شنل روباه (تساوی حقوق زنومرد) باز قربانی گرفت
«از من نپرسید کیستم و نخواهید چنانکه هستم بمانم.» میشل فوکو
کدام زن است که نمیخواهد در فضای مملو از امنیت روانی و با حفظ عفت و پاکدامنی خود بهعنوان یک بانو برای رسیدن به خواستههای مشروع حقیقی خود در عرصۀ اجتماع ظاهر شود و برای فردای خود نقشههای روشنی را ترسیم کند. کدام زن است که برای ابراز وجود و عقیده خواهان محیطی نباشد که در آن توهین و ناسزا با استفاده از نام همجنسان خودش پرلعاب نباشد و بدون هراس از قضاوت شدن توسط چشمهای زنان و مردانی که در ظاهر برای احقاق حقوق آنها تلاش میکنند در فعالیتهای اجتماعی با عشق خدمت به هموطن خود مشارکت نورزد؛ چیزی که در افغانستان هرگز تا زمانی که به «تساوی حقوق زنومرد» با نگاه پروژههای دالری دیده شود محقق نمیگردد.
بسیاری از توفیقها در وضعیت زنان این دیار در نتیجۀ تلاشهای مستمر و مبارزات زنان و قربانی کردن تمامیت و آبروی خود توسط برخی دختران و زنان برای فریاد کردن و رنگ دادن به مشکلات بنیادی نادیدهشده در این اجتماع، به گونهیی که مردان مجبور به شنیدن شدهاند، به دست آمده است.
هرکسی میتواند در افغانستان قربانی باشد از کودکان و بالغان مذکر گرفته تا سالمندان، اما زن بودن، جوان بودن، بیوه بودن، مجرد بودن، شیک و تمیز بودن احتمال وقوع این امر را برای قربانی شدن توسط مدیران و کارفرمایانی که در راس قرار دارند و از چوکی قدرت خود و ضعف مدیریتی سیستم ناظر سواستفاده میکنند، افزایش میدهد.
قربانی تجاوز در افغانستان مشمول پیامدهای منفی چون تلقی به عنوان زن بدکاره، اجبار به ازدواج با متجاوز، امکان کشته شدن توسط شوهر یا برادر یا پدر و نظایر آن میگردد. قوانین حقوقی هم به مردان اعم از پدر، برادر و شوهر قدرتی مطلق برای کنترل رفتارهای جنسی دختران و خواهران و همسران و دفع شر از نظم مذکر اجتماعی بر این سیاق اعطا کرده است.
در خرابستانی چون افغانستان درچند سال اخیر، فضای حاکم بر وضعیت زنان به گونهیی پیش رفت که زن وسیلۀ خودتوجیهی مرد شد و ظلم مردانه به هرشکلی چون شنل گرم روباهی زیر چتر «تساوی حقوق زنومرد» پوششی گردید تا زن را وسیلۀ خودتوجیهی بداند؛ زیرا ستمگر باید ستمدیده را ببلعد تا خود را کامل حس کند و از این رو، تمامی نهادهای مذکر موجود نیز مبتنی بر این اصل هستند که زندگی فردی زن افغان با تکیه بر وابستگی به دنیای مردانه میتواند آزاد و مستقل و قادر به توجیه خود باشد.
پیششرط ورود زنان به عرصۀ عمومی حتا در فضاهای دانشگاهی در افغانستان، درک این گفته است که در فرهنگ مسلط، مرد بهعنوان عنصر اصلی و هنجار در نظر گرفته میشود، درحالی که زن زایدۀ نابهنجار مینماید. روابط نابرابر قدرت در فضای اجتماعی در تمام عرصههای شغلی، بدن زن را مطیع و مولد ساخت؛ چرا که قدرت نابرابر جنسیتی شبکهیی است که همه در افغانستان در آن گرفتارند و هر مردوزنی نه مالک و کارگزار صرف که مجرای بروز و تداوم آن به شمار میآیند.
هرچند سیاستهای فرصت برابر و تساوی حقوق زنومرد و تصویب قانون منع خشونت علیه زنان در اصل قابل تحسین هستند، ولی به ندرت در محیط کارواجتماع اجازۀ عمل به آنها داده شده است و نهادهایی که با نام زنان هم فعالیت میکنند عملا در اجرای این قوانین خنثا هستند؛ چرا که انتصاب زنان در بدنۀ دولت و یا تشویق بانوان برای جذب به رسانهها و اجتماع به سمتهایی که به مسایل زنان بپردازند، صرف به دولتمردان اجازه میدهد که فرض کنند این همه گفتگو برای احقاق حقوق زنان به پایان رسیده است و انگ مردانگی نوین یا «مصلحتاندیشی سیاسی» را خوب مشق کردهاند، درحالی که بهتر است این اتهام رعایت تساوی حقوق زنومرد را به بافت جامعهیی زد که ادعای پایبندی به فرصتهای برابر را حقیقتا دارد و درعین حال، موقعیت ثانوی زنان را در هر مرحله بهصورت سالم نهادینه و تثبیت میکند.
یکی از مهمترین ناهنجاریهای آزار روحی و جسمی وارد بر کارمندان در محیطهای کاری افغانستان این است که زن هدف سواستفادۀ جنسی مدیران مافوق صورت بگیرد که از اقتدار شغلی و موقعیت برتر خود برای تحمیل خواستهای جنسی سواستفاده میکند.
