جنون شعر فلسفی (به بهانۀ چاپ بوطیقای نو)
نویسنده: عظمالدین برکی
سید رضا محمدی، نامی آشنا در حوزۀ زبان و ادب پارسی دری است. محمدی نویسندهیی است شاعر و شاعریست فیلسوف. زندگیاش سرشار از سرود و تغنی است. محمدی با روایت، اسطوره، شعر و فلسفه زندگی کرده است، شعر در رگها و خوناش جاری است. وقتی شعر میخواند، شاعرانگی در کلام و تار و پود اش بهکمال میرسد. نگاه محمدی به طبیعت و هستی کاملن شاعرانه است. کلمهها در زبان و ذهن رضا تبدیل به موسیقی و تصویر میشود و روایت متنی پارههایی از غزل مدرن را میسازد. شعر رضا متفاوت است. زبان شعری رضا، زبان منحصر به فرد است. وقتی واژه از ذهناش در قالب شعر تراوش میکند. تولید متن او چیزی نیست جز امتزاج فلسفه، اسطوره و زیباییشناسی که به یک شعر ماندگار و هنری هویت میبخشد.
کلماتیکه در شعر محمدی جا افتادهاند، همه اشارههاییاند به اسطورههای کهن، فرهنگها و رسم و رواجهایی که محمدی از آدرس کتاب و خوانش به آنها رسیده است. وقتی شعر میخواند میپنداری این جهانگرد از سالهای پیش تمدنهای بزرگ جهان را به دقت سیر و سیاحت کرده و از بابل، یونان، مصر، هبوط آدم، سرزمین دیدنی لبنان برایمان قصه میکند. روح او پر است از واژههای شمس و مولانا.
بینش خاص و هدفمندانه از لکان و فروید دارد. خطهای درشت طبیعت را بهسان فیلسوفی میبینید. در این دیدار تنها چشمهای خودش نیست، در پس ذهناش، چیزهایی از فروید، لکان، عشق مولوی، جنون شمس، درویشی عطار و بوسعید را میشود دید.
رضا محمدی، تفکر مدرن را در شعر وارد کرده است و همینگونه با بینش نو، نقدهایی در حوزۀ شعر و ادبیات داستانی افغانستان مینویسد.
سید رضا در هیأت شاعر، نویسنده یا منتقد، راوی منحصر به فرد است. چیزیکه روایت میکند، پنداری که روزگاری این همه حرفهای غریب و اسطورههای کهن را از زبان هومر و… شنیده باشد. وقتی از روایتهای عاطفی و احساسی آغاز میشود، پنداری که مؤنس و همنوای مارسل پروست بوده و از یک احساس نهایت عاطفی آغاز میشود. این احساس را میشود در نبشتهها و اشعار محمدی و خوانش شعرهای او به وضوح مشاهده کرد. از نوجوانی محمدی با این احساس زندگی را آغاز کرده، این حس به شدت عاطفی محمدی را تا سرحد گریستن آواره کرده و او را به ناممکنات برده و از ناممکنی شروع شده است.
سید رضا محمدی در ادبیات امروز افغانستان جایگاه خاص خودش را دارد. سالها قبل در بی بی سی و جدید آنلاین و جاهای دیگر نقدهایی از او خوانده بودم. در اکثر نقدنوشتههایش تلاش میکرد جنبههای مثبت و مزیتهای هنری آثار را برجسته کند. بسیاریها خرده میگرفتند که نقدهای سید رضا محمدی همه توصیفاند و تلاش دارد نویسندگان و شاعران جوان را بزرگ جلوه دهد.
پسانترها جدیتر به رویکرد نوشتاری محمدی متوجه شدم. به راستی که او نقدهای متفاوتی بر آثار همنسلان خودش داشت. او با در نظر داشت تیوریهای جدید نقد، به نقد آثار میپرداخت. او از رولان بارت فراوان آموخته بود، سوزان سانتاک را بهخوبی خوانده بود و آثار را بهگونه تحلیلی کالبد شگافی میکرد. این حرف رولان بارت را میشود در تمام نقدهای سید رضا محمدی بهخوبی دید که «نقد سخنی است بر سخن دیگر» در نقد مدرن، منتقد در تلاش نشان دادن نکات پنهان اثر نیست. زیرا اثر خودش آشکار است، و منتقد نمیتواند بهسان قاضی و یا پولیس قلمرو ادبیات حکم صادر کند. اما حرف زدن در باب مزیتهای هنری اثر، کار منتقد است.
سید رضا محمدی بهسان منتقد در «بوطیقای نو» در نقد آثار شاعران و نویسندگان همروزگارش عمل میکند. در این کتاب در حدود بیست نقد را میخوانیم. این نقد نبشتهها در کنار اینکه مزیتهای خاص خودشان را دارند، اما لغزشهایی را نیز میشود در آنها دید. با اینکه در تمامی نقد نوشتهها برخورد نویسنده با متن آگاهانه و حرفهیی است، اما در نقد شماری از آثار؛ خاصتاً در پیشزمینههای نقد، بیشتر شیفتۀ نویسندگان اثر است و از رفتار شخصیتی و حتا طرز پوشش شاعر و نویسنده روایت توصیفی میسازد. مثلاً در نقد شعر «مخاتب» مجیب مهرداد، متن را با این تکهها شروع میکند:«مجیب مهرداد بچۀ درواز است. درواز منطقهیی دستنیافتنی در بلندیهای زیباییهای بدخشان، منطقهیی در شروع آمو دریا، رودخانهیی که منطقه را بین دو کشور افغانستان و تاجیکستان تقسیم کرده است…» یا در جای دیگر:« مجیب مهرداد، جوانی با آخرین شمایل پوشش جهانی آراسته در دل غبارهای سرزمینی بعد از جنگ بود. همه ریخت زیستن و گفتن و دیدن و پوشیدناش در کابل غریب بود. اما او به راستی همینطوری بود. آدم تازۀ افغانستان بود. سمبلی از نسل تازه که همه چیزشان با روزگار و نسلهای قبل فرق داشتند.»
یا در نقد کتاب «تکوین» اثر سید ضیا قاسمی، هفتاد درصد نقد در روایت حال و احوال سید ضیا قاسمی و ماجرای غربت اوست. تنها در آخر سخنی بر محتوای «تکوین» نبشته میشود. در این دو نبشته که به گونۀ نمونه از آن یاد شد، نمیدانم منتقد ما به چه دلیلی شیفتۀ رفتار شاعرانه و جنون شاعرانگی سید ضیا قاسمی و شیک پوشی مجیب مهرداد است؟
من که «بوطیقای نو» یا کالبد شگافی ادبیات امروز افغانستان را خواندم، به این باور دست یافتم که سرانجام نقد مدرن جایش را در حوزۀ ادبی افغانستان باز کرده است. نویسندگان امروز ما دیگر از روی غرض، مرض و دشمنی نقد نمینویسند، بل برخوردشان با متن آگاهانه و هنرمندانه است. نقدنوشتههای سید رضا محمدی، نمونههای خوب این سلسله نوشتار بوده میتواند. چاپ این اثر را به نویسنده کتاب و اهل فکر افغانستان مبارک میگویم.
شناسنامه:
نام کتاب: بوطیقای نو (کالبدشگافی ادبیات امروز افغانستان)
نویسنده: سید رضا محمدی
جلد: دوم
ناشر: انتشارات امیری
سال چاپ: 1396 خورشیدی