تحلیل

آخرین صدای اعتراض؛ در لجن‌زاری که دانشگاه نام دارد

دو حادثه خودکشی در دو ماه؛ دو ماه پیشتر وجیهه دانشجوی سال چهارم روانشناسی دانشگاه تعلیم وتربیه شهید ربانی خودکشی کرد و به تعقیب آن زهرا خاوری دانشجوی سال آخر وترنری دانشگاه کابل، به زندگی‌اش پایان داد. سرنخ‌های واقعی، از هیچ یک این دو حادثۀ زننده در دست نیست، اما نوع حادثه مشکلات هولناکی را در نظام تحصیلی کشور فریاد می‌زند.

مرگ نامعلوم وجیهه زیر گردوغبار نظام فاسد کشور گم شد و هیچ آدمی را وانداشت که به آن بپردازد، ولی ماه بعد زهرا خاوری نیز راهی را رفت که وجیهه رفته بود. آنچه در فضای مجازی از خودکشی زهرا بیرون داده شد، ظاهرا مشکل درسی و عدم پذیرش پایان‌نامه تحصیلی او از سوی استاد رهنمایش است. این اما کفایت نمی‌کند، قانع‌کننده نیست که دختر فقیری از روستای دورافتاده‌یی با هزاران مشکل بعد از پنج‌سال زحمت و تلاش‌ وافر، به این راحتی به زندگی‌اش پایان دهد.

خودکشی برای قشر جوان و نوجوان با توجه به بحران سنی یک امر معمول است، اما به این سادگی هم نیست و هر خودکشی زمانی اتفاق می‌افتد که فرد درست به بن‌بست می‌رسد و هیچ راه دیگری سراغ ندارد.

چرا باید قربانی خودکشی‌ها دانشجویان دختر باشند؟ در عقب این پرسش عوامل زیادی نهفته‌اند و تنها سخت‌گیری‌ و مشکلات دانشجویی برای پاسخ به این سوال کافی نیست. دانشجویی که در مرحله دفاع و اکمال پایان‌نامه‌اش رسیده چرا بخواهد خودکشی کند؟

دانشجوآزاری (دخترآزاری) در دانشگاه‌های افغانستان و بحران سکسوالیته یک امر مشهود در تمام اداره‌های افغانستان و به‌خصوص در نهاد‌های تحصیلی کشور است. در مملکت ما بحران جنسیت هر روز یک قربانی می‌گیرد، درست مثل بحران تروریسم. تروریسم از همه قربانی می‌گیرد، مرد، زن، طفل و کهن‌سال. اما بحران جنسیت تنها از زنان جوان قربانی می‌گیرد. هنوز جنجال دگروال فضای روانی جامعه را ترک نکرده که داستان زهرا خاوری چون پتک آهنین بر فرق روان اجتماعی کوبیده می‌شود.

سال گذشته، رییس‌جمهور با چیغ‌وفریاد شعار داده بود که «اداره‌های بی‌ناموس» در کار ما نیست. این شعار موجب کاهش بی‌ناموسی در اداره‌های افغانستان نشد که این پدیده زشت را شدت نیز بخشیده است. از اداره‌های محافظ امنیت ملت شروع تا اداره‌های آموزشی و تحصیلی جامعه، با قربانی‌های جدیدی که تقدیم کردند، پاسخ داد که فریادهای اصلاحی اصلاحی رییس‌جمهور هیچ قدرت و ابهت ندارد.

شکایت زیادی وجود دارد که دانشجویان دختر به‌طور گسترده مورد آزار و اذیت‌های جنسی در اداره‌های دانشگاه‌های دولتی قرار می‌گیرند. این آزار و اذیت‌های جنسی صرف در قالب یک پیشنهاد و تقاضا نیست که با فریب، تطمیع، تنبیه‌های روانی تحصیلی و زورگویی‌ها همراه است. مشکل از این هم فراتر می‌رود. گاهی بی‌توجهی‌های دانشجویان به خواست‌های پنهان و خلاف اخلاق استادان، این اختاپوس‌های آدم‌نما را چنان برآشفته می‌کند که در جریان درس دانشجویان را مورد زهر کنایه‌ها و رفتارهای خشن قرار می‌دهند.

