وسیمه؛ کتابخوانترین دختر
وسيمه بادغيسي در ولايت بادغيس زاده شده است. كودكي و نوجوانياش را در هرات سپري كرده. او در رشته ادبيات و علوم انساني ديپلم دارد و در دانشكدۀ حقوق و علوم سياسي دانشگاه هرات در رشته سارنوالي و قضایي تحصيل كرده است. بعد از ختم تحصيل به علت داشتن نمرات كدري بلند جذب كدر علمي آن دانشكده شده و مدت پنجسال در ديپارتمنت حقوق عامه دانشكدۀ حقوق و علوم سياسي به حيث استاد تدريس كرده است. بعد از آن بورسيه تحصيلي امريكا را دريافت كرده و مدت تقريبا دو سال در دانشگاه واشنگتن و در دانشكده حقوق آن دانشگاه در رشتۀ حقوق مقايسهيي تحصيل كرده است.
وي در آن دانشكده از حيث پشتكار و استعداد و ميزان رشد، دانشجوي ممتاز شناخته شده و ناماش به حيث دانشجوي ممتاز آن سال دانشكدۀ حقوق بر روي ويبسايتها و در دهليزهاي دانشكده درج شده است. به همين دليل در روز فارغ تحصيلي كه حدود پنجهزار نفر شركت كرده بودند بيرق دانشكده حقوق را بهحيث پيشاهنگ بر دوش مَيكشيده و او (بنر كرير) آن سال بوده است .
وسيمه بادغيسي بعد از برگشت، دوباره شروع به تدريس در رشتۀ حقوق مقايسهيي بهحيث نخستين استاد زن ماستر مينمايد و مدت سه سال تدريس را ادامه ميدهد. در اين مدت مصروف انجام تحصيل در برنامه مقدماتي دكتورا در آلمان ميشود كه موضوع تحقيقي وي (مكانيزم عرفي براي حل منازعات در افغانستان) يعني جرگهها بوده است.
وسيمه بادغيسي در اين جريان خبر گزينش كميشنرهاي كميسيون مستقل انتخابات را ميشنود و برادر و مادرش او را تشويق به شركت ميکنند كه در نهايت و بعد از سپري كردن آزمونها و مصاحبهها، پيش روي پنلي قرار ميگيرد كه مصاحبهكنندگان، ریيسجمهور، ریيس اجرايي، معاون دوم رياست جمهوري، لوي سارنوال و ریيس كميسيون نظارت بر تطبيق قانوني اساسي بودهاند. در نهايت با كسب نمرات بسيار بالا به حيث كميشنر كميسيون مستقل انتخابات و در بست خارج از رتبه به کار آغاز میکند. وي در انتخابات دروني كميسيون به حيث معاون اول وعملياتي كميسيون نيز برگزيده ميشود.
بعد ديگر زندگي وسيمه بادغيسي ادبيات است. وي در خانوادۀ ادبي و فرهنگي رشد يافته است. برادرش نقيب آروين؛ شاعر و روزنامهنگار شناختهشده باعث رشد خواهر كوچكترش در زمينه تحصيل و پرداختن به ادبيات ميشود. در نتيجه وسيمه دو داستان نخستين خود را بهنامهاي (دود درهم و خاكستري) و (خير خيريت) در اولين مجموعه داستاني دختران جوان هرات به چاپ ميرساند .
در سال ١٣٨٣ اولين مجموعه داستاني خود را تحت عنوان (كلمه را باد ميبرد ) چاپ میکند. برخي از داستانهاي اين مجموعه مانند (دو تك) در جشنواره ادبي افغانستان بهنام قند پارسي حایز مقام ميشود.
وسيمه بادغيسي بعد از برگشت از تحصيل و مقيم شدن دوباره در شهر هرات دومين مجموعه داستاني خود را تحت عنوان (به وقت بخارا) چاپ میکند. يكي از داستانهاي اين مجموعه به زبان دنماركي در دنمارك به چاپ ميرسد. به همين دليل وسيمه بادغيسي به دعوت انجمن سلطنتي دنمارك به كپنهاگن سفر ميكند. وي در مجلسي به عنوان دختر نويسنده افغان با حضور نويسندگان، روزنامهنگاران و روشنفكران اين كشور داستان كوتاه خود را كه در مورد اثرهای جنگ شوروي در افغانستان است به خوانش گرفته و به پرسشهاي تحليلي روزنامهنگاران پاسخ ميدهد.
