تاجر در زندان، دزدان در گلدان
کاری نکنید عبدالغفار داوی آیینه عبرتی برای سرمایهگذاری در کشور شود. کاری نکنید که این اتفاق درس عبرتی برای تاجران باشد تا فکر سرمایهگذاری در کشور را برای همیشه فراموش کنند.
تاجرانی که در افغانستان میمانند و مثل دیگران سرمایههایشان را به دوبی و آلماتا و دیگر جاها نمیبرند، باید حمایت شوند. در وضعیت بیرمق بازار کابل و افغانستان که یافتن پول مثل طلا کمیاب و کمیابتر میشود، دولت باید در تشویق سرمایهگذاری داخلی بکوشد. اما متاسفانه وضعیت به گونهیی پیش میرود که هر تاجری اگر با گروههای مافیایی تازه به دورانرسیدۀ حکومت همکاری نداشته باشد به سرنوشت داوی دچار میشود.
مافیای تازه به دورانرسیدهیی که با شمشیر قانون میخواهند به هر کسی زور بگویند. مافیایی که شاهرگهای اقتصادی را به دست گرفتهاند و حالا میخواهند انتقام روزهایی که هیچ نداشتند را از دیگران بگیرند. پول تجارت تریاک و جنگ، سیرابشان نکرده که حالا دست به دسترخوان مردم بردهاند. حالا میخواهند پای تاجران ملی را هم قطع کنند تا همان اندک نان خشکی که به سفره مردم توسط سرمایهگذاریهای داخلی میرسید هم نرسد تا مردم از گرسنگی بمیرند و محتاجشان بمانند.
آقای رییسجمهور! خوب است یک نگاه ساده به بازار و وضعیت همین کابل بیندازید. پولهای دریافتی کشورهای خارجی که دیگر مستقیم به جیب دولت میرود و خرج جنگ و پروپاگنداهای آن میشود. خرج ساخت و باختهای سیاسی و خرج محافظان و دسترخوان رجال برجسته. تازه همین رجال سیاسی و مافیا، همین پولها را در داخل کشور خرج نمیکنند که پوچاق خربزهاش به مردم برسد. این پولها هزینه خرج سفرهای خانوادههایشان در دوبی میشود. خرج سرمایهگذاری در خارج از کشور. چرا؟ چون خود آنها نیز میدانند که سرمایهگذاری در داخل کشوری ناامن و بیاعتماد فایدهیی ندارد.
آقای رییسجمهور! میترسم این کارهای بنیادی و زیرساختی شما در این گیر و دار و فساد کارمندان دولتتان گم شود. ساخت بند برق و خط آهن و دهها کار درخشان دیگرتان. مردم با شکم خالی کمحافظه میشوند و محتاج. با شکم خالی نمیتوان به خوبیها فکر کرد.
القصه پروندههای زیادی از فساد در حکومت وجود دارد که بدون هیچ دادگاهی فیصله میشود و برائت میگیرد و بعضیهایشان توسط رسانهها افشا میشود و رسوایی به بار میآورد. مثل پرونده زمینهای خریداریشده توسط شرکت الکوزی که زمین را متر 167 افغانی خریده بودند. متر 167 افغانی که هزینه سه قوطی سگرت یک آدم دربهدر است برای چرت زدن به رویای خانه داشتن که با وضعیت موجود ۱۰۰ سال طول خواهد کشید.
حتا قیمت سنگ قبر و مکان دفن من نیز از متر ۱۶۷ افغانی بیشتر خواهد شد، اما شرکت الکوزی به کمک مافیای داخلی حکومت میتواند این رویا را داشته باشد و جریب جریب صاحب زمین شوند.
حالا اینکه آقای داوی به جای رشوه و ساختوباخت، به میز محاکمه حاضر میشود یک فال نیک است. فال نیکی که میتواند پرچم قانونمداری برای تاجران کشور باشد. اما اگر همین ریسک و خطر نتیجه برعکس بدهد، میتواند آیینه دق شود. آیینه و زنگ خطر برای تاجرانی که یا باید با مافیا بسازند و یا در آتش خشم آنان بسوزند.
فکر کردم ناجوانمردیست اگر از داوی حمایت نشود. کسی که صاحب تلویزیون آریاست. تلویزیونی که در این بازار جنگ و ناامیدی به کودکان فکر میکند و برای ساعتی به جای خبرهای جنگ و فساد برای آنها لبخند و کودکی تولید میکند. کودکی از یادرفتهیی که برای نسل من یک عقده میماند و دیگر باز نمیگردد. گاهی یکی از مخاطبان همین شبکه آریا خود ما هستیم. مایی که لذت یک کودکی ساده در شهرمان را با گلوله عوض کردیم. گلولههایی که سالها توسط جنگسالاران تولید شد و ما را کشت.
آقای داوی را آیینه عبرت نکنید. جای تاجر در زندان و دزدان در گلدان نیست. حاصلش گل کاکتوس میشود، کاکتوسی که خارش به پای طفل آبادی و آبادانی خواهد رفت.
مصطفی هزاره؛ شاعر و نویسنده