شرمساری/ وقتی به ناموس همسنگر رحم نمیشود
فقر و محرومیت جنسی معضل بسیار کلان و بازدارنده در افغانستان است که سایه آن بر تمام جوانب الگوهای رفتاری مردان این سرزمین سنگینی میکند. از عوام گرفته تا خواص در اشکال مختلف عقده زجر و شکنجه این محرومیت را با خود حمل میکنند و اغلب مواردی اتفاق میافتد که این عقده تلخ مجرایی برای انفجار مییابد و در اشکال تجاوز به کودکان، تجاوز فردی و یا گروهی به زنان و همچنان تجاوز به حیوانات و پرندگان به نمایش مینشیند.
از برکت صنعت ارتباطات معاصر، صدها گزارش و تصویر از ابعاد مختلف این مصیبت قابل دسترس میباشند که در همین جغرافیا اتفاق افتاده است. سال گذشته خبر تجاوز طالبان بر یک گاو در ولسوالی جرم ولایت بدخشان خبرساز شد و قبل از آن کلیپی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد که شبهنگام دو مرد جوان به نوبت بر یک بز تجاوز میکنند و همین گونه استفاده جنسی از فیلمرغ نیز در خبری آمده بود.
تجاوز بر کودکان که هرازگاهی سرخط اخبار قرار میگیرد، اما همه این اتفاقات هیچ تکانهیی در وجدان مردم ایجاد نمیکند و به عنوان یک خبر عادی پس از مدتی فراموش میشود.
گزارش سیگر از فرایند سوءاستفاده جنسی از بیوههای سربازان شهید نیروهای امنیتی در هنگام دریافت معاش آنها، سخت تکاندهنده است، اما از آنجا که در این جغرافیا چیزی به نام وجدان ملی شکل نگرفته، انگشتشمارند کسانی که از شنیدن خبر این واقعیت احساس شرمسازی کرده و برای رفع این معضل تفکر و تدبیر نمایند.
البته این گونه اتفاقات قبل از اینکه قابل نکوهش باشد، قابل کنترول نیست، زیرا در جغرافیایی که فقر جنسی عقدههای تلخ محرومیت میآفریند، این عقدهها در اشکال مختلف منفجر میشود. بحث خیابانآزاری زنان نیز بریدهیی از همین واقعیت میباشد که متاسفانه کمتر از منظر روانی و رفتارشناسی به آن پرداخته شده است.
در افغانستان تا زمانی که نسبت به این معضل تفکر و تدبیر علمی صورت نگیرد، هرگونه پرداخت عاطفی نسبت به این پدیده، دامنه آن را گستردهتر کرده و در نهایت به گسترش صنعت قاچاق روسپیگری، تجاوز، روانپریشی و فروپاشی اخلاق عمومی کمک میکند.
ایران و پاکستان دو نمونه عریان این واقعیتاند که کلانشهرهای آن به روسپیخانههای خاموش تبدیل شده است و دیوارههای اخلاق و امنیت روانی خانوادهها به خاموشی فرو میریزند.
اروپاییها و در کل غربیها در کنار معضل نان و سرپناه معضل فقر جنسی را نیز به خوبی حل کردهاند و از همین رو به ندرت اتفاق میافتد که یک مرد یا جوان اروپایی تحت تاثیر غلیان خواهش جنسی دست به تجاوز بر اطفال، حیوانات یا سوءاستفاده جنسی از مجبوریتهای زنان بپردازد.
تصور کنید این همه زنان و دختران جوانی که از کشورهای مثل ایران، افغانستان، سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و دهها کشور دیگر، در کشورهای غربی تقاضای پناهندگی مینمایند، برعکس اگر از آن کشورها در این کشورها تقاضای پناهندگی نمایند، چه مصیبتی بر سرشان خواهد آمد؟
شاید برای ثواب هم که شده دستی بر صورت و اندامشان کشیده خواهد شد. شک نکنید، وقتی که بیوههای سربازان ما از دستبرد خود ما در امان نیستند، بیگانه با صد گونه دستبرد مواجه خواهد شد.
باید قبول کنیم که ادعای ناموسداری ما یک شعار بیرونآمده از غلیان احساسات است که در فوران شعلههای سرکش شهوت، چشمهای ما بسته میشود. تاریخ افغانستان داستانهای فراوان از این واقعیت تلخ را به تصویر میکشاند که در اشکال و ابعاد مختلف تکرار میشود.
از همین رو این معضل به عنوان یک پارادایم اجتماعی نه با نصیحت و موعظههای دینی مذهبی قابل حل میباشد و نه هم غیرت موهوم افغانی میتواند کارساز باشد.
بنابراین راه حل اساسی از این جا آغاز میشود که این معضل نخست باید به عنوان یک پارادایم اجتماعی به رسمیت شناخته شده و مورد اعتراف قرار گیرد و پس از آن هر گونه اقدامی که میتواند در جهت زدودن این فقر و محرومیت موثر واقع گردد، به آن مبادرت ورزیده شود.
در غیر آن، فساد عریان آن قدر بیرحم عمل میکند که حتا به بیوههای سربازان و همسنگران شهید ما نیز رحمی نمیشود. حکومت باید با این مساله برخورد جدی کند. شرمساری اخلاقی آن پیش از همه دامن مدیران ارشد این مملکت را میگیرد که در سایۀ یک حکومتداری پوشالی، پس از خون، ناموس سرباز هم نابود میشود.