از جناب رییس‌جمهور  پرسیده می‌شود که به‌دنبال حادثه وجیهه، دگروال و اینک زهرا خاوری، مردم چگونه، به کی و چه نهادی اعتماد کنند؟

وقتی در نهادهای دفاعی و صفوف نیروهای امنیتی کشور، حرمتی وجود ندارد، بر بیوه‌های شهیدان خط نبرد تجاوز صورت می‌گیرد، از داوطلبان کار زن در این نهادها مشروط به رفتارهای جنسی پذیرایی صورت می‌گیرد، وقتی در دانشگاه که باید محل تولید فکر و اندیشه‌ باشد، دختران مورد آزار جنسی از سوی استادان و مدیران قرار می‌گیرند، وقتی زن جوانی در هیچ نهاد دولتی و خصوصی امنیت روانی و حتا امنیت فزیکی ندارد، اداره‌های «بی‌ناموس» چه معنا دارد؟

بی‌ناموسی بیشتر از این شده می‌تواند تا جناب رییس‌جمهور باورمند شود که رییس یک نظام اداری بی‌ناموس است؟ مسوولان ارشد رهبری نظام چه توقع دارند، باید تجاوزهای جنسی در اداره‌های دولتی نیز گسترده و شایع شود تا آن‌ها دست به کار شوند؟

وقتی دختری بعد از فراگیری پنج‌سال رنج و زحمت تحصیل، خودش را می‌کشد، اعتراض جدی‌تر از این هم وجود دارد؟ چرا وجیهه دانشجوی سال چهارم روانشناسی دانشگاه تعلیم تربیه، به سخت‌ترین شکل ممکن دست به‌ خودکشی می‌زند و خودش را از فراز ده منزله‌یی سقوط می‌دهد؟ حتا باورش سخت است چه برسد این اینکه چنین اعتراض جدی برای جامعۀ خوابیده ما قابل تفسیر باشد. دوسیه این دختر دانشجو به کجا رسید، قضیه دگروال چه شد، چرا همه چیز مسکوت گذاشته می‌شود؟

به‌طور قطع اگر پرونده‌های قبلی درست مورد رسیدگی قرار می‌گرفتند و با عوامل آن دوسیه برخورد قانونی و جدی صورت می‌گرفت، شاید زهرا زنده می‌ماند، زهرا به دایکندی برمی‌گشت و برای گوسفندداران منطقه‌اش مشوره می‌داد و گوسفندان بیمار را معالجه می‌کرد. اقتصاد صدها خانواده را مدد می‌رساند تا زهراهای دیگری با فقر و فاقه تحصیل نکنند و دست‌کم پول قلم و کاغذ و تهیه پروژه پایان‌نامه‌شان را داشته باشند.

بی‌تردید زهرا آخرین قربانی یک نظام فاسد تحصیلی نخواهد بود. آنچه از قراین معلوم است زهراها و وجیهه‌های دیگری در راه هستند که ممکن به اشکال دیگری قربانی گردند یا آنان نیز هم محکوم به خودکشی شوند. از اصلاحات و وعده‌های شعاری حکومت وحدت ملی نیز امیدی نیست. پس راه‌های حل چیست؟

اینجا نقش خود دانشجویان برجسته است. دانشجویان در خیلی از کشورها تاریخ‌ساز بوده‌اند. اما باید تاسف خورد که دانشجویان ما به مشکل خودشان رسیدگی نمی‌توانند. انجمن‌های دانشجویی، گروه‌های دانشجویی و حتا جسارت فردی دانشجویان می‌توانند دوای این بیماری مرگ‌آور باشند.

وقتی استادی توقع‌های غیر اخلاقی دارد، دانشجویان جسارت به خرج دهند مستندسازی کنند. آن را با مردم شریک بسازند، اگر مستندسازی نمی‌توانند با خانواده‌های‌شان مشوره کنند. فریاد بزنند و افکار عمومی را آگاه سازند.

ما در عصر اطلاعات زندگی می‌کنیم. هر کار و هر مبارزه‌یی ممکن است. چرا باید هم زندگی و هم عزت خود را از دست بدهیم به‌خاطر اینکه فلان استاد به چیزی کمی راضی نیست.

اگر وضع به همین شکل ادامه یابد بی‌اعتمادی‌ها، پیامد ناگواری برای جامعه خواهد داشت. دیگر پدر دهقانی از یک روستای دورافتاده اجازه نخواهد داد دلبندش پرپر دست هوس‌ران‌هایی به‌نام استاد دانشگاه گردد. هیچ خانواده‌یی اجازه نخواهد داد دختر جوانش برای خدمت به نهاد دولتی‌یی برود که آنجا همۀ مدیریت و اداره، حول نگاه و رفتار جنسی بچرخد. این نهایت ذلت و خواری یک ملت است؛ ملتی که دگروال، استاد، مدیر و همکارش غرق در بحران جنسی می‌باشند.

سید امین بهراد/ روزنامه‌نگار

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا