانیدن پای روسیه تا عمق بحران در افغانستان است تا مجبور به پرداخت هزینههای بیشتر گردد.
دولت ما و سکتورهای امنیتی آن در بهترین حالت، خارج از اشاره و استخاره ایالات متحده امریکا نمیتواند در دشتهای نبرد، قدم به جلو یا به عقب گذاشته و بنا بر میل خود کاری انجام دهد.
به همین دلیل آنچه در سنگرهای نبرد و در میدانهای جنگ اتفاق میافتد در واقع خواست و اراده ایالات متحده امریکا را به نمایش میگذارد که تا هنوز ختم جنگ و بحران در افغانستان شامل استراتیژی امریکا در افغانستان نگردیده است.
نشانههایی که از سیاست امریکا در افغانستان قابل رویت میباشد بر این واقعیت تلخ تاکید میدارند که جنگ در افغانستان تا سالهای نامعلوم ادامه خواهد داشت و تا آن زمان که توافق میان قدرتهای بزرگ مانند چین، روسیه و امریکا حاصل نگردد پایانی به این زودی برای جنگ در افغانستان نیز متصور نخواهد بود..
مردم افغانستان به دلیل فقدان خرد جمعی، قربانیان خودخواسته این جنگ خونین و بیسرانجام است که در اشکال و ابعاد مختلف باید قربانی شوند، اما آنجا که سرنوشت این مردم رقم میخورد، نه ارگ ریاست جمهوری و شورای امنیت؛ بل واشنگتن، مسکو و … میباشد که سرنوشت جنگ در افغانستان و در خیلی از کشورهای بحرانزده را تعیین میکنند.
به همین دلیل جنگ خونین در کشور ادامه دارد آن گونه که چهل سال ادامه یافت. در این صورت دست به دست شدن شهرها و شهرستانها و قربانی شدن مردم افغانستان چیزی نیست که در منظومه ظرفیت و مدیریت دولت وحدت ملی قابل محاسبه باشد