دور باش، کور باش!
در گذشتههای دور، همان وقتها که همۀ ما گاهی حسرتاش را میخوریم، رسمهای عجیب و غریبی وجود داشته که ما را به حیرت وا میدارد.
حیرتانگیزتر اینجاست که آن رسمهای عجیب و غریب همین حالا هم وجود دارند. فقط بعضی چیزهای خیلی کوچکاش عوض شده است. مثلا برایتان بگویم آن وقتها که همۀ سرزمینها برای خودشان شاه و شاهزاده و قصر و کاخ داشتند، رسمی بود به نام: دور باش و اگر دور نیستی حداقل کور باش!
این طور که وقتی پادشاه از خانهاش میآمد بیرون که تفریحی برود، گردشی کند یا به هر حال از جایی به جای دیگر برود، سربازان و ملازمان با چوب و چماق میرفتند و مردم را در کوچهها و راهها با آواز دور باش و کور باش، مثل مگسها فراری میدادند تا پادشاه با خیال راحت رد شود.
مردم هم میچسبیدند به دیوارها و نفس نمیکشیدند تا اعلاحضرت قیافه نحساش را گم کند و بعد بتوانند به زندگیشان برسند. چیزی هم نمیتوانستند بگویند. فقط در شبکههای اجتماعیشان که دور هم جمع میشدند، کامنت میگذاشتند که خدا رویش را سیاه کند. خدا لعنتش کند! کاش تمام اسبهایش سقط شوند و الهی شاهزادههایش بمیرند و این گونه چیزها.
باز شانس آورده بودند، در دورهیی زندگی میکردند که پادشاه چون در همان کاخ هم زندگی میکرد، هم پادشاهی، و غذای چاشت و شباش را همانجا میخورد و همه افرادش هم هر کاری داشتند همانجا شرفیاب میشدند، دور باش و کور باش محدود به همان تفریحات و خوشگذرانی پادشاه میشد.
برای همین مردم آن زمانها معمولا در دعاهایشان از خدا میخواستند یک پادشاه نصیبشان کند که درد بیدرمانی داشته باشد و نتواند از گردش و تفریح لذت ببرد تا آنها زیاد مجبور به دور شدن و کور شدن نباشند.
اگر هم دعاهایشان قبول نمیشد و زیاد دورباش و کورباش میشدند، خون جلو چشمهایشان را میگرفت و انقلاب میکردند و یک پادشاه دیگر را مینشاندند روی تخت. پادشاه جدید هم تا میآمد به اوضاع عادت کند مدتها بیرون نمیرفت و کاری به کار مردم نداشت. آنها هم با خیال راحت به کارشان میرسیدند!
این روزها در کابل هم یکی از آن دورباش و کورباشهای قدیمی اجرا میشود؛ و از آن جمله است یکیشان چون (پادشاه مجلس سنا!) که هر روز قصد دخول به مشرانوجرگه میکند و در اینکه به قصد تفریح و گردش میرود یا کار مهمی میداشته باشد، هنوز بین علما اختلاف نظر وجود دارد. فقط میدانیم حتما به آنجا میروند. چون میشنویم که وقت رفتن مردم را به دیوارها میچسبانند و نمیگذارند نفس بکشند.
در شبکههای اجتماعی هم دیدیم که مردم نوشته بودند: «فضلالهادي مسلميار را دريابيد! در نتيجۀ خطالسير جناب مسلميار هم اكنون ١٠٠ها موتر در جادۀ دارالامان و سركهاي فرعي اين جاده گير ماندهاند. جنابشان با يك كشوفش خاص و با زيگنالهاي موتر رنجر و بدرقه موتر ترافيك معالخير وارد مجلس سنا شدند.»
واقعا مردم این دوره و زمانه بیادب شدهاند و زیاد نمیشود از ایشان نقل قول کرد، ولی یک نفر به پادشاه سنانشین ما بگوید که وقتی از روشهای قدیمی استفاده میکنند به نتایج قدیمی هم کمی بیندیشند!
گزنه/ طنز راه مدنیت
فرشته حسینی