مجموعه داستاني به وقت بخارا بسيار مورد توجه نويسندگان افغان در داخل و خارج از كشور قرار ميگيرد. طوري كه وسيمه بادغيسي يكي از نويسندگان پروپاقرص سايت ادبي نبشتداتكام ميشود و حدود پنج داستان جديد وي كه هنوز بهصورت كتاب چاپ نشده، در اين سايت با استقبال زياد خوانندگان فارسيزبان واقع ميشود .داستانهاي وي در جشنوارههاي فارسيزبانان نيز مطرح شده است و از طرف شوراي ملي افغانستان بهخاطر نوشتن سناريوی گلچهره تقدير شده است. نقدهايی بر شيوه داستاني وي نيز نگاشته شدهاند؛ از جمله نقد بر كتاب «كلمه را باد ميبرد» از سوي منيژه باختري؛ نويسنده شناختهشده کشور و نقدي بر «به وقت بخارا» از سوي نويسندۀ ديگر افغانستان عزيز حكيمی.
وسيمه بادغيسي در زمينۀ حقوق و سياست نيز تاليفاتي دارد؛ از جمله اينكه يكي از نويسندگانِ كتاب خشونت خانوادگي عوامل و راهكارهاست. وي همچنين يكي از نويسندگان كتاب حقوق طفل و راههاي حل منازعه در افغانستان است. كتاب اخير مشترك وي با مجموعهيي از تحصيلكردگان خارج از افغانستان بررسي نظام متمركز و غير متمركز با درنظرداشت اصل حكومتداري خوب میباشد كه در سال ١٣٩٥ از سوي شوراي متخصصان هرات به چاپ رسيده است.
روزنامه راه مدنیت به ادامۀ گفتگوهای سالهای قبل خود زیر عنوان «بانوان موفق» دور دوم این گفتگوها را با وسیمه آغاز کرده است. سبک این گفتگوها ساده و خودمانی است و برای همه مخاطبان. این گفتگوی دوستانه تقدیم خوانندگان گرامی راه مدنیت:
وسیمه چگونه آدمی است؟
یک انسان خیلی ساده، خیلی عاطفی. کسی که گاهی میاندیشد.
تعریفاش از این وسیمهها چیست؟
وسیمۀ داستاننویس: اگر تعریف مشخصی کنم وسیمۀ داستاننویس کسی است که برداشتهایی از پیرامون خود دارد. این برداشتها با قوۀ تخیل او در میآمیزد و در حقیقت به نحوی ادبیات را تولید میکند.
وسیمۀ بانو: وسیمۀ بانو هم کسی است که مانند همۀ بانوان دارای یکسری اندیشههاست که بر اساس آن زندگی شکل میگیرد. مثل کسی که به گلدوزی، آشپزی و هنر علاقه دارد. مثل کسی که به زندگی و تولید فکر علاقه دارد.
وسیمۀ کمیشنر: در واقع وسیمهیی است که میخواهد به افغانستان بیندیشد. در راستای حفظ حقوق انسان در کشور کار کند. همچنین به آزادی باور دارد و میخواهد در جهت گسترش آزادی و دموکراسی کار کند.
از کودکیهایش چه روایتی دارد؟
روایتهای بسیار زیبا. زیباترین بخش زندگیاش به کودکی او برمیگردد. در کودکی احساس مسوولیت کمتر و احساس حمایت بیشتر داشته. یک خانوادۀ خوب و شاد را تجربه کرده. کشف جهان و پدیدهها برایش خیلی جذاب بوده. در واقع همان دیدنهای طبیعت و زندگی، تمام پدیدههای زندگی و انسانها باعث شده وسیمه را بهصورت فعلی شکل بدهد.
در نوجوانی چگونه دختری بوده؟
بسیار درسخوان، منظم، گوشهگیر و خیلی زیاد کتابخوان. بیشترین اندوختههایش از دوران نوجوانی است. میتواند در یک جمله بگوید که در نوجوانی کتابخوانترین دختر افغانستان بوده.
