کودک افغان؛ طعمه آسان افراطیت
کشورهای مختلف روزهای مختلفی را بهعنوان روز کودک تجلیل میکنند، ولی سازمان ملل متحد، ۲۰ نوامبر (29 عقرب) را روز جهانی کودک اعلام کرده است. مجمع عمومی سازمان ملل در چنین روزی در سال ۱۹۵۹ اعلامیهٔ حقوق کودک و در سال ۱۹۸۹ نیز کنوانسیون حقوق کودک را تصویب کرد.
در افغانستان اما این روز تا هنوز چندان جا نیفتاده و تنها در فضای مجازی حرف و سخنانی از این روز به چشم میخورد. واقعیت مسلم این است که افغانستان جزو آسیبپذیرترین کشورهای جهان است. گفتنی است که افغانستان جوانترین کشوری است که بیش از 65درصد جمعیتاش را افراد زیر سن 24 ساله تشکیل میدهند.
آمارهای تخمینی نشان میدهند که جمعیت نوجوانان و کودکان افغانستان حدود 15 میلیون باشند، از این جمع براساس آمارهای نه چندان موثق وزارت معارف در حدود 9 نه میلیون طفل و نوجوان در افغانستان به مکتب میروند و حدود 2 میلیون طفل دیگر از رفتن به مکتب محروم هستند.
همچنان آمارهای تاییدناشده توسط منابع معتبر، نشان میدهند که حدود 2میلیون طفل در افغانستان کار میکنند که از این رقم حدود یک میلیون طفل مصروف کارهای شاقهاند.
این در حالی است که بیش از 50 درصد از مکاتب افغانستان یا تعمیر ندارند و یا هم تعمیر معیاری ندارند. شاید گزافه نباشد که اکثریت قریب به اتفاق 9میلیون دانشآموز به آب آشامیدنی صحی، وسایل کافی آموزشی و حتا کتاب دسترسی ندارند.
در طرف دیگر رقم اطفال خیابانی در کابل و شهرهای بزرگ همه روزه رو به افزایش است. سوءاستفادههای جنسی، سربازگیری کودکان در جنگهای جاری توسط گروههای تروریستی به عنوان طعمه آسان افراطگری، استفاده باندهای مافیایی از کودکان و دهها مشکل دیگر، جزو زندگی روزمره کودکان افغان است.
کودکآزاری اصلی که در هر خانه افغان به پیمانه وسیع وجود دارد. کودک حق حرف، نظر و حتا خواستن را ندارد. تنبیههای فزیکی و روانی امر معمول در خانوادههای افغان برای کودکان است. هرچند افغانستان کشوری است که کنوانسیونهای حقوق کودک را الحاق کرده و حقوق بشر را به رسمیت شناخته است، اما هنوز هیچ کاری جدی در راستای حقوق کودکان انجام نشده است. به طور گسترده حقوق کودکان توسط والدین و بزرگترهای فامیل در افغانستان نقض میشود.
در خیلی از خانوادهها کودکان افغان از شرایط صحی خوب برخوردار نیستند. کودکان ما به ندرت از امنیت روانی و اجتماعی برخوردارند. شاید فقر و ناامنی مهمترین عوامل بدبختی کودکان کشور توجیه گردد. بدون تردید این دو فاکتور نقش اساسی را دارند، ولی قدر مسلم این است که اصلن چیزی در قالب فرهنگ تربیت کودک و رسیدگی به نیازهای کودکان در افغانستان وجود نداشته و خانوادهها از آن آگاهی ندارند.
کودکان افغان همیشه معروض به خشونتهای خانوادگی هستند. چیزی که تمام داشتههای ذهنی و فزیکی کودکان را متاثر میسازد و هر سیلی که بهصورت کودکی میخورد، چون بمبی، آینده آن را نابود میکند. به هر نیاز کودک وقتی پاسخ گفته نمیشود، عقدۀ بزرگی برایش درست میشود که آیندهاش را رقم میزند.
ضربالمثل معروف چینایی است که اگر میخواهید زود بدروید گندم بکارید، اگر میخواهید خوبتر و بیشتر بهدست آرید درخت بکارید و اگر میخواهید برای همیشه دستتان پر باشد، روی نیروی بشریتان سرمایهگذاری کنید. سرمایهگذاری روی کودکان یعنی سرمایهگذاری روی آینده یک جامعه و سرمایهگذاری روی امنیت، ثبات، رفاه، پیشرفت و توسعه.
با همه تلاشهای نهادهای بینالمللی و ملی و با تمام شعارهای وزارت معارف و حکومت افغانستان، هنوز کودکان افغان آسیبپذیرترین قشر جامعه ما را تشکیل میدهند و تمام آسیبهای اجتماعی به نحوی با این قشر بیدفاع در ارتباط است.
حکومت افغانستان با پشیتبانی سخاوتمندانه جامعه جهانی مسوولیت دارد که بر وضعیت اسفبار کودکان بهخصوص کودکان جنگ و کودکانی که جذب فعالیتهای گروههای مسلح خشونتطلب میشوند، رسیدگی کند و با سرمایهگذاری روی کودکان این مرزوبوم آینده مملکت را از خطرهای احتمالی و افراطی آینده نجات بخشد.