آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟
تنها باید امیدوار باشیم که سخنان سر ادوارد گرِی، وزیر امور خارجه بریتانیا، در آستانۀ جنگ جهانی اول در دوران ما تکرار نشود: «چراغهای سراسر اروپا خاموش خواهند شد. احتمالن دیگر در طول زندگیمان آنها را مشاهده نخواهیم کرد.» اما نشانههای کنونی به هیچوجه مناسب نیستند.
احتمال بروز یک نبرد جهانی – اگر میخواهید نامش را جنگ جهانی سوم بنامید – کمی دور از ذهن به نظر میرسد. از سال 1945 میلادی، هیچ تصادم مهمی بین قدرتهای جهانی در نگرفته است. پروژه اروپایی پساجنگی بر محور صلح، عدالت اجتماعی و هماهنگی جمعی شکل گرفت. اما پس از گذشت چند دهه و با ظهور ناسیونالیسم، احتمال خطر جنگ در قارهیی با تاریخ جنگهای خونین احساس میشود.
هر دو جنگ جهانی اول و دوم، در قرن 20 میلادی غیرقابلپیشبینی بودند. کریستوفر کلارک در مقالۀ «خوابگردها: چگونه اروپا به سمت جنگ جهانی اول پیش رفت» به مسیر منتهی به جنگ جهانی اول اشاره میکند. پیش از وقوع جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی، اروپا در آرامشی مثالزدنی به سر میبرد. قدرتهای اروپایی پیش از آن کشتار، روابط دیپلماتیک و تجاری با یکدیگر برقرار کرده بودند.
قدرتهای جهانی در دهه 30 میلادی نیز به دلیل ترویج سیاست ایجاد صلحوآرامش، عدم تمایل اولیه ایالات متحده برای ورود و همچنین پیمان نازیها و شوروی، تمایل داشتند از وقوع یک جنگ دیگر پیشگیری کنند. برای مثال میتوان به اقدام «صلح برای زمان ما» توسط نویل چمبرلین نخستوزیر بریتانیا، بین سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۴۰ اشاره کرد. مفهوم جنگ جهانی سوم در طول جنگ سرد نیز کاملن با مفهوم جنگ اتمی و دکترین تخریب حتمی متقابل (MAD) گره خورده بود.
این احتمال وجود دارد که جنگ بعدی بین قدرتهای جهانی به همان شکل جنگ سرد و یا حتا گرم (در مقابل جنگ هستهیی) باشد. در قرن بیستم اما شاهد ظهور سه جبهه هستیم که میتوانند مکان هندسی جنگهای بعدی را روشن کنند. جبهه اول، به روابط اروپا، روسیه و جنگ سردی که بر اثر نبرد اوکراین بین آنها شکل گرفته اشاره دارد؛ جبهه دوم، روابط خاورمیانه است که دور محور داعش و جنگ سوریه گره خورده است؛ جبهه سوم نیز به مقابلۀ امریکا و چین در منطقه آسیا و اقیانوسیه تعلق دارد.
جنگ سرد دوم
مجله تایم، – مبتکر ایدۀ جنگ سرد بعدی در ایالات متحده – در سال 2014 نسبت به شروع جنگ سرد دوم خبر داد. دولتهای غربی، حمله ولادیمیر پوتین به گرجستان در سال 2008 و پس از آن اکراین را دو نشانۀ توسعهطلبی او خواندند. از قرار معلوم، دیگر خبر از اتهاماتی که پس از جنگ عراق در مورد نقض تمامیت ارضی کشورها به ایالات متحده نسبت داده میشد، نبود. جان میرزهایمر، در فارن افیرز نوشت: واقعیت این بود که ناتو پیش از بحران اوکراین، دو مرتبه توسعهطلبی به سمت مرزهای روسیه انجام داده بود؛ این اقدامها نقض قراردادی بود که بلوک شرقوغرب پس از پایان جنگ سرد، بر سر آن به توافق رسیده بودند.
