زنان پدرسالار!/ زنان حامی پدرسالاری نمایندگان زنان نیستند
اشاره: بتول سید حیدری، دانشجوی دکتورای روانشناسی تخصصی است. او مدرک فوق دیپلماش را در رشته زبان انگلیسی، لیسانساش را در روانشناسی عمومی و فوق لیسانساش را در رشته روانشناسی بالینی به دست آورده است.
خانم حیدری، مشاوریت کمیساریای عالی امور پناهندگان، عضویت خانه ادبیات افغانستان، دبیری ششمین جشنوارۀ هزارویکشب، داوری جشنوارۀ بانوی موفق در افغانستان و عضویت هیات مدیرۀ مجمع علمی تحقیقاتی، افغانستان را در کارنامۀ خود دارد.
بتول سید حیدری اکنون استاد دانشگاه دولتی تعلیموتربیۀ شهید ربانی در کابل است و دفتری را نیز برای مشاوره روانی در کابل دارد. روزنامه راه مدنیت گفتگوی اختصاصیی را با وی انجام داده که به خوانندگان گرامی پیشکش میگردد:
خانم سيد حيدري، شما بهعنوان يك زن فعال، استاد دانشگاه، گردانندۀ یک مركز مشاوره و روانشناسي، تجربۀ زندگی در كشورهاي مختلف و اینکه مدت کمی هم در کابل بودهاید، نگاهتان به اینجا چگونه است و میشود به نکتههای مشخصی مثل نگاه به زنان اشاره کنید؟
شنيده بودم مردهای افغان، نگاه سخت و غير قابل هضمي نسبت به زنان دارند. بسیار از حضور در اینجا هراس داشتم. مدتی که ماندم و با عینک دیگری خواستم فضای اینجا را ببینم متوجه شدم اتفاقن کم نیستند مردانی که در برخورد با زنان محترمانه رفتار ميكنند. مثلن به زناني كه فرزندي در بغل داشتند در صفوفی که بیشتر مردان حضور دارند، اولويت داده ميشود. یادم است همان هفتۀ اول وقتی سوار تاكسي شدم مسیری را به تنهایی در تاکسی پیش میرفتم، دقت کردم که راننده كنار من، مسافري سوار نميكند با اینکه مسافران مرد هم در مسیر هرازگاهی قرار میگرفتند. بعد که پرسیدم چون خانمی در موترش بوده، بنا به فرهنگی که دارند برای آسایش زن ولو از نظر اقتصادی هم سرش فشار بیاید، مجبور به رعایت این مساله هستند.
يا در فضاهاي جمعی خصوصی به احترام حضور بانویی که آنجا بوده از بدزباني و یا فحش دادن به هم پرهيز ميكردند. شايد اين چيزها به نظر مهم نباشد و یا کم باشد، ولي براي ما كه در خارج از افغانستان زندگي ميكرديم و مرتب ميشنيديم مردان اينجا به شدت زنستيز هستند و چهرۀ خشن و ترسناكي از كل جامعه افغانستان به ما داده بودند، فكر ميكنم همين نماهاي كوچك براي من آن تصوير اوليه خشن را درهم شكست. حس کردم میشود در این فضاها هم لطیف فکر کرد و در كنار همين مردم زيست. تمام مردهای افغان در حقیقت تصویر مردي نيست كه كلاشينكوف به دست گرفته و در حال شليك به يك زن باشد و یا شلاقی در دست و پشت بانویی برقعپوش نشسته در حال کوبیدن. کم نیستند مردانی كه ديد ديگري به زن دارند و نبايد از آنها غافل بود و به حسابشان نياورد.
شما روانشناس هم هستيد و در كشورهاي ديگر هم زندگي كردهايد. در كل، وضعيت فكري زنان و دختران جامعه ما را چگونه ميبينيد؟
من سختترين مراجعان مشاوره را در اينجا ديدم. مواردي كه حتا در كتابها با آن مواجه نشده بودم. در صورتي كه آموزشهاي خوبي را دیده بودم. مراجعهكنندههای افغان گاهی بسیار پيچيده هستند. آنقدر كه من حیران میماندم چه پروتکل درمانی را برایشان تنظیم کنم. اما در كل هيچ تفاوتي از اين نظر نمیدیدم كه مشكلات عمومي مراجعان زن با كشورهاي ديگر فرق كند. از لحاظ رشد و درك بين زناني كه اينجا هستند با بقيه زنان كشورها فرق بسیار دیده میشود، اما نسل پیش رو به خصوص دختران، علاقمند به بیداری، حرکت و رشد هستند. علاقمندند استعدادها و خلاقيتهايشان مورد توجه قرار گيرد.
