اوج ناامیدی مردم/ به کودکان هم رحم نکردند!
هیچ نمیدانست چرا به تو (رییسجمهور غنی) رای داد که حالا کودک خوردسالش که با پاهای کودکانهاش در تلاش فرار بود، فجیعانه جلو چشمانش به قتل میرسید، مادر تنها میتوانست فریاد بزند و التماس کند، اما جانیان قرن گویا هیچ گوشوهوشی نداشتند که آن مادر بیچاره را درک کنند و دست از کشتن طفلی بردارند که نمیدانست چرا باید فرار کند!
از توضیح فاجعه میرزاولنگ، دستکم ادبیات زبان فارسی عاجز است. روز جمعه دوازدهم اسد، حملۀ طالبان و داعشیان از سه استقامت بر منطقۀ میرزاولنگ آغاز گردید. مردم محل بیش از 48 ساعت از منطقۀشان در برابر سیلی از مهاجمان انساننما مقاومت کردند. با همه دادوفریادهای مردم، تلاشهای سیاسیون و نمایندگان مردم محل در کابل، کمترین کمک از سوی نهادهای دفاعی کشور به مدافعان میرزاولنگ صورت نگرفت. سرانجام با ختم مرمی و افزایش نیروهای مهاجم، مدافعان مردمی ناچار به عقب نشستند.
سحرگاه روز چهاردهم اسد، فاجعه آغاز شد. حدود 60 تن افراد ملکی به شمول اطفال خوردسال و زنان، به رگبار بسته شدند، سر بریده شدند و سلاخی گردیدند.
این آماری است که بر اساس گزارشهای ابتدایی از محل رسیده است. امکان دارد آمار اصلی که هنوز بهدلیل حضور تروریستان تا کنون منتشر نشده، بلندتر و شکل قتل عام فجیعتر از این باشد.
گزارشهای تاییدناشده از منطقه، حاکی از آن است که حدود 30 زن و شماری کودک نیز به اسارت دهشتافگنان درآمده و آنان را با خود بردهاند.
این فاجعه انسانی دو روی دارد و هر روی آن دردآورتر از دیگری است.
روی اول یا ظاهر قضیه همان است که شاهد هستیم، اطفال، زنان، پیرمردان و افراد ملکی به طرز فجیعی به قتل رسیدند. زنان و اطفال اسیر شدند. خانهها را آتش زدند، چور کردند و وحشتودهشت همه جا را فرا گرفته است.
اما روی دیگر یا صورت پنهان قضیه، خیلی دردآورتر است. پس از 48 ساعت هیچ کمکی از مرکز صورت نمیگیرد و بدتر اینکه تا موضوع به شکل گسترده در فضای مجازی همگانی نشده بود، حکومت سکوت تجاهلانهیی پیش گرفته بود.
هنوز مردم توقع داشتند شاید حکومت به کمک زخمیان و زنان طفلمرده و بیسرپرست برسد که سقفی برای حفاظت از گرمای تابستان ندارند. هنوز توقع داشتند که حکومت میآید و خانوادههای در محاصره را از محاصره دهشتافگنان و تروریستان بیرون میآورد و هنوز، توقع داشتند که بلاخره حکومتی دارند.
اما حالا پس از شش روز که هیچ اقدامی از سوی حکومت مرکزی صورت نگرفته، هنوز اجساد اطفال زیر آفتاب افتادهاند و مردم دسترسی به دفن آنان ندارند. دیگر شاید هیچ امیدی برای ماتمزدگان میرزاولنگ حتا از داشتن یک حکومت، باقی نمانده باشد.
اینجاست که ضعف و ناکارآمدی و یا عمدی در قضیه، از سوی حکومت بهعنوان یک واقعیت تلخ خودنمایی میکند. 350هزار نیروی مسلح داریم که در مقایسه با یک مشت تروریست به مراتب از تجهیزات قدرتمندتری برخوردارند.
از مزار تا سرپل چند کیلومتر فاصله است که پس از شش روز قتل وغارتگری، حکومت به داد مردم نمیرسد؟
حکومت بهخصوص رییسجمهور غنی که همیشه دنبال شعارهای عوامفریبانه است، چه توجیهی برای این غفلت و بیتوجهی مرگبار دارد؟
برای مادرانی که اطفال سهساله خود را از دست دادهاند و زمانی با شکم حامله به پای صندوقهای رای رفته بودند، حالا چه پاسخی دارد؟
هرچند توقع مردم از حکومت وحدت ملی بهرهبری آقای غنی به حدی کم شده که دیگر توقع امنیت را نیز ندارند، ولی بیتوجهی و پشت پازدن به مسایلی که احساس یک ملت را جریحهدار میسازد، حماقتی محض است.
رییسجمهور غنی با همه مشغلههای ذهنی و 16ساعت کار روزانهیی که دارد، بهتر است بیش از این صبر مردم را آزمایش نکند و به ناامیدی بیشتر دامن نزند. در غیر این صورت، پس دادن تاوان آن، از توان حکومت وحدت ملی نخواهد بود.
مردم خیلی تحت فشارند. بیاندازه ناامید شدهاند. سرخوردگی در میان مردم بهطور بیسابقهیی افزایش یافته است. دیگر توان چنین فجایعی را ندارند. با این حال، روزی نرسد که حکومت وحدت ملی تاوان این بیمسوولیتی را بهشکل غیر قابل تصوری پس بدهد.