از این نظر، اتفاقهای اکراین را باید پایانی بر آن فرآیند دانست و در ضمن نباید فراموش کرد که واکنش ایالات متحده به دخالت شوروی در کوبا در دهه 60 میلادی چندان آرام و صمیمانه نبود. افزایش نیروهای نظامی توسط ناتو و روسیه را باید بازیهای جنگی خطرناک این روزهای اروپا دانست؟
اندیشکده شبکه رهبری اروپایی (ELN) در سال 2015 گزارشی را با عنوان «باید برای بدتر از اینها خودمان را آماده کنیم» منتشر کرد. آیا اقدامهای نظامی ناتو و روسیه احتمال وقوع جنگ در اروپا را بیشتر میکند؟ این گزارش مانورهای نظامی اخیر روسیه با 80.000 نیروی نظامی و ناتو با 15.000 نیروی نظامی را تحلیل کرده بود. در ادامۀ گزارش گفته شده بود که «هر طرف با توجه به قابلیتهای طرف دیگر، مانورهایش را انجام میدهد و این در حالی است که سخنگویان هر طرف تاکید دارد که این رزمایش را برای مقابله با ماهیت و قدرت دشمنان فرضی طراحی کردهاند. روسیه آمادۀ درگیری با ناتو و ناتو نیز آمادۀ درگیری با روسیه میشود.»
اخیرن ایالات متحده نیروهایش را در لهستان مستقر کرده است، اقدامی که پس از پایان جنگ سرد در این اندازه بیسابقه بوده است. امریکا همچنین حرکتهایی در کشورهای اروپای شرقی نظیر استونی، بلغارستان و رومانی داشته که باعث شده روسیه با انتقال موشکهای اسکندر-ام (با قابلیت حمل کلاهک هستهیی) به پایگاه دریاییاش در کالینینگراد واکنش نشان دهد.
بنا به گفتۀ نیویورکتایمز، قرار است یک سامانۀ دفاع موشکی امریکایی همچون رومانی در لهستان ساخته شود. حال سوال این است که آیا رویکرد ترامپ در قبال روسیه موجب بهترشدن شرایط خواهد شد؟ اگر جنگجویان سرد سامانه دفاعی آتلانتیسیست و تندرویان روسی به همان شکل سابق به کارشان ادامه دهند، بنابراین شاهد افزایش تنشها خواهیم بود.
ژیوپلیتیک خاورمیانه
یورگن تودنهوفر نویسنده آلمانی، به نکته بسیار جالبی اشاره میکند. او میگوید: پس از حملۀ تروریستی 11 سپتامبر، تنها چندصد جنگجوی اسلامگرا در کوههای هندوکش وجود داشتند. اما در طول 16 سال جنگ علیه تروریسم، هزینه 4000 بیلیون دالری و کشتهشدن حدود 1.3 میلیون نفر، تعداد تروریستها درحالحاضر به عدد 100.000 نفر نزدیک شده است. جنگ علیه تروریسم به نوبۀ خود یک شکست بزرگ بوده است. اما این اتفاق چگونه رخ داد؟ ویزلی کلارک، ژنرال بازنشستۀ ارتش امریکا میگوید: پنتاگون پس از حمله 11 سپتامبر تصمیم گرفت که به هفت کشور حمله کند: عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان، سومالی و یمن. بهانه حمله تروریسم بود اما هدف اصلی، تضمین تسلط نظامی و اقتصادی بر این مناطق بود. برخی از منتقدان هدف از جنگ عراق را دسترسی به داراییهای عراق میدانند. نایومی کلاین میگوید: بازسازی عراق حدود 100 بیلیون دالر به اقتصاد امریکا کمک کرده است. با این حال، عراق در فرآیند جنگ از یک دیکتاتوری سکولار به پناهگاه امنی برای تروریستهای افراطی بدل گشت. براندازی رژیم بعث عراق موجب ایجاد هرجومرج گشت و علاوه بر آن به یکی از هستههای مهم داعش تبدیل شد.
تنشهای موجود بین سنیها و شیعیان عراق بهطور غیر مستقیم به رشد القاعده کمک کرد. این اتفاق یکی از تاکتیکهای کلاسیک استعماری یعنی “تقسیم کن تا حکمرانی کنی” محسوب میشود. در حقیقت دستگاههای اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده، پیشبینی کرده بودند که جنگ عراق به رشد گروههای تروریستی کمک خواهد کرد.
