زهرا خاوری به مادرش: «استادم میگوید هیچ ناحق زحمت نکش، امسال ناکام میمانی»
بخشی از نامۀ زهرا خاوری که پیش از خودکشی نوشت: «بدترین خاطرهها را از دوران پوهنتون از پوهنحی دارم. لحاف خودم را در نزدیک پل کوته سنگی نزدیک یک مکتب، پیششان گرو گذاشتم. به علتی که پول نداشتم. جزییات دقیق را از صاحب خانه پرسان نمایید. و همین بیکس غریب، بیچاره، دردکش، غمکش همه[زهرا] به یاد روزی افتاده که حتا بهترین دوستانش او را توهین میکردند.»
آنچه خواندید بخشی از نامۀ زهرا خاوری است که پیش از خودکشی نوشته است. او در این نامه به دردها و رنجهایی اشاره کرده که بالاخره سبب خودکشیاش شده است.
در این نامه که به دست گزارشگر روزنامه راه مدنیت رسیده، زهرا خاوری نوشته است:« من رفتم به جهنم تا ابد، تا همه از شر من خلاص شوید. چون مرا هیچ کس در دنیا درک نکرد، همیشه وقت من با مجبوریها درس میخواندم. دلم از درس خواندن سیاه شده. از گپهای استادان و برخوردشان. از گپهای گفته شده و ناشده هر روز، جایی برای زندگی کردن من نمانده در این دنیا.» «چیزی از سیاست عدلی تقاضا دارم این است که من جهنمی شدهام حداقل جسدم را بانید[بگذارید] که دفن شود. مرا فقط زمینی خاک نمایید. کسی را که دلم برایش هر لحظه میسوزد مادر نازم است که مرا در همه راستا کمک کرده است. گاهی اوقات آن قدر بیکس بودهام که همه مرا توهین میکردند. حتا بهترین کسانی که از دل و جان دوستشان داشتهام پرسان نکردند که چه درد داری. من بودم در صنف که هر استاد به نوبه خود مرا اخطار میدادند که ناکام میشوی. اجازه نیست در کل پوهنحی فقط یک نفر درد بکشد و بسوزد و اینکه من واسطه ندارم. واسطه من خدا است. باید من امروز به تاریخ ۷/۸/ ۱۳۹۶ از این دنیا بروم. هیچ کس به صحت من توجه ندارد. فقط کار بینهایت، کارهای بینهایت مرا میخواهند… بدترین خاطرهها را از دوران پوهنتون از پوهنحی دارم. لحاف خود را در نزدیک پل کوته سنگی نزدیک یک دانه مکتب گذاشتم. پیششان گرو به علتی که پول نداشتم. جزییات دقیق را از صاحب خانه پرسان نمایید. و همین بیکسی غریب، بیچاره، دردکش، غمکش همه، به یاد روزی افتاده که حتا بهترین دوستانش او را توهین میکردند.»
زهرا روز یکشنبه ۱۹ نوامبر با خوردن مرگ موش دست به خودکشی زد.
جریان پایاننامه نویسی
فاطمه خاوری؛ خواهر زهرا خاوری در گفتگوی تلفونی به گزارشگر روزنامه راه مدنیت گفت که زهرا همیشه از استادانش شکایت داشت: «شکایتی که با مادرم داشته گفته من چنان از دانشکده وترنری بدم میآید و پیش چشمم بد شده که هر روزی که من طرف دانشکده وترنری میروم فکر میکنم که طرف قبرستان میروم.»
خانم خاوری گفت که دلیل این نفرت زهرا خاوری از دانشکده برخورد نادرست استادانش بود. زهرا به مادرش گفته بود: «استادم میگوید هیچ ناحق زحمتنکش، امسال هم ناکام میمانی.»
فاطمه خاوری گفت که زهرا برای پیشبرد مونوگرافش یک نوع علف بهنام «کَمَی» را از دایکندی خواسته بود، ولی وقتی این علف رای برای استادش نشان داده، استادش گفته که این علف تر است و باید خشک شود. زهرا این علف را در دهن پنجره مانده تا خشک شود اما علف از دهن پنجره گم شده بود.
زهرا بار دیگر علف کمی را از دایکندی می خواهد و این بار خواهرش این گیاه را به کابل میآورد. اما وقتی علف را به استاد میبرد، استاد به زهرا میگوید این علف درست نیست، برو «خرکمی» پیدا کن. زهرا این بار ناچار شده تا پشت «خرکمی» بگردد.
پس از تلاشهای مداوم و مکرر دختران دایکندی در خوابگاه به او گفتهاند که این علف در گیروی ولسوالی شهرستان پیدا میشود. زهرا تلاش کرده تا نام علمی «خرکمی» را پیدا کند. او به یازنهاش زنگ زده و از او پرسیده، ولی یازنهاش گفته که این موضوع را از استاد رهنمایت بپرس. به گفتۀ فاطمه خاوری، وقتی زهرا به استاد گلمحمد طنین که استاد رهنمایش بود مراجعه کرده و از او پرسیده که نام علمی این گیاه چیست؟ استاد پاسخ داده است:«استاد پایاننامه را به طرف زهرا پرتاب کرده و گفته هنوز قومتان را کسی نمیشناسد چه رسد که علفتان را بشناسد.»
