چشم اندازی بر موضوع صلح
صلح، آرزو و آرمان دیرینۀ همه مردم است. افغانستان در طول سالیان جنگ؛ حدیث دموکراسی، آزادی واقعی، امنیت، پیشرفت و توسعه را از دیگران شنیده اما آتش جنگ، بین ما و پدیدههای مذکور سالها فاصله ایجاد کرده است. پدیدههایی چون دموکراسی، امنیت، آزادی، علم و فناوری، پیشرفت و توسعه در مزرعۀ صلح رشد میکنند نه در میدان جنگ و خونریزی.
برای رسیدن به آزادی، امنیت و توسعه یافتگی باید ابتدا به صلح برسیم و برای رسیدن به صلح باید ریشههای جنگ بررسی شوند. به عبارتی مسالۀ جنگ افغانستان باید بصورت اساسی آسیبشناسی شود.
در مقالۀ زیر به چند نکتۀ اساسی در باب رسیدن به صلح در افغانستان بهصورت فشرده اشاره خواهد شد.
اگر فرض شود که صلح فقط یک مسالۀ داخلی است به خطا رفتهایم. پای چندین کشور همسایه از جمله ایران و پاکستان و دو قدرت بزرگ یعنی امریکا و روسیه در امر صلح افغانستان دخیل بوده و باید کشورهای مذکور بهصورت جدی در مذاکرات شامل شوند.
دو همسایۀ جنوبی و غربی کشور همیشه چه از طریق دامن زدن به آتش جنگ و چه استفاده از طریقههای دیگر، در صدد تأمین این منافع خود بودهاند. برای این کشورها فرق چندانی ندارد که کی در افغانستان برای شان بجنگد، مهم اینست که کسی باشد تا منافعشان را حفظ کند. هر کدام از این کشورها زمانی حامی بعضی گروهها و امروز حامی طالب اند.
از آنچه گفته شد، به نتیجه میرسیم که نقش دو کشور همسایه در هر دو مورد؛ هم تداوم جنگ در افغانستان و هم آمدن صلح نمیتواند کمرنگ باشد. بنابراین اگر طالب را به عنوان یک گروه مستفل بشناسیم و مذاکره با این گروه را منتج به صلح بدانیم، به بیراهه میرویم.
دولت افغانستان باید بکوشد تا از طریق گفتگوهای مسالمتآمیز و چارچوبهای دییلوماتیک هر مشکلی را که با دو کشور همسایه دارد حل کند تا این کشورها از مداخله در امور افغانستان و تشویق جنگ در این کشور دست بردارند.
هرچند این امر مستلزم گفتگوهای زمانگیر و طولانی است و شایسته بود تا در زمان حاکمیت آقای کرزی این مسایل آسیبشناسی و گفتگوهای مثمر و هدفمند از همان زمان آغاز میشد. در این شیوه، دولت باید کارکشته ترین دیپلوماتها، افراد با نفوذ و غیروابسته به این دو کشور و علمای دین که بر موضوعات دینی تسلط کامل داشته باشند را بگمارد تا بتوانند در گفتگوها به نیتجه برسند. این روش میتواند کمک شایانی در امر رسیدن به صلح در افغانستان کرده و بعد از رسیدن به توافقات بنیادی و دایمی روی اختلافات حل نشدۀ این کشورها با افغانستان، تا حدی دست این دو همسایه را از افغانستان کوتاه کند.
چالش دیگر، وجود ضمانت اجرا است. هرگاه بین افغانستان و یکی از این دو کشور، چه ایران و چه پاکستان، توافقاتی هم انجام پذیرفته، در زمینۀ اجرایی شدن و متعهد ماندن این کشورها پای تعهداتشان هیچ ضمانت اجرایی عملی روی دست نبوده و این دو همسایه به سادگی از تعهداتشان طفره رفتهاند. افغانستان در گذشته هم با کشورهای همسایه چندین مرتبه به میز مذاکره نشسته و طرفین روی اختلافات گفتگو کردهاند، اما نبود ضمانت اجرا باعث شده که مشکل به صورت اساسی حل نشود.
امریکا به هر شکل ممکن میخواهد پای خود را از این جنگ طولانی بیرون بکشد، اما دولت افغانستان باید از فرصت استفاده کرده و دولت امربکا را متقاعد سازد که تا زمان برقراری صلح پایدار، از این بار شانی خالی نکند. همانظور که در ابتدا از نقش دو قدرت کلان یعنی امریکا و روسیه در صلح افغانستان یادآور شدیم، این دو قدرت بزرگ میتوانند حامیان و ضمانت اجراهای خوبی برای صلح افغانستان باشند، البته در صورتیکه ایشان هم در تعهدات شان نسبت به افغانستان صادق بمانند و بصورت جدی قصد داشتته باشند تا افغانستان را در رسیدن به صلح یاری کنند. بطور مثال، دیده شد که امریکا بخاطر منافع ملی و بینالمللی خود تا چه حد میتواند اهرم فشار برای ایران باشد و ایران را وادار به تمکین کند.
در مورد افغانستان هم اگر امریکا و روسیه حامیان جدی صلح در افغانستان باشند باید از یک سری فشارها کار گیرند تا ایران و پاکستان را وادار به گفتگوهای واقعی و تعهدات صادقانه و دایمی سازند تا روند صلح در افغانستان تقویت شده و مردم ما به صلح پایدارتری دست یابند. در غیر آن، بهترین مدل صلحی که افغانستان شاید به آن برسد به مثابۀ یک آتشبس موقت خواهد بود نه یک صلح پایدار.
فردوس الفت