یادش است که کدام کتابها را بیشتر خوانده؟
بلی. کتابهای خیلی زیاد مثلا آثار داستایفسکی را خوانده. به ادبیات روس خیلی علاقه داشته و دارد. شعرهای پوشکین را خوانده. از گارسیا مارکز و گارسیا لورکا خوانده. از ادبیات فارسی خیلی اثر خوانده؛ مثل بخشهایی از بیهقی و کلیدر. در کودکی آثار مربوط به کودکی را هم خوانده. کتابهای مربوط به نوجوانی فهیمه رحیمی را هم خوانده است. درواقع هرچی را میشد خواند، وسیمه خوانده است.
چه پیوندی میان وسیمۀ جوان با «پیراهن سرخ کتانی»، «شاه کابل، مطرب خرابات» و «برسد به دست ساقیا» وجود دارد؟
خوب. به طبع زندگی وسیمه طوری بوده که در یک خانوادۀ بسیار کلان و با جمعیت زیاد، گذشته است. زندگی زنانه در افغانستان طوری است که همیشه قصهها و داستانها را میشنوند. شخصیتها را میبینند. و این در زمانی است که وسیمه قدرت خلق متن و یا نوشتن را یافت. درواقع اینها همه روی ذهن وسیمه تاثیر گذاشته است. و از آنچه من دیدم و شنیدم با تخیلات من یکجا و بخشی از نوشتههایم شده است.
چه زمانی خودش را در قصه، روایت و داستان پیدا کرد؟
وقتی نخستین داستانهای کوتاهی که من نوشتم در واقع اینها برگرفته از تصاویری بود که من در زندگی یا در کودکی دیدم، این ذهنیت را به من داد. وقتی اینها را روی کاغذ پیاده کردم بیشتر دریافتم که چقدر علاقهمند به نثر خود شدم و خود را در این متنها پیدا کردم که چطور میتواند بیشتر بارور شود. بنابراین خیلی برای من ارزشمند شد. خودم را در این یافتم که میتوانم یک روایتگر باشم. بازخوردیی که از طرف خوانندهها دیدم متوجه این شدم که میتوانم باعث خلق یک اثر شوم.
خانواده هم در این کار تاثیر داشته یا به شکل کارآگاهی به خلق اثر روی آورده؟
تاثیر خانواده فوقالعاده نقش داشته. بهترین سوال همین است. یعنی خانواده من بیشترین تاثیر داشته تا بنویسم. به دلیل این که در خانواده ما مثلا پدرکلانم مثنوی معنوی میخوانده. یک کتاب معتبر مورد مطالعهاش بوده است. پدرم در داخل خانه ما کتابخانه داشته است. آن زمان از محدود خانوادههایی شاید بودیم که در گوشهیی از آن، کتابخانه داشتیم. پدرم یک کتابخوان و شعرخوان بوده است. برادرم شاعر بوده. علت اینکه به این کتابها و آثار دسترسی داشتم و آنها را میخواندم موجودیت همین کتابخانه بود. خانواده من بسیار زیاد در شکلدهی هنر نوشتن نقش داشته است.
نخستین متنی که وسیمه را سخت متاثر ساخت
نخستین متنی که از خودم که مرا متاثر ساخت درواقع اولین داستان کوتاه به نام «خیروخیریت» بود. بعد از آنکه آن را مورد خوانش قرار دادم، متنی حاصل شد که درحقیقت خیلی جنبه انسانی داشت و تحت تاثیر این فضا رفتم. آن داستانی بود که در هر گوشه از افغانستان میتوانست اتفاق بیفتد؛ مساله فرزند و مادر و ارتباط این دو با هم. مسالهیی که چطور وقتی یک نفر را به زور به سربازی میفرستند و احتمال خطر در آن زیاد است. خودم تحت تاثیر این سوژۀ ناب انسانی قرار گرفتم.