استاد ادامه داده است:« هنوز نام علفتان را نمیشناسید و تقاضا داری که نام علمی هم داشته باشد.»
فاطمه خاوری افزود که هنوز هیچ نشانهیی از تقاضای نامشروع جنسی از زهرا وجود ندارد. به گفته اقارب زهرا چون همه روزه ساعت شش شام باید به چوچه مرغها غذا میداد، هنگام برگشت به خوابگاه با خشونت مدیر خوابگاه مواجه میشد.
مدیر دانشکده وترنری: مونوگراف زهرا بهترین نمونه میشد
پوهاند نورمحمد ایوبی؛ مدیر دانشکده وترنری در مصاحبه با گزارشگر روزنامه راه مدنیت گفت که زهرا دختر «عاجز و آرامی بود» ولی زیاد لایق نبود. او علاوه کرد:«کاری را که از طرف دپارتمنت برایش داده بود، مونوگرافش، کار بسیار خوبی را اجرا کرده بود.»
آقای ایوبی افزود که دانشکده یک کانتینر را در اختیار زهرا گذاشت تا پروژه تحقیقاتی مونوگرافش را در آن اجرا کند.
در حالی که عکسهای پیش از خودکشی زهرا نشان میدهد که او به خواست استاد رهنمایش کانتینر را رنگ کرده، اما آقای ایوبی در این مورد گفت: « نه این درست نیست آن [کانتینر] را رنگ نکرده؛ همه کارش را خود ما انجام دادیم.»
آقای ایوبی در تناقض با اظهاراتش علاوه کرد:«تا حال یک بار هم مونوگراف برای استاد برده نشده است.»
ایوبی در حالی که بسیار قهر بود به گزارشگر روزنامه راه مدنیت گفت: «گپهای شما هوایی است.» ولی وقتی خبرنگار اسناد را نشان داد، وی لحن سخناش را تغییر داد و اضافه نمود: «اینها گپهای هوایی مردم است.»
به قول ایوبی، استاد رهنمای زهرا از کار او بسیار راضی بود. او خاطرنشان کرد:«ممکن است زهرا مشکلات دیگری داشته. من که از استادش پرسیدم، استادش گفت زهرا کاری را کرده بود و تحقیقی را که کرده بود، زهرا باوجودی که شاگرد لایق من نیست، ولی گفت در مونوگراف خود اول نمره میشد. این نظر استاد است.»
ایوبی تاکید کرد: «برای شما بگویم که به هیچ وجه مونوگراف این دختر رد نشده بود. اگر ارایه میکرد من فکر میکنم که در سطح فاکولته ما بهترین نمونه میشد.»
در حالی که شواهد و مدارک نشان میدهد که با زهرا برخوردهای تبعیضآمیز صورت گرفته بود.
اما ایوبی اضافه کرد: «در اینجا، در جایی که من هستم برایتان میگویم هیچ گونه تبعیضی نیست. همین حالا تعداد زیاد کسانی را که من مقرر کردهام از شما [هزارهها] است.»
یک تن از دانشجویان دانشگاه کابل که نخواست نامش در گزارش ذکر شود گفت که دلیل اصلی خودکشی زهرا «صرف مونوگراف و رفتارهای نادرست استادان بود.»
آخرین خاطرات تلخ زندگی
نامۀ که از زهرا در اختیار روزنامه راه مدنیت قرار گرفته، بخشی از زوایای تاریک قضیه را تا حدی میتواند روشن سازد. دانشجویی گفت وقتی دختران زیر بالشت زهرا را دیدند در آن کتابچهیی را یافتند. در داخل این کتابچه نامهیی بود که در آن نوشته شده: «آخرین خاطرات تلخ زندگیام.»
وقتی دختران این نامه را پیدا میکنند همه تصمیم میگیرند تا آن را پنهان کنند. همه به صورت دسته جمعی تصمیم میگیرند که نباید این نامه در بیرون درز کند، اما با تلاش زیاد، بخشهایی از این نامه، در دسترس راه مدنیت قرار میگیرد.
چگونگی خودکشی
اسنادی که در اختیار روزنامه راه مدنیت قرار گرفته نشان میدهند که زهرا توسط مرگ موش خودکشی کرده است. یک تن از اعضای خانواده زهرا گفت که زهرا به گولایی دواخانه رفته و مرگ موش را از آنجا تهیه کرده است.