فقط متاسفانه دختران و زنان ما برای نشان دادن تواناییهای خودشان قرباني ظرفيتهاي كم این دیار میشوند. در جاهاي ديگر، خانواده و جامعه تقريبن فضا و بستر مناسب در اختيار زنان ميگذارند تا آنها بتوانند فعاليت كنند و رشد اجتماعي داشته باشند، اما با تاسف بیشترین پتانسیل زنان و دختران ما بهدلیل بافت این سرزمین، صرف مبارزه و ثابت كردن خودشان از خانواده تا سطوح بالاي اجتماعي میشود.
شما يك دفتر مشاوره و روانشناسي داريد. برخورد مردم با شما به عنوان يك مشورتدهنده زن چگونه بوده است؟
بیشتر مراجعان اصولن توسط کسانی که با مشاوره و روانشناسی آشنا هستند در وهلۀ اول معرفی میشوند. وقتی نتیجۀ مثبت میگیرند مثلن اگر مراجعهکنندۀ مرد باشد در مراحل بعدي همسر، دختر يا خواهر خود را ميفرستند. اين اتفاق خوبي در زمينۀ اعتماد مردم به روانشناس است.
از دوستان و آشنايان معمولن اين را ميشنويم كه روانشناسي و مشاوره بهعلت ناآگاهي مردم از اين رشته در افغانستان زياد طرفدار ندارد و كسي حاضر به سرمايهگذاري و مراجعه به روانشناس نيست. نظر شما چيست؟
متاسفانه کاملن درست شنیدهاید. اين ديد منفی به روانشناس از وزارت صحت عامه و نوع سرمایهگذاریاش برای رشد جایگاه روانشناس و تقویت نگاه مردم در این کشور ریشه گرفته است تا روسای دانشگاهها. باور نداشتن به روانشناسها و اعتقاد نداشتن دولتمردان خصوصن به این که روانشناس هم میتواند سهم بنيادي برای حل مشكلات جامعه داشته باشد، باعث شده جایگاه روانشناسی به سطح نازلی پایین بیاید و هیچ حامی جهت تقویت این اندیشه که در تمام ساختارهای کشور، روانشناسی که تحصیل کرده و بهصورت تخصصی دوره دیده و با مردم کار کرده و باید به عرصه دعوت شود، وجود ندارد.
حالا بيشتر مراجعان شما بانوان هستند يا آقایان؟
بيشتر مرداناند.
بهنظر شما چه چيزي باعث كمتر بودن مراجعان زن است؟ دسترسي نداشتن به امكانات يا مسايل ديگر؟
ترس و نداشتن اعتماد به مشاور بهخصوص نداشتن جرات در افشای حقیقتها، مهمترين علت مراجعه نكردن زنان به مشاور است. سطح جامعه به جايي نرسيده كه زنان به خودافشايي و بيان دردهاي واقعي خودشان بپردازند. مهمترين علت آن هم ميتواند اين باشد كه زنان مطمین نيستند که حرفهايشان محفوظ ميماند و برملا نميشود. مقصر اين عدم اعتماد هم اين است كه وقتي به بزرگترها و مسوولان و حتا استادان، رازي گفته ميشود، دو روز بعد به صورت عمومي آن را ميشنوند با این حال اعتماد خود را به ديگران از دست داده و در سرکوب دردها و مشکلات روانی خودشان تلاش میکنند و به مرور تبدیل میشوند به زنان سرشار از خشمهای پنهانشده و عقدههای حلنشده که چون خوره شادابی و سلامتشان را به مرور از بین میبرد و به سمت پیری زودرس روانی هدایتشان میدهد.