سیمور هِرش، روزنامهنگار کارکشته، در سال 2007 مقالهیی بسیار مهم را در نیویورکر منتشر کرد. براساس آن، استراتژی ژیوپلیتیک ایالات متحده در خاورمیانه حذف قدرت منطقهیی ایران و متحدان شیعهاش در سوریه و لبنان بود. هرش، از آن پس در مقالههای دیگر نوشته که حذف بشار اسد به اتحاد شیعیان لطمه خواهد زد و این مورد پس از نابودی عراق، تنها مانع ایالات متحده برای دسترسی کامل به بزرگترین میادین نفتی جهان محسوب میشود.
در جنگ سوریه، کشورهای عربستان سعودی، قطر و ترکیه با یکدیگر متحد شده و گروههای تروریستی رادیکال نظیر جبهه نصرت را تجهیز کردند. جو بایدن نیز کاملن صادقانه به این موضوع پرداخته است. حتا در ایمیلهای لورفته از سوی ویکیلیکس مشاهده میکنیم که هیلاری کلینتون نیز از تجهیزشدن داعش توسط نیروهای عربستان سعودی و قطر آگاهی داشته است.
استفاده دستگاههای اطلاعاتی بریتانیا و ایالات متحده از شرکتهای وابسته به سازمان سیا در خط لولۀ لیبی تا سوریه موجب شد تا هیولایی مانند داعش ساخته شود. یک یادداشت باقیمانده از یک دستگاه اطلاعاتی در سال 2012 نشان داد که «داعش برای منزویکردن دولت سوریه» در این کشور شکل خواهد گرفت.
اقدامهای تروریستی داعش در اروپا نشان داد که کنترل سیاستهای این شکل گروهها تا چه حد دشوار است. جنگ سوریه با سرمایهگذاری روسیه شاهد بازگشت ابرقدرتها به میدان نبرد بوده است. شرایط فعلی به نحوی است که احتمال ورود قدرتهای غربی به صحنه را دوچندان کرده است. پیامد احتمالی دیگر وقوع درگیری بین شیعیان و سنیها و یا ایران و عربستان است. البته باید تاکید کرد که نبود ثبات در عراق و سوریه شاید عمدی و مهندسیشده باشد.
شاید هدف ایجاد قلمروهای کوچکتر و ضعیفتر در خاورمیانه باشد که انعطافپذیری بیشتری داشته باشند. سامویل هانتینگتون، در دهه 90 میلادی، نسبت به برخورد تمدنها هشدار داد. چنین هشداری حتا پس از حادثه 11 سپتامبر دور از ذهن به نظر میرسید، اما این روزها دیگر کسی آن را غیر قابل وقوع نمیداند. هدف داعش ترویج خشونت بیشتر و حذف «مناطق خاکستری» در جوامع چندفرهنگی (محل زندگی مسلمانان در کنار مردم ادیان دیگر) است. داعش مسلمانان را اجبار میکند تا به «خلافت» بپیوندند. سیاست ایالات متحده نیز به شکلی کنایی و در جهت سیاستهای داعش است. حتا چنین به نظر میرسد که داعش در جهت تحقق استراتژیهای ژیوپلیتیک ایالات متحده حرکت میکند.
آسیا و اقیانوسیه
گوست فلیت، نام رمانی است که توسط سینگر و آگوست کول درباره جنگ جهانی بعدی نوشته شده است. جنگ جهانی بعدی، براساس این رمان، جنگی بین سه کشور ایالات متحده، چین و روسیه خواهد بود که ابزار اصلی آن «جنگ سایبری، رباتیک و پهپادی» خواهد بود. اما آیا این رمان کابوسوار میتواند به یک واقعیت ضد آرمان شهری بدل شود؟
پنتاگون در دروان اوباما تلاش کرد تا 60 درصد پایگاه دریاییاش را به آسیا منتقل کند و همچنین اتحادش با ژاپن و دیگر کشورهای شرق آسیایی را تقویت کرده تا قدرت منطقهیی چین کاهش یابد اما هم چین و هم ایالات متحده کاملن مجهزبوده و بر سر دریای جنوبی چین دچار مشکل شدهاند.
دوران ریاستجمهوری ترامپ به حتم به روابط ایالات متحده و چین لطمه خواهد زد. ترامپ، چین و افراطیها را تهدیدی یکسان میداند. چین هم سرانجام از لحاظ اقتصادی از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت اما به برتری نظامی ایالات متحده خدشهیی وارد نخواهد شد.
منبع: Independent
ترجمه: فرادید