او پس از تهیه مرگ موش، به خوابگاه رفته و ساعت ۷ تا ۸ صبح مرگ موش را با چای صبح خورده است. وقتی هماتاقیهای زهرا به خوابگاه میآیند، زهرا قضیه را به آنها قصه میکند. هماتاقیهای زهرا تصمیم میگیرند تا او را به مراکز صحی انتقال دهند، اما هاجره ولد مطیعالله مدیر خوابگاه مانع بیرون شدن آنان از خوابگاه میشود.
به گفته این منبع، مدیر خوابگاه حدود یک ساعت مانع بیرون کردن زهرا از خوابگاه شده و از آنها درباره قضیه تحقیق کرده است. سپس هماتاقیهای زهرا موفق میشوند تا او را از خوابگاه خارج کنند. آنها ابتدا زهرا را به شفاخانه درمان در کوته سنگی انتقال میدهند و پس از یک تداوی مختصر داکتران میگویند زهرا استفراغ کرده و دیگر خطری متوجه او نیست.
زهرا به خانه عمهاش در ناحیه سیزدهم میرود، ولی شب از درد معده شکایت داشته است. عمۀ زهرا صبح روز بعد وقتی حال زهرا بدتر میشود، او را به شفاخانه ۵۰ بستر در تانک تیل ناحیه سیزدهم انتقال میدهد.
مسوولان شفاخانه در پاسخ به یک مکتوب ریاست تحقیقات مبارزه با جرایم زون ۱۰۱ پولیس نوشته است که زهرا ۱۱:۳۰ روز ۲۹/۸/۱۳۹۶به این شفاخانه انتقال یافته است. در این مکتوب آمده که زهرا تقریبن ۴۸ ساعت قبل مرگ موش خورده است.
نزدیکان زهرا گفتند که پس از آن که او در شفاخانه ۵۰ بستر جان داد، به طب عدلی انتقال داده شد. طب عدلی پس از معاینه گفته که دلیل اصلی مرگ زهرا خوردن مرگ موش بوده است.
متهمان در بازداشت
حوزه سوم امنیتی پولیس، گلمحمد طنین استاد رهنمای زهرا خاوری و هاجره مدیر خوابگاه، را بازداشت و به حوزه انتقال میدهد. طنین و هاجره در تحقیقات ابتداییشان هرنوع برخورد نادرست با زهرا خاوری را رد کردهاند. مسوولان امنیتی در حوزه سوم به گزارشگر راه مدنیت گفتهاند که هاجره مدیر خوابگاه حتا حاضر به انگشتنگاری در دوسیه مربوط به خودکشی زهرا خاوری نبوده است.
در حال حاضر، گلمحمد طنین و هاجره مدیر خوابگاه در نظارتخانه قوماندانی امنیه به سر میبرند، ولی هنوز تحقیقات در این مورد تکمیل نشده است.
چشمدیدهای گزارشگر
هنگام تهیه این گزارش با افراد و اشخاصی برخوردم که بسیار انسانی رفتار میکردند و تا میتوانستند با من به عنوان گزارشگر همکاری میکردند، اما بعضی از مسوولان چنان رفتار زشت و غیرانسانی داشتند که یادآوری آن مو را بر تن هر آدمی راست میکند.
وقتی داخل مدیریت دانشکده وترنری شدم، پوهاند نورمحمد ایوبی مدیر دانشکده وترنری پرسید کیستی و برای چی مراجعه کردهای؟
برایش شرح دادم که گزارشگر هستم. وقتی اولین پرسش را مطرح کردم، رنگ او سرخ گشت و با چهره برآشفته و خشن به توصیف و تمجید دانشکده وترنری و استاد گلمحمد طنین پرداخت که برادرش است.
حس کردم اصرار زیاد برای پاسخ به سوالهایم موجب خشونت فزیکی مدیر نگردد، مصاحبه را خاتمه دادم.
هرچند گفتگو در فضای بسیار خشمآلود به پایان رسید، ولی در اخیر برایم پیاله چایی تعارف کرد. وقتی خواستم از او عکسی بگیرم انکار کرد و گفت برای این کارها وقت ندارم.
برای تکمیل این گزارش به قوماندانی امنیه کابل مراجعه کردم. مدیر نظارتخانه برخورد خوب و انسانی داشت، ولی خانمی که خود را مدیر حقوق بشر بخش نظارتخانه معرفی کرد، پس از آنکه فهمید من یک گزارشگر هستم و میخواهم در مورد مرگ زهرا خاوری تحقیق میکنم، با لحن بسیار تند و تحقیرآمیز با من سخن گفت.
این خانم در حالی که عصبانی شده بود گفت: «او [زهرا خاوری] مرتد شده و تو آمدی و میخواهی کس دیگری را در جامعه بدنام کنی؟»
آرزو اکبری/ روزنامه راه مدنیت
ممنون اطلاعات خوبی بود
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
ما در زمینه درب های ضد سرقت و ضد حریق فعالیت
می کنیم.خوشحال میشوم از وبسایت ما
دیدن کنید