شورای صلح یا انجمن عالی بیکاران!
شورای عالی صلح از همان آغاز تاسیس که امکانات قابل توجه نیز در اختیار داشت، یک پیکرۀ بیکاره، در بدنه دولت محسوب میگردید و کسی انتظار نداشت، این شورا بتواند زمینۀ صلح و آشتی را میان دولت و دشمنان آن فراهم نماید.
از همان آغاز تشکیل این شورا، تا کنون کسی نپرسیده این شورا که از رییس تا آخرین عضو آن از میان بیکاران و بازنشستگان برگزیده شده، با کدام میکانیزم و رویکرد تعریفشده به جنگ جاری در کشور مینگرد و اصولا در چهارچوب کدام میکانیزم از میادین جنگ و نبردهای خونین عبور کرده و طالبان را که به کمتر از نابودی دولت و استقرار الهیات طالبانی راضی نمیشوند، به صلح و آشتی دعوت میکند؟
اینکه در یک سال اخیر آقای حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان به دولت پیوسته، شاید به عنوان یک ابتکار تعجببرانگیز شورای صلح رسمیت یافته باشد، اما واقعیت امر این است، آقای حکمتیار علیالظاهر در چهارچوب تلاشهای شورای صلح و علیالباطن به اشاره و استخاره ایالات متحده وارد مذاکرات با دولت شد و پس از طی فرایند یک صنعت بازی سیاسی وارد کابل گردید و در این شهر رحل اقامت افگند تا اگر بتواند از مسیر دارالامان به سمت ارگ ریاست جمهوری نقب سیاسی زده و روزی بر تخت قدرت نزول اجلال بفرماید.
اما شورای صلح که اصولا باید یک نهاد متخصص و مبتکر در زمینه مهار انواع و اقسام خشونتهای امنیتبرانداز باشد، متاسفانه به یک انجمن فرسوده بیکاران و بازنشستگان قدرت میماند که خیلی از اعضای آن روزگاری اربابان قدرت بودهاند و اکنون به دلیل بیکاری مزمن و احتمال نقش مخرب در راستای تحکیم پایههای نظام، در بدنه شورای صلح جا داده شده است تا با خلق مصروفیت در این شورا، حداقل برای دولت وحدت ملی دردسرآفرین نباشند.
به همین دلیل کثیری از اعضای شورای صلح خود نیز، نیاز به فهم درست از مبانی صلح و ثبات دارند چه رسد به اینکه خود در راستای تامین صلح موثر واقع گردند. از همین چشمانداز به فهم این واقعیت میشود نزدیک شد همان گونه که؛ سرنوشت جنگ از دست دولت افغانستان خارج گردیده، سرنوشت صلح نیز از کنترول این دولت خارج بوده و آنکه جنگ را تمویل میکند، کلید صلح نیز در دست آن قرار دارد.
تلاشهایی که در این وسط از آدرس شورای صلح به نام صلحخواهی و ایجاد شرایط گفتگو و تفاهم میان دولت و مخالفان آن صورت میگیرد، تلاشهایی از نوع گربهبازیهای سیاسی میباشد که برای مصرف مطبوعات، جهت قانع ساختن افکارعامه صورت میگیرد.
هرچند مردم افغانستان با وعده های شیرین هم، شیرینکام میشوند اما بر اساس حکم خرد و منطق رفتاری این واقعیت برجسته میگردد که تا جنگی در کار باشد و تا سربازانی از آن سوهای دریاها برای جنگ در این سرزمین گسیل شوند، صلحی در کار نیست و شورای صلح نیز یک انجمن بیکاره بیکاران خواهد بود که نشست و برخواست اعضای آن در محور غیبتگوییهای مردانه خلاصه میگردد.
اگر شورای صلح واقعا یک نهاد مسوول و مجرب میبود تا حالا حداقل افکار عامه مردم را در روشنایی عوامل جنگ قرار میداد تا مردم با فهم درست از عوامل جنگ و نا امنی در راستای تامین صلح و امنیت با دولت همکار میگردید.
این در حالی است؛ شورای صلح تا اکنون هیچ گونه تصویر روشن از دشمنان مردم ارایه نکرده و مردم نیز به درستی نمیدانند آنانی که در برابر دولت ما میجنگند، برادران ناراضیاند یا دشمنان مردم افغانستان؟
با قاطعیت میتوان ادعا کرد، اصولا شورای صلح خود نمیداند که برسازههای صلح کداماند و راه دست یافتن به صلح از کجا میگذرد؟
علاوه بر این، در این روزها که جنگ در چندین ولایت شدت یافته و ولسوالیها یکی پس از دیگری به دست طالبان میافتند، اعضای شورای صلح مصروف چاینوشیاند و با شمردن دانههای تسبیحشان به فردای فرزندانشان میاندیشند که اگر خود ناگهان از دنیا بروند، پس از ایشان میان فرزندان او و فرزندان برادرانشان چه اتفاق خواهد افتاد!
شورای صلح هرچیز میتواند باشد، مثلا شورای بیکاران، اما با توجه با بیسوادی مطلقی که نسبت به فرایند منازعه و صلح در آن شورا حکمفرما میباشد، نمیتواند شورای صلح باشد. از این رو، خیلی ضروری به نظر میرسد که دولت نسبت به ماهیت و اهلیت این شورا تجدید نظر نموده و اصولا نبود این شورا خیلی بیشتر از بودن این شورا، مفید ارزیابی می گردد.
نویسنده: فرید معروف