تروپیزم، انگیزه و میدان نیرو در داستان «مار»
داستان کوتاه «مار» اثر جان اشتاین بک براساس ناتورالیزم شکل گرفته است. این داستان حیات حیوانات و بخصوص حیوانات بحری و خزندگان را دریک آزمایشگاه تجارتی که صاحب آن یک جوان است نشان میدهد. این جوان حیوانات را تسلیخ میکند و به خرید و فروش این نوع حیوانات هم میپردازد.
او بالای حیوانات مسلط است. شبی یک خانم بلندقد به صورت غیرعادی واردآزمایشگاه میشود. طبیعتشناس جوان تحت تاثیر میدان نیروی آن زن قرار میگیرد. داستان از نگاه طبیعتشناسی و روانشناسی عینی و روانشناسی حیوانات مخصوصأ تروپیزم اهمیت خاصی دارد. این نبشته کوششی است برای شناخت بهتر این داستان ازنظر تروپیزم و انگیزه و میدان نیرو.
تروپیزم، عمل کیمیایی- فزیکی است که تحت تاثیر یک نیرو، موجودات را ازنظر فزیولوژیک، اناتومی و حالت استاتیک و دینامیک تغییر میدهد؛ معمولآ توسط این اصطلاح،عمل جاذبۀ اشیای مقناطیسی و حرکات نباتات و حیوانات توجیه میشود. از این عمل تروپیک، وجود انگیزه در درون موجودات حیه و وجود نیروها در بیرون از موجود حیه یا غیر حیه حتی انسان تبیین میشود.
در داستان مار تروپیزم و عمل متقابل انگیزه و میدان نیروهای بیرونی در یک آزمایشگاه و در جریان عمل برای نگهداری حیوانات مانند مار، موش، گربه،هشت پا، ماهی مخصوص و ستاره دریایی، جهت مشاهدۀ آزمایشگاهی و بخصوص مشاهدۀ میکروسکوپی مورد توجه قرار میگیرد. این تروپیزم و عمل متقابل ِانگیزه و نیرو در یک قسمت داستان فراتر از حیوانات قرار میگیرد و با ورود یک خانم ِازنظر روانی متفاوت ازحیطۀ رابطۀ حیوانات به رابطۀ انسان – حیوان و انسان- انسان تمرکز میکند. با این دیدگاه میتوان داستان را در آزمایشگاه به دوقسمت متمایز تقسیم کرد.
راوی داستان در آغاز به معرفی صاحب آزمایشگاه خصوصی میپردازد و وصف کار روزانۀ وی را در یک ساختمان جالب که تهداب آن دونیمه دارد؛ شرح میدهد. یک نیمۀ آن در خشکه است و نیمۀ دیگرش در آب واقع شده. داستان از نگاه تبارز و ارتباطات چهرۀ مرکزی آن، داکتر فلیپس به دوقسمت تقسیم میشود.
در قسمت اول وصف حیوانات و مناسبات میان حیوانات و روابط میان فلیپس ، صاحب آزمایشگاه با آن حیوانات بررسی میشود.
در قسمت دوم با ورود یک خانم، داستان انکشاف میکند و رابطۀ جدید میان آن خانم، آزمایشگاه، حیوانات و داکتر(صاحب آزمایشگاه) به وجود میآید.
داکتر در آزمایشگاه مطابق اصول علمی کار میکند. بر پایۀ این اصول، بسیاری از حیوانات را در برابر هم قرار میدهد تا خورده شوند، یا زهرش کار حیوان دیگررا یک طرفه کند یا این که آنها را تسلیخ میکند و در برابر میکروسکوپ برای مشاهده قرار میدهد. اما اخلاقآ به خود اجازه نمیدهد که حیوانات، برای تفریح یا خواستهای لذتجویانۀ اشخاص مورد اذیت قرار بگیرند.
