من اسهال سیاسی ندارم
به داکتر مراجعه کردم و گفتم: «داکتر صایب مه از دیشب تا حال اسهال استم.» داکتر به اشارۀ دست گفت که روی چپرکت بخوابم. پیراهنم را بالا برد، معاینه کرد.
داکتر: نظرت در مورد انفجار اخیر در ننگرهار چیست؟
من: نظری ندارم.
داکتر: تو چه رقم افغان استی که هیچ احساس در مقابل وضعیت سیاسی کشور نداری؟ آیا حرفهای کرزی صیب را نشنیدی؟ تو نمیفهمی که ترمپ چی گفت؟ اصلا خبر داری پوتین در مورد افغانستان چه پلان دارد؟
من: داکتر صایب من اسهال دارم این گپا چه ربطی به اسهال من دارد؟
داکتر: ربط دارد جان من؛ خوب هم دارد؛ همین اکنون مغز و روانت عذاب وجدان ملی دارد و این تشویش باعث شده تا خودت دچار اختلالات هاضمه شوی و در نتیجه اسهال سیاسی شوی.
من: یعنی خوب میشوم؟
داکتر در حالی که با یک چوبک دهان و زبانم را میدید سرش را با تاسف تکانی داد و به چشمانم دقیق شد و گفت: «معدهات عفونت کرده است و خودت مشکل «ریفلاکس» پیدا کردی که از این طریق به کولون سرایت کرده و رودههایت را هم خراب کرده است، از آنجا به «رکتوم» نفوذ کرده و مقعدت را دچار التهابات بواسیری کرده و شاید هم دچار بواسیر خونی شده باشی خودت هم خبر نداری، در ضمن باید پیش داکتر اعصاب و روان هم مراجعه کنی.»
و بعد در حالی که انگشتش را روی شکمم فشار میداد ادامه داد: «مشکل همین نقطه است که احتمال نود فیصد اپاندیکس هم میرود که باید عاجل عملیات شوی.»
از همه چیز نا امید شده بودم، دنیا برایم سیاه و تاریک شده بود. صدای کسی را نمیشنیدم. داکتر روی چوکیاش نشست، قلمش را روی نسخه دواند و از روی کتاب قطوری دیده و پشت و روی نسخه را پر از خطوط عجیب و غریب نمود و برایم داد که تمام این دواها را بگیر.
نسخۀ داکتر را به دواخانهچی دادم.
دواخانه چی: پولش دو هزار و پنجصد و هشتاد و پنج افغانی میشه.
من: پول ندارم.
دواخانهچی: تو که پول نداری چرا آمدی داکتر؟
من: …..
دواخانهچی: تکلیفت چی اس.
من: اسهال هستم
دواخانهچی یک تابلیت داد و گفت: «ده افغانی میشود.»
با خوردن اولین تابلیت؛ تکلیف اسهال بهصورت فوری برطرف شد و از آن روز هیچ خبری هم از اپاندیکس، ریفلاکس، رکتوم، کولون، اسید معده، بواسیر، التهاب مقعد و غیره نشد.
گزنه/ طنز روز
مهدی ثاقب