آزار زنان در محیطهای کار فقط به تجاوز تعریف نباید شود. به کار بردن الفاظ و شوخیهای رکیک در فضای کار با عنوان روشنفکری و شکستهشدن حرمتها و تحمل سخت روانی برای بانویی که نمیخواهد شغل را از دست دهد را هم باید در این راستا قرار داد. حتا زمانی که قربانی تلاش میکند خودش را از دست تجاوزگر نجات دهد ولو با انتشار اسنادی باز، این زن است که صدمه میبیند و در پارهیی هم احتمال خطر مرگ برایش وجود دارد.
این مسایل در کشورهای خارجی وجود دارد اما نکتۀ مهم این است که در آن جا به دلیل سطح بالای رفاه اجتماعی، عدم وابستگی زنان به یک شغل، فرصتهای شغلی برابر و فراوان برای زنان و جا افتادن فرهنگ رابطۀ جنسی با رضایت دوطرف، زنان اجباری به قبولاین پیشنهادات ندارند و درصورت عدم اجابت درخواست دوستی و رابطه با کارفرمایان خود از کار اخراج نمیشوند.
اما در افغانستان به دلیل فقر اقتصادی خانوادهها، تورم فزاینده و آمار بالای بیکاری و بیسرپرست شدن بسیاری از فامیلها به دلیل جنگ و انتحاری، بسیاری از زنان و دختران نیازمند به استقلال مادی و چرخاندن اقتصاد خانواده مجبورند شرایط مختلف کار را با سرخ کردن سیلی که به صورتشان زده میشود بپذیرند و ادامه دهند.
ما از زنان اندکی که دارای موقعیت شغلی بانفوذ در دنیای سیاست و فرهنگ و ادب این جامعه هستند و مشعل هدایت را در دست دارند، انتظار داریم فرهنگی که در آن همجنسانشان مجبور به زیستن هستند را به صورت مستقیم و غیرمستقیم تغییر دهند و با زنان دیگری که موقعیت پایینتری دارند و درک موقعیتها وچگونگی برخورد با این وضعیتهای سرخ در محل کار و استخدام را به سختی میتوانند احساس کنند و به دلایل شرایط سخت زندگیشان قدرت نه گفتن را به هر تقاضایی از سر جبر ندارند، همدلی کنند. نه اینکه چون ملکۀ زنبوران از اینکه میان زنبورهای نر نشستهاند و مورد ستایش قرار میگیرند منجر به ادامه دادن و تشویق ناخواستۀ عملکرد عدهیی از مردان شوند که بارها در قالب شنل روباه تساوی حقوق زنومرد، شکارچیان نامریی زنان و دختران ضعیف و نیازمند برای چند افغانی بودهاند؛ چراکه حضور همین زنان ولو به عنوان نمایشی باشد در حمایت از قربانیان زن میتواند سبب تسریع تحولات دنیای زنان در جامعۀ به خاک ماندۀ افغانستان شوند.
این بانوان باید تلاش کنند تا به سایر زنان یاد دهند برای خود ارزش و شخصیت قایل شوند و مهارتهای درست زندگی کردن و قدرت نه گفتن در برابر درخواستهای غیراخلاقی و غیرمنطقی را بیاموزند و روی سیستم حاکم نیز فشار بیاورند تا برای تطبیق قوانین وضعشده، از هر اهرمی برای بازشدن بستری مناسب جهت فعالیت زنان استفاده کنند.
باید تلاش کنند تا خودآگاهی و احساس ارزشمندی را زنان و دختران افغانستان در خود افزایش دهند و بیاموزند تنها خودشان هستند که میتوانند روی انتخابها و اعمال و رفتارشان کنترل داشته باشند و هرگز نباید احساس کنند تحت کنترل دیگران بهخصوص جامعۀ مردان حتا از نگاه بالاتر هستند و این زنان نیستند که قربانی دیگران و یا گذشته هستند، مگر این که خودشان این گونه انتخاب کنند و آنچه ما زنان قادر به کنترل آن هستیم رفتار کنونی ماست که میتواند فردای نسل دختران افغانستان را به سمت هرچه روشنتر و محکمتر فرابخواند.
باید تلاش کنیم تا برای آن دست از بانوان که ناخواسته و از سر جبر قربانی دسیسههای کلانترهای سیاسیواجتماعی میشوند توسط مقامهای قضایی و مسوولان ردۀ بالای امنیتی فضایی مملو از آرامش بسازیم تا بدون هیچ واهمه از بازخواست و ترک شغل و نگران از آیندۀ روانیشان، این سواستفادههای مقامات و مسوولان چه در موسسههای خصوصی و دولتی و ردههای بالا را بهدلیل ضعف مدیریتی گزارش دهند تا بار دیگر دچار چنین لرزههایی در افغانستان نشویم که تبعات پسلرزههایش را هم باید تا مدتها در بیاعتمادی خانوادهها بهفضای حاکم در ادارات دولتی و دوباره در انزوا قراردادن دختران توسط خانوادهها از ترس بیعزت شدن فرزندانشان توسط عاملان قدرت تحمل کنیم.
بتول سیدحیدری؛ نویسنده و استاد دانشگاه