آزمایشگاه در حقیقت هم یک نمایشگاه تاریخ طبیعی است و هم در آن به خرید و فروش حیوانات پرداخته میشود. این آزمایشگاه در جایی واقع شده که بازار کنسروفروشی ساردین است. در منزل دوم روی پایههایی که زینههای آن به خشکه وصل میشود، بهطور جالبی بنا گردیده است.
داکتر آزمایشگاه برای پیداکردن حیوانات در ساحه هم میرود. از جاهای مختلف حیوانات را جمعآوری میکند. داستان مار از وصف حرکت داکتر فلیپس جوان که محل ماهیگیری را ترک میکند؛ آغاز میشود. روایت میشود که آن وقت هوا تاریک شده بود.
«اوکوله پشتی خود را به شانه انداخت و از برکۀ ماهگیری دور شد. ازتخته سنگها بالا رفت و با کلوشهایش که صدای به زمین خوردن آن بلند بود از کوچه عبور کرد تا به آزمایشگاه تجارتی خود که در کوچۀ کنسروسازی «مونتری» واقع بود؛ رسید. چراغهای کوچه روشن شده بود. ساختمان کوچک آزمایشگاه در رستۀ کانسروفروشیها که دو طرفش دکانهای پر از بوتلهای بزرگ ساردین دیده میشد؛ در میانۀ آب و خشکه ساخته شده بود. داکتر فلیپس از پلههای چوبی بالا رفت و در را باز کرد.»
با این مقدمه از معرفی داکتر و موقعیت ساختمان آزمایشگاه، داستان به قسمت اول داخل میشود. رابطه فلیپس بهعنوان صاحب آزمایشگاه با حیوانات مطرح میگردد. در این قسمت نشان داده میشود که رابطۀ متقابل میان فلیپس و حیوانات نحوۀ رفتار حیوانات را تعیین میکند. مشاهده میشود که با آمدن فلیپس موشهای سفید در قفسهایشان خود را به بالا و پایین سیمها زدند و پشکهای زندانی برای شیر سروصدا انداختند. داکتر برای حیوانات همان نیروی بیرونی است که حیوانات با مشاهدۀ آن انگیزه پیدا میکنند و در تلاش میشوند که با او ارتباط قایم کنند. فلیپس برای آنها با پاسخ در برابر گرسنگی و تشنگی شرطی شده است. آنها در وجود فلیپس غذا را میبینند.
هوش حیوانی و موجودیت روشنی و وجود فلیپس ازطریق وصف اتاق کار و قفسههای شیشهیی مارهای زنگی به بیان میآید. اگر اتاق را یک فضای زندگی برای مارها درنظر بگیریم؛ در حقیقت نوعی از نیرو که وجود و فعالیتهای فلیپس نشانۀ آنست؛ در این فضای زندگی استیلا دارد که تعاملات فزیکی و کیمیاوی و در مجموع فزیولویک را در درون مارها به جریان میاندازد و با فعالیتهای مارها متبارز میشود و سمت مییابد. طوری که روایت در این فضا با دقت، حرکات فلیپس را هر لحظه ثبت کرده تا اثرات آن بهعنوان یک نیروی موثر برملا گردد؛ اثرات متقابل این حرکات در انگیزههایی که باعث مشاهدۀ حرکات مارها میگردد؛ نیز دیده میشود.
چگونگی قرار گرفتن فلیپس در مکانها و انتخاب چیزها نوعی از تبارز نیروهای گوناگون برآمده از وجود فلیپس در میدان نیرو است. در این روایت، روشنی بهعنوان نیرو شناخته میشود؛ کولهپشتی تر نیز با نیرو مرتبط است.
«داکتر فلیپس چراغ خیرهکنندۀ اتاق کار را روشن کرد و کولهپشتی تر خود را روی زمین انداخت. کنار کلکین نزدیک قفسهای شیشهیی رفت که مارهای زنگی در ان میزیستند؛ تکیه داد و به آنها نگریست.»