نویسندهیی که وسیمه بیشترین الهام را از آن گرفته؟
به طور مشخص نمیدانم که کدام نویسنده و کدام داستانها تاثیرگذار بوده روی نوشتههایم، ولی میتوانم از آثاری که دوست دارم یاد کنم. صادق هدایت را خیلی خواندهام. از شعر فروغ فرخزاد و سپهری خیلی تاثیر گرفتهام. روزانه و بارها با شعر اینها سروکار دارم. ادبیات روس خیلی تاثیرگذار بوده. آثار گارسیا مارکز خیلی تاثیر داشته. از ادبیات کلاسیک افغانستان مثل اشعار مولانا نیز فکر میکنم تاثیرگذار بوده است. ديگر كتابی كه سرم تاثير زياد گذاشته، ميتوان از «افغانستان در مسير تاريخ» نام برد كه در نوجواني هر دو جلدش را خوانده بودم. همچنين قهار عاصي به عنوان يك شخصيت و شاعر سرم تاثير زياد گذاشته. بسياری از شعرهايش را حفظ دارم.
وضعیت داستاننویسی را در کل چگونه میبیند؟
خیلی سوال مشکل است. به خاطر این که وضعیت داستاننویسی را وقتی میتوانیم دقیق بررسی کنیم که چند مساله را در نظر بگیریم. یکی اینکه نرخ سواد در کشور چطور باشد؟ بازار ادبیات در افغانستان چطور باشد؟ بازار ادبیات داستانی چطور باشد؟ بعد شاخصههای دیگری مد نظر بگیریم که به چه تعداد سالانه کتاب نشر میشود؟ چه تعداد خوانده میشود؟ چه تعداد نقد نوشته میشود؟ چه نویسندگان خلاق از بین اینها پیدا میشود؟ اینها خیلی نیاز به بررسی کلی دارد. ولی در کل من نرخ سواد و میزان علاقمندی خوانندگان را در آثار افغانی خیلی ضعیف میبینم. نمیخوانند و یا خیلی کم میخوانند. ولی از طرف دیگر میبینم که آثار داستانی زیادی این سالها تولید شده. غنیمتهای زیادی در ادبیات داستانی خود داریم. مثلا آصف سالطانزاده آثار ادبی قابل بحثی دارد. منیژه باختری، محمدحسین محمدی و … که اینها خوشبینی مرا نسبت به ادبیات داستانی زیاد میکند.
چه تعریفی برای نویسندههای زیر دارید؟
اکرم عثمان: خلاصه فرهنگ و ادبیات کابلی. غنیمت بزرگ ادبی.
رهنور زریاب: پدر ادبیات داستانی مدرن در افغانستان.
خالد نویسا: نويسندۀ آرامنويس. آثار او خواننده را دعوت به آرامش ميكند. نرم و روان و آرام مينويسد.
حسین فخری: نویسندۀ خیلی خوب.
سپوژمی زریاب: یکی از بهترین زنان داستاننویس که روی من تاثیر گذاشته است. یکی از داستانهایش را که خوانده بودم بهنام «نیمتاج هوس» بود. قدیمها در یک مجله زرد چاپ شده بود. هنوز به یادم است.
پروین پژواک: داستانهای کودک محکمی دارد.
بهترین داستان وسیمه کدام است؟
شاه کابل مطرب خرابات. به خاطری که این داستان بدون دخل و تصرف عقل من نوشته شده. یعنی کاملا یک داستان ذهنی و الهامی است که یک دفعه روایت شده. این داستان یک دفعه از ذهن من روی کاغذ ریخته و کمترین دستبرد داشته است. هنوز هم از خواندنش احساس لذت میکنم.
چی شد که این داستان، شاه کابل مطرب خرابات، نام شد؟
خوب، به دلیل این است که باز من به همان نقش مرد و زن در زندگی توجه کردهام. تاریخ افغانستان را اگر مرور کنید، میبینید که مردها همیشه قدرتمندند. آقا هستند. سرپرست هستند. زنان در لایههایی از زندگی گم هستند، ولی این مردان با همان بزرگی همیشه تحت تاثیر زنان هستند و با بودن آنان، موجودیت مرد در همین جامعه معنا پیدا میکند. به لحاظ عاطفی در سرزمینی که ما زندگی میکنیم بسیار بستگیها وجود دارد، به مادر، خواهر، همسر و معشوق. به این دلیل آن شاه کابل است، ولی همچنان در زیر سایه مطرب خرابات که یک زن است. از لحاظ تاریخی و اجتماعی نسبت به زنان آزاد دید منفی وجود دارد، ولی همچنان تحت تاثیر آنان هستند.