بزرگترين مشكل زنان و دختران به نظرتان چيست؟
بزرگترين مشكل نه تنها برای زنان و دختران که جامعۀ ما، دگرآزاري است. ما به علت سالهای زیاد جنگ و حاکمیت فقر روانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به خودخواهي در زندگیهایمان دچار شدهایم. به سمت انحطاط دگرخواهي که از مولفههای جوامع رشدیافته است به سرعت در حال حرکت هستیم. جامعهیی كه به خودباوري رسيده باشد به سمت دگرخواهي حركت ميكند. مروجان دگرآزاری در سطح جامعۀ ما هم عدهیي هستند که هدفشان اين شده به هر نوعي فقط خودشان زندگي كنند بدون اينكه به زندگي و حل مشکلات ديگران فكر كنند و یا در کمک به دیگری برای رشد و ارتقای کاریشان تلاش کنند.
این نوع نگرش دامن بانوان ما را هم آلوده کرده است. زنان دگرخواه يا نداريم يا بسيار كمرنگ است. جامعه ما به سمت خودخواهي حركت ميكند كه منجر به دگرآزاري شده است. چه در فضاي مجازي چه در فضاي واقعي همه تلاش دارند همدیگر را تخریب کنند یا از یکدیگر پلکانی برای رشد شخصی خود بسازند، بدون اینکه بدانند سعادت خودشان در گرو سعادت دیگران است. یکی از دلایل ماندگاری مجنون در ادبیات ما شخصیت دگرخواهش بود و الا کم عاشق در تاریخ نیامده است. آنانی که در حافظۀ تاریخی ماندهاند در هر قالب و شخصیتی که بودهاند چه سیاسی چه ادبی به دلیل شخصیتهای دگرخواهشان بوده است.
بهعنوان يك استاد زن، به نظر شما نگاه دانشجويان به شما چه تفاوتي با يك استاد مرد دارد؟
من بقيه همكاران را نميدانم، ولي خودم در صنف يك فضاي بسيار صميمي دارم. فيدبكهاي خوبي از محصلان هم دريافت ميكنم. بعد از كلاس و در بیرون دانشگاه هم روابط دوستانه داريم. هرچند در ابتدای هر صنفی که شناخت روی من ندارند مشكلاتي داشتم اما بعد مدتي كه آشنا ميشوند اين مشكلات حل ميشود. یادم است كه در كلاس در حال درس دادن بودم، دانشجوي پسر روبروي من دستش داخل پتلوناش بود و به من خیره شده بود. من از استادهايي نيستم كه در اين مورد چشمپوشي كنم. همانجا در صنف ده دقيقه به نوعي موضوع درس را به اين مساله ربط دادم و نگاه نسبت به زن و فضای دانشگاه که چه جایی است را صحبت کردم. در مورد اينكه يك استاد زن وقتي تدريس ميكند شما به عنوان دانشجو و قشر فکر و پرسش آيندهسازان فرداي افغانستان بايد چگونه رفتاري كنيد؟ بعد متوجه شدم دانشجو به آرامی دستش را از پتلون خودش بیرون کرد.
یا بهخاطر دارم هفتههای اول باز شدن دانشگاه بود و من تازه درس را شروع کرده بودم که دانشجوی دختر در را باز کرد و وارد کلاس شد. یکی از دانشجوهای پسر با تمام چشم، سر تا پاي اين دختر را برانداز کرد. رو به دانشجوها کردم و گفتم كه شَخي گردنتان را قبل از وارد شدن به کلاس درس بشكنيد. بعد از دانشجوی دختر خواستم وسط صنف بایستد و به همه گفتم نگاهش کنید و بگویید واقعن چرا آن قدر برايتان جالب است؟!
در ابتدا دانشجوها در مقابل برخوردهاي من مقاومت ميكردند، اما بعدن وقتي صحبت ميكرديم و به آنها ميگفتم كه شما آمديد در یک محیط آکادمیک درس بخوانيد و ياد بگيريد نه اينكه با اين نگاههاي جنسيتي و سواستفادهگر که دور از شأن یک دانشجوست، فضا را هم برای خود و هم برای همکلاسی دخترتان تنگ كنيد. تلاش كنيد ولو براي يك ساعت هم که در زیر یک سقف یک مکان هستید فضاي امن و شاد براي درس خواندن دختران و خودتان ايجاد كنيد تا همه احساس امنيت كنند. شما چه دختر و چه پسر هرکدام در جامعهیی که وحشت حاکمیت میکند و مرگ نفس میکشد اجازه بدهيد فضاي درس و دانشگاه بهصورت كاملن علمي و آموزشي بدون نگاه سنتي و دور از وجود نگرشهای منفی به صورت شاد برایتان شکل بگیرد. طوري نباشد كه دانشجوي دختر بعد از چند هفته يا چند ماه از حضور در فضای درس و دانشگاه احساس ناامني کند و حتا زمينۀ ترك دانشگاه و حتا خودکشی برایش ايجاد شود.
حالا با جو پيشآمده درباره دانشجوي دختري كه به خاطر پاياننامه خودكشي كرد، تمام توجه جامعه به اين جلب شده كه دانشجويان دختر مشكلاتي با استادان مرد دارند. ممکن است اين سوءرفتارها بيشتر ناشي از ناآگاهي، تربيت نادرست جنسي و كمبودهاي اينچنيني باشد و با آموزش درست و برخورد مناسب رفع گردد. چرا در اين موارد به دانشجويان آموزش داده نمیشود؟
این برمیگردد به نهادهای کلانتری بهنام وزارت معارف و وزارت تحصیلات که باید بستر مناسب این فضاها و جلوگیری از این تخلفات را بنیان گذارند. يكي از كارهايي كه من در حال انجام دادنش در کلاسهایم هستم، در طول سمستر یکی یا دو بار ميزگردهايي براي دانشجويان تشکیل میدهم كه همه مينشينند و مشكلات و مسايل مرتبط با جنس خودشان را طرح و حلاجي ميکنند. برای این که دانشجو این نشستها را در صنف جدی بگیرد و مشارکت کند حتا جزیی از تکالیف خانگیاش معرفی میکنم و برای مشارکتشان نمره میدهم تا محصل تشویق شود، صحبت کند و مشکلات ریشهیابی شود. این ناهنجاریها در دانشگاهها به این دلیل بیشتر برجسته میشود و سر میزند چون نهادی است که دختران و پسران در کنار استادان مرد و زن کنار همدیگر قرار میگیرند. دانشجوی دختر یا پسر از ولایتها و جاهای دوردست محیطهای بسته بعد از یک تلاش و رقابت يكباره وارد پوهنتونها در كلانشهرها شده، شاید برای نخستین بار در فضایی قرار میگیرند که با جنس مخالف خود روبرو میشوند و کم کم خودشان را در فضاي بازتر از محیطی مییابند که در آن زندگی کرده بودند. حتا با آزاديهاي بيشتري مواجه میشوند و گاهی مورد سواستفادۀ برخی از استادها هم شاید قرار بگیرند که تمام اینها باید مدیریت شود.
بسترسازی جهت حل این چالشهای پیش رو در هر دانشگاه باید از قبل شده باشد. حقیقتن نياز زيادي به آموزش است تا فرهنگ بودن در دانشگاه و بودن در كنار جنس مخالف را ياد بگيرند و فكر نكنند كه اگر مثلن همصنفي دختر از آنها يك جزوه يا قلمی خواست اين ديگر بايد به ازدواج منتهي بشود! و به اين معناست كه آن دختر به تو علاقمند شده است.
یا اگر احساس کردند مورد تعرض روانی یا اخلاقی شخص بالاتر از خودش قرار میگیرد در آن موقعیت چی باید کند و چی تصمیمی بگیرد و به کجا مراجعه کند. هرچند شرط مهمی هم وجود دارد که در یک کفۀ ترازو در کنار پرداخت به این مشکلات دانشجوها، استادان و اشخاصی که با محصل سروکار دارد را هم از آموزش نباید دور دید. حتا به نظر من خود همان آموزشدهنده یا مسوول بالادست از لحاظ فكري سالم و بدون تعصب بودن را باید باور داشته باشد و تجربۀ حضور در فضاهای روشنفکری و آزاداندیشی و ملاک انسان بودن و شایستهسالاری را داشته باشد وگرنه خيلي از استادان هستند كه حتا اگر بدانند كه چنين كاري در حال انجام است ممكن مانع جدي ايجاد كنند.
جایی گفتهاید که زنان موفق در جامعۀ مردسالار مبدل به مردان افتخاري ميشوند! و جامعۀ افغانستان را پدرسالار تعریف کردهاید. از نظر شما در جامعه پدرسالار افغانستان چرا به زنان اهميت داده ميشود و يا بهتر است بگوييم به چه زناني اهميت داده ميشود؟
هنوز هم گمان میکنم جامعۀ افغانستان یک نظام پدرسالار است؛ چراکه در جامعۀ پدرسالار بالاترين افتخار و ارزش قدرت است. هر كس كه قدرت داشت، چه از نظر فيزيكي يا اجتماعي، اهميت دارد و قابل مطرح شدن. در يك محيط علمي مثلن همین دانشگاههای ما اگر دقت كنيد شايد استادان جوان در یک نظرسنجي در جلسهیی شركت كنند، اما جمعبندي و تصميمگيري پایانی به دست پوهاندهایی است که در آن جلسه است. دقيقن چنين وضعيتي در كل جامعه ما ديده ميشود. نگاه و نظر و تصميم آخر به دست مويسفيدها و پدركلانهاست. جوامع شرقي و همسايگان و كشورهاي مسلمان اگر وضعيت نسبتن بهتري در مورد زنان دارند به خاطر اين است كه اينها حداقل از نظام پدرسالارانه گذشته و وارد دوره مردسالاري شدهاند! و تازه اين حال و روزشان است. ما كه هنوز از مرحلۀ پدرسالاري هم عبور نكردهايم.
دربارۀ سوال شما در افغانستان اوضاع به گونهیي است که حاكميت پدرسالار برای تثبیت قدرت و حفظ چوکی خودش با استفاده از خود زنان مانع از قدرت گرفتن واقعي زنان ميشوند. حضور زنان در جامعه به ارزش کذایی تبديل شده كه در حقيقت خودش پايين بردن جايگاه زن است. يعني زنان به ارزشهايي كه خودشان بايد به آن پايبند باشند باور داشته باشند و اعتماد به نفس پیدا کنند مقيد نشدهاند. در جامعۀ پدرسالار افغانستان تلاش دارند اين عقيده كه تساوي زن و مرد در جامعه باید رعایت شود با قرار دادن تعدادی زن در مشاغل، فکر میکنند مسالۀ تساوی حقوق و تعداد زن و مرد را رعایت کردهاند و این تفکر را بين افراد جامعه از هر طریقی در حال گسترش دادن هستند، اما در واقع دارند با چنين تفكري به عنوان بيداري و آگاهي، زنان را سرگرم ميكنند، و در کنارش فقط گروه خاصي از زنان که به سیستم و نظام وابستهاند در حال ترقي میباشند و نگاه پدرسالارانه حاكم را خواسته یا ناخواسته تقويت ميكنند. بقيه زنان كه تفكر مخالف دارند توسط همين زنان با حمایت غیرمستقیم نظام پدرسالارانه سركوب ميشوند و صداي اين زنان را خفه ميكنند.
اگر شما دقت كنيد، در ساختار مبارزه با بيعدالتي در حق زنان، هيچ تغييري نيامده و تنها تركيب آن تغيير كرده است. يك تعداد زنان را در فضاي بسته افغانستان در مسند قدرت نشاندهاند و يك نوع اعتماد به نفس كاذب و دعوت كاذب از حضور زن براي تغيير نظام پدرسالارانه به كار بردهاند، در حالي كه به هيچ عنوان اين تغيير در زنان نيامده است. چهل سال پیش هم در راستای سوادآموزی زنان خانهدار تلاشی شده بود، حال هم میزان رشد و باسواد شدن مادران و زنان خانه همان آمار بوده که در سابق بوده است. زنانی که پرچمدار اين بازي قدرت منحط شدهاند و به بيراهه ميروند به جاي اينكه به سمت مساوات بيشتر بروند، تلاش ميكنند با تاسيس موسسات، كميتهها و نشستهاي دهان پركن، قدرت را از دست بقيه زنان با تاييد نظام پدرسالارانه بگيرند.