راوی موضوع هوش یا شناخت و دریافت مارها را موکد میسازد و به این که مارها آشنا و بیگانه را تشخیص میدهند؛ اشاره نموده میگوید که: «مارها در گوشههای قفس دسته دسته چنبر زده بودند و راحت کرده بودند. اما سرهایشان واضح بود. چشمهای تارشان انگار به چیزی نمینگریست؛ اما همین که مرد جوان به قفس تکیه داد زبانهای شگافدارشان با نوکهای سیاه و پشت صورتیرنگ بیرون آمدند و آرام به بالا و پایین تکان خوردند و بعد که مارها فلیپس را شناختند؛ زبانکهای خودشان را درون دهان بردند.»
روایت گاهی بیرون ساختمان آزمایشگاه، گاهی درون آزمایشگاه را به وصف میگیرد. در بیرون، شستن پایههای بنای ساختمان که داخل آب نصب شدهاند، توسط امواج دریا به وصف میآید. در درون آزمایشگاه داکتر فلیپس، اتاقها و ابزار و و سایل از یک طرف و حیوانات ازطرف دیگر، در ارتباط هم به شرح میآیند. دروازه آزمایشگاه مستقیم به اتاق کار باز میشود و از اتاق کار به اتاق خواب دروازهیی است. راوی روی وسایل و اشیای شخصی و مسلکی موجود در اتاقها تمرکزمی کند تا نحوۀ فعالیت آزمایشگاهی و حیات روزانۀ یک طبیعتشناس را در زندگی شخصی و مسلکی به نمایش بگذارد.
«فلیپس جمپر چرمی خود را درآورد، آتشی در بخاری بزرگ افروخت. یک چایجوش آب روی بخاری گذاشت. یک قطی لوبیا در آن انداخت. ایستاد. به کوله پشتی خود در روی زمین نگاه کرد. فلیپس، جوان و باریک اندام بود. چون زیاد به میکرسکوپ میدید؛ چشمان کارکردهیی داشت. ریش او بور و کوتاه بود. در اتاق بخاری گرگر صدا کرد. گرمایی از آن بیرون زد. کار فلیپس با دریا، آب و حیوانات دریایی بود . طوری که دیده میشد در بیرون ساختمان آزمایشگاه چنانکه گفتیم در نیمه با آب ارتباط داشت. موجهای کوچک، پایههای ساختمان را آرام آرام میشستند. در داخل ساختمان هم مشخص است که آزمایشگاه با حیوانات دریایی ارتباط دارد. در قفسههای اطراف اتاق کار پشت سرهم ظرفهای انباشته از نمونههای حیوانات دریایی بود که به وسیلۀ آزمایشگاه خرید و فروش میشد. »
وصف اتاق خواب و اتاق کار داکتر فلیپس دو جلوۀ زندگی او را که تنگاتنگ باهم هماهنگی داشتند؛نشان میدهد.
«داکتر دری را گشود. به اتاق خوابش رفت. اتاق خواب یک حجرۀ انباشته از کتاب، با یک تخت خواب سفری، یک چراغ روی میزی و یک چوکی چرمی ناراحت بود. کلوشهایش را درآورد و سرپاییهای پشمیاش را پوشید. وقتی به اتاق اول(اتاق کار) برگشت آب در چایجوش زمزمه میکرد. کوله پشتیاش را روی میز برابر نور سفیدرنگ چراغ گذاشت. ده بیست تا ستارۀ دریایی معمولی از آن درآورد. آنها را پهلوی هم روی میز چید.
موشها، هشت پا، ماهی مخصوص و پشک، پیوند مکانی یا پیوند غذایی که توسط فلیپس تامین میشد در آزمایشگاه داشتند. ارتباط میان فلیپس و حیوانات ارتباط دو جانبه بود. حیوانات نوعی از رفتار در برابر فلیپس نشان میدادند و فلیپس هم گرسنگی و تشنگی آنها