تاریکی پایتخت و صدور برق به همسایهها!
ديشب وقتي به سر كوچه خانهمان رسيدم، ديدم كه كوچه در تاريكي خوفناكي فرو رفته و چشم، چشم را نميبيند. افتان و خيزان به سمتي كه حدس ميزدم خانهمان باشد، راه افتادم و اين شعر مولانا به ذهنم آمد كه: در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود/از گوشهیي برون آي اي كوكب هدايت!
اما كوكب، گويا قهر كرده و از هيچ گوشهیي، حاضر به بيرون آمدن نبود تا راه مقصود كه هيچ، لااقل دروازۀ خانه را پيدا كنم. تنها نور چشمان سگهاي محل موجود بود، كه آن هم جز وحشتم نميافزود!
خلاصه با هر سختي و مشقتي كه بود خود را به خانه رساندم. ساعتي گذشت و برق هم تشريف آورد. همه اهل منزل شروع به شكرگزاري و دعا و ثنا به درگاه خداوند كردند و من فهميدم كه اين رفت و آمد برق خيلي چيز بدي هم نيست و سبب استحكام باورهاي مذهبي در خانواده و اجتماع ميشود، ولي از طرف ديگر هنوز شخصن نميدانم كه خداوند دقيقن در اداره برق چه پست و مقامي دارد كه به محض آمدن برق، مردم صلوات میفرستند و از عملكرد خداوند اظهار خوشحالي ميكنند؟
بگذريم. بعد از اينكه مراسم نيايش تمام شد، تلويزيون را روشن كرديم تا ببينيم دنيا دست كيهاست. البته كه خودمان خوب ميدانيم دست كي است، ولي يكي از شيوههاي خوشبخت بودن اين است كه آدم زياد هم به دانستههاي خودش اكتفا نكند و حرفهاي دیگران «مثلن رييسجمهور» را هم گوش كند. شايد مثل جناب مرتضوي از جايگاه نقد به جايگاه حمد! انتقال پيدا كرد.
رييسجمهور در يك نشست فرمودهاند: افغانستان توانايي و ظرفيت صادر كردن برق، به كشورهاي همسايه را دارد. من واقعن با اين گفته ايشان به قدري موافقم كه کلمه صدرصد نميتواند ميزان موافقتم را نشان دهد.
فكر ميكنم اگر بگويم مثلن صدوهشتاد درصد موافقم، بهتر باشد. چون از همين اعتماد به نفس رييسجمهورمان ميتوان به اندازهیي برق توليد كرد كه همه كشورهاي منطقه را برق بدهيم.
اضافهاش را هم ميتوانيم به اين جامعه جهاني بدبخت و گرسنه بدهيم كه بروند زيربناي اقتصاديشان كنند و روزی حلال به دست بياورند و اين قدر آويزان افغانستان نباشند.
اصلن بيشتر كه فكر ميكنم ما حتا ظرفيتش را داريم كه به همين كابل خودمان هم برق بدهيم. هر چند درجه اولويتش خيلي بالا نيست ولي اگر آقاي رييسجمهور، ده دقيقه ديگر، علاوه بر شانزده ساعت قبلي در دفتر كارش بماند، علاوه بر كشورهاي منطقه، مردم نديده كابل را هم برق ميدهد. فقط بايد كمي از انرژي بادي (پوف!) بيشتر بهره بگيرد.
گفتم انرژي بادي، ياد باميان افتادم! نميدانم آقاي رييسجمهور از اين برق صادراتي به كشورهاي همسايه ميتواند كمي پسانداز كند و به اين كشور فقير، در همسايگي ما هم كمكي بكند يا نه؟
من بهعنوان يكي از مالياتدهندگان انساندوست، راضي هستم كه قسمتي از ماليات ما صرف كمك به كشورهاي فقير همسايه شود. بالاخره از قديم گفتهاند: تو نيكي ميكن و در دجله انداز. درست است كه باميانيها بيگانه هستند و به ما ربطي ندارند، اما ما جزو كشورهاي ناظر بر حقوق بشر هستيم و بايد نسبت به رنج تمامي بشريت حساس و زود رنج باشيم!
گزنه/ طنز روزنامه راه مدنیت
نویسنده: فرشته حسینی