يعني شما فكر ميكنيد اين جريان كه زنها را بر سر كار بياورند بيشتر از اينكه يك حركت به جلو باشد، حركتي به عقب و در جهت نگه داشتن موقعيت پدرسالارانه جامعه است؟
بلی ميتواند همين باشد. دو دهه است ما مبارزات زنان را در عرصههاي مختلف براي حقوق زنان داشتهايم. با توجه به اين همه مبارزات شما دیدید دو سهسال پیش در كنار گوش وزارت اطلاعات و فرهنگ، همان جواناني كه زير پرچم مبارزه براي آزادي زنان سينه ميزدند، زني توسط همين جوانان قرباني و به آتش كشيده ميشود. دیدید که در قضیۀ فرخنده هيچ مردي در اين فاجعه در برابر زني كه از نظر پوشش هيچ مشكلي نداشت و چيزي برخلاف دين هم نگفته بود و اتهامي هم ثابت نشده داشت، محاكمه درست و مجازات نشد. مولويها هم هيچ كدام بركنار نشدند. اتفاقن در کنار قربانی شدن فرخنده، زن دیگری توسط زن دیگری مورد قربانی قرار گرفت. هرچه هم عذرخواهی میکرد، توسط خود زنانی که وابسته به همین نظام پدرسالارانه و تفکر پدرسالارانه بودند مورد بخشش قرار نگرفت و به راحتی حذف شد.
اينجا پرسش مهمي به وجود ميآيد كه زير اين لايههاي فريبنده حضور زنان در جامعه چيست؟ حامیان این نشستها و باورها واقعن چه تغییری در نگرش مرد به وجود آوردهاند. در نظام پدرسالارانه هیچ تلاشی برای تقویت تغییر نگرش مرد خانه یا مردانی نمیشود که یک زن یا دختر با آنها در فضایی که در آن زندگی میکند. فقط برای حفظ نظام خودشان مرتب از بیداری زنان دم میزنند. زن به بیداری و آگاهی که میرسد بیشتر لت میخورد. بیشتر طرد میشود. بیشتر مورد اتهام قرار میگیرد. چرا؟ چون نوع انسان دیگری که روبهرویش است و هنوز رفتوآمد و اقتصاد زندگیاش، حتا فکر کردن و تصمیم گرفتن در چنگال اوست و به رشد و باور نسبت به جایگاه و ارزش زن در جامعه نرسیده است. مقصر هم این مرد نیست؛ چون سیستم حاکم و دستاندرکاران این پلانها برای تغییر نظر و نگاه این مرد کاری نکردهاند. برای همین است که خشونت هنوز در جامعه دیده میشود. هنوز این زن است که قربانی حتا در فضاهای دانشگاهی، شغلی و ردههای بالاتر میشود.
به نظر من ما زنان همه ابزاري هستيم در دست نظام پدرسالارانهیي كه حرف آخر و تصميم آخر با اوست. نظامی که تلاش میکند زن حتا به ظاهر هم که شده در برخی پلانها به حساب بیاید، در حالی که هیچ هم به حساب نمیآید.
بهعنوان آخرين پرسش، با توجه بهفضايي كه گفتيد، زنان چه میتوانند كه فضاي همدلي بينشان به وجود آید و از وضعيت فعلي نجات یابند؟
فكر ميكنم كساني كه به اين فضا و بستر فاسد و دستان و چهرههای تکراری این داستانها پی بردهاند معترضاند، فقط پتانسيل زيادي در اين راه به هدر ميدهند. نمونهاش خانم بهار سهيلي است. به اين زنان اجازه نميدهند كه حرف بزنند. اين زنان به انزوا كشيده ميشوند. اينها فقط در فيسبوك و فضاهاي اجتماعي كه در دسترس دارند ميتوانند فعاليت كنند و هرگونه حمایتهای مالی و دعوت از حضور این زنان در زمینههای تصمیمگیری را مانع میشوند.
باید تاکید کنم زنانی که حامی پدرسالاریاند دیگر از زنان نمایندگی نمیتوانند. با این حال، تنها در صورتي ميتوان به نتيجه مشخصي رسيد كه فضا باز شود. نسل تازه، روشنفكر و معترض به شرايط به صحنه بیایند و تغییر ایجاد کنند. نسل اهل مطالعه، اهل تحقیق، اهل کارهای مسلکی و تخصصی با هر پوششی که دارند و با هر اندیشهیی کنار هم باشند و احساس همپذیری خودشان را بالا ببرند. برای یک هدف، و برای تغییر وضعیت فضا برای رشد زنان، در هر جایگاهی که هستند و هر نوع باوری، جدای از تخریبهای روانی و قصههای زنانه که باید در عصر2017 در پستوها دفن شوند، تلاش کنند به جای روبهروی هم قرار گرفتن کنار هم باشند. از بودن در کنار هم لذت ببرند. دست هم را بگیرند و برای رشد و بالندگی یکدیگر را یاری کنند.
گفتگو: راه مدنیت