آیینه قدنما محتوای یکی از داستانهای (بوبو) وسیمه است. وسیمه در آیینه قدنما خود را چگونه میبیند؟
یک انسان خیلی پرتلاش که تخیل خیلی قوی هم دارد. در داخل آیینه خود را هزار وسیمه میبیند.
وسیمه با این همه دنیای متفاوت که در زندگیاش دارد، در کمیشنری کمیسیون انتخابات چه حسی میتواند داشته باشد؟
البته که دو بخش زندگیام؛ ادبیات و شغل فعلیام جدای از هم است. با وجود این که ذهنیت من، ذهنیتی است که با تخیل، تصویر، ادبیات و شعر گره خورده، ولی بخش عمده زندگی من در قسمت تحصیلات، رشته تحصیلی و وظیفهیی که اجرا میکنم سیاست بوده است. بنابراین فکر میکنم که به نحوی هر دو رشته را خیلی خوب پیش میبرم.
رشته تحصیلیاش حقوق و علوم سیاسی است و وظیفه فعلیاش هم به نحوی کار سیاسی، با این حال، دلبستگیهایش به ادبیات، داستان، شعر و … را همزمان چگونه مدیریت میکند؟
به نحو خیلی خوب. خیلی از دوستان نویسندهام و دوستانی که مرا دوست دارند، این را میگویند که مبادا روزی از ادبیات جدا شوی، ولی در حقیقت در گذشته هم به همین شکل بوده است. استاد دانشگاهی بودم که در آن حقوق درس میدادم که یک رشته کاملا خشک راجع به مقررات و نظم زندگی است. در حالی که ادبیات راجع به بینظمی زندگی است. قبلا هم در این رشته درس خوانده و کار کردهام. این وظیفه را هم به همان سبک پیش میبرم. لیکن خودم هم همانند دوستانم نگرانیهایی دارم که کمتر به ادبیات توجه شود. عشق به ادبیات چنان در زندگی روزمره من جریان دارد که خیلی کم امکان دارد از این مساله دور باشم. فکر میکنم هر دور به موازات هم خیلی خوب پیش میرود.
وسیمه میخواهد داستاننویسی را بهشکل حرفهیی ادامه دهد یا به سمت سیاست و کار سیاسی برود؟ وسیمه اینجا (کمیسیون انتخابات) آمده است که کجا برود؟
خیلی از نویسندههای بزرگ در دنیا مشاغل سیاسی هم داشتهاند. رهبری هم کردهاند. سیاست هم. پس خیلی دور از امکان نیست که هم به شغل خود پردازش کنی که مربوط رشتۀ تحصیلیات است و هم به عشق و علاقهات بپردازی که ادبیات باشد. فکر میکنم به داستاننویسی سخت علاقهمندم که به شکل حرفهیی پیش ببرم. خود من نیستم که با عقل تصمیم بگیرم؛ بل ادبیات است که مرا به سمت خود میکشاند. این خیلی کشش و جاذبه دارد. و وظیفهیی هم میخواهم به خاطر امرار معاش و زندگی کردن. بنابراین هر دو برای من خیلی موضوعات حیاتی است.
اگر گفته شود وسیمه یک داستاننویس سیاسی است، چقدر برای وسیمه جالب است؟
تا هنوز اصلا چنین موضوعی شکل نگرفته. ممکن است در آینده به وجود بیاید، ولی حالا اصلا شکل نگرفته.
و در پایان، اگر روزی زمان به وسعت صد سال شود، وسیمه صد سال تنهایی بماند، کدام روایت را ادامه خواهد داد؟
درباره پدرم به عنوان یک انسان و یک سوژه ادامه خواهم داد. نمونۀ انسان این سرزمین را ادامه خواهم داد. هر چیزی در موردش بنویسی هنوز هم کم است. در مورد انسانیت این سرزمین که بسیار نادیده گرفته شده است.
تهیه: روزنامه راه مدنیت