کلید صلح در دست خود ماست
بیش از چهار دهه است که آحاد این مردم با جنگوخون دستوپنجه نرم میکنند و رسیدن به یک صلح سراسری، به آرزوی دستنیافتنی مبدل شده است.
صلح افغانستان به گاو شیری مبدل شده است که بهخصوص در چند سال اخیر هر کسی کاسهکاسه از آن میدوشد، بدون آنکه کمتر منفعتی به حال مردم داشته باشد.
قرار است در چهاردهم اپریل، کنفرانسی در حول محور صلح افغانستان و دورنمای آن در مسکو برگزار شود، اما این ادعاها تا چه میزانی به واقعیتهای موجود و رسیدن به صلح مورد نیاز ما همخوانی دارد؟
جنگ جاری در افغانستان فقط دو جهت دارد، یکی مردمودولت افغانستان و جهت دیگر آن، یک عده از گروههای تروریستی و دهشتافگنی که براساس پلانهای سرویسهای اطلاعاتی منطقهیی و فرامنطقهیی در خدمت کشورهای مداخلهگر در امور افغانستان و منطقه قرار دارند.
رسیدن به صلح در افغانستان نیز با یک عبارت کوتاه «عدم حمایت از تروریزم و دهشتافگنی، کمک در رسیدن به صلح است» میسر میباشد.
تروریستها و دهشتافگنان، نه پایگاه چندان مردمی در افغانستان دارند و نه منابع مالیونظامی قابل ملاحظهیی. عمدهترین منابع مالی که گروههای دهشتافگن در اختیار دارند بخشی از قاچاق مواد مخدر، استخراج و قاچاق سنگهای قیمتی و قسمتی هم از عشر، زکات و زورگیری از مردم را شامل میشود.
منابع نظامی این گروه نیز در محدودۀ جغرافیایی افغانستان با توجه به منابع مالی محلی که در اختیار دارند بدون تردید باید محدود باشد. براساس این محاسبه با چنین امکاناتی ادامه جنگ در افغانستان از سوی طالبان بر بنیاد هیچ منطقی امکان ندارد. در چنین شرایطی طالبان حتا یک ماه هم دوام آورده نمیتوانند، مگر با پشتیبانی وسیع مالیونظامی کشورهای مورد حمایتشان.
در نشست چهاردهم اپریل نقش دو کشور روسیه و پاکستان، همسایههای شمالیوجنوبی ما از همه پررنگتر خواهد بود. نقش پاکستان در شعلهورساختن و نگهداشتن آتش جنگ در کشور از همان ابتدای جهاد تا بهقدرترساندن رژیم امارت اسلامی و پس از آن تا امروز بهخوبی همه چون آفتاب آشکار است و جای گفتوشنود ندارد.
روسیه نیز در این اواخر، متهم به حمایت بخشی از طالبان است. هرچند هیچگاه منابع روسی این ادعاها را تایید نکرده و تماس با طالبان را توجیههای صلحآمیز کردهاند، ولی به راستی اگر روسیه برای صلح افغانستان در تلاش میباشد، کافی است که اتهام حمایت از طالبان را با اسناد و مدارک کافی رد کند.
بهطورعام همۀ کشورهایی که حرکت کردهاند تا برای صلح افغانستان کاری انجام دهند، فقط اگر صادقانه با طالبان همکاریهای مالیونظامی را ادامه ندهند و بر کشورهایی که نقش محوری در تجهیز و اکمال طالبان دارند فشار وارد کنند تا بخش اعظم حمایتهای خارجی و بیرونمرزی طالبان قطع شود، صلح امر دستیافتنی و قابل اجراست.
درحالی که همۀ جناحهای خارجی که در امر صلح افغانستان در ۱۶ سال اخیر صادق نبودهاند و هرکس ماهی مراد خود را از این آب گلآلود گرفته است.
درجهتدیگر قضیه، شورای عالی صلح نیز در تمام فعالیتاش جز یک ساختار متورم نمادین، دستآورد دیگری نداشته و میکانیزم این شورا نیز برای نیازهای امروز صلح کشور کفایت نمیکند.
شورای عالی صلح در یک دهۀ اخیر، تنها وسیلۀ راضینگهداشتن برای شماری از بزرگان اقوام، رهبران سیاسی، امتیازخواهان و اربابان قدرت بوده و هدفی که رهبران سیاسی از این شورا داشته است نیز مبتنی بر نیازهای صلح افغانستان نبوده است. چون این شورا تنها مجرای توجیهشده برای راضینگهداشتن شماری از کسانی بوده که از دولت، خواهان امتیازهای کلان سیاسی بودهاند و حکومت نیز براساس مصالح روز باید به این خواستها رسیدگی میکرد.
شرایط سیاسی پیچیده و بحران امنیتی افغانستان میطلبد که میکانیزم کار این شورا به یک نهاد امنیتی اطلاعاتی در عین حال مردمدار مبدل شده و ساختار این شورا از بزرگان قومی و کلانهای سیاسی مفتخوار به افراد نخبه، باسواد با تجارب اطلاعاتی-امنیتی و دارای پشتکار تبدیل شود.
این روزها شنیده میشود چهرههای جدیدی در شورای عالی صلح افغانستان راه خواهند یافت. توقع میرود این چهرههای جدید، چهره شورای عالی صلح را به یک نهاد موثر و کارا تبدیل کرده و حداقل توقع مردم افغانستان را که داشتن یک برنامه و پلان مبتنی بر نیازهای امروز است را برآورده سازد.
بهتر است بهجای اینکه ما صلح را از اینوآن توقع ببریم، خود با برنامههای متناسب، هم در حوزۀ جنگ و هم صلح آماده شویم و کلید آن را در دست خود بگیریم. کلید صلح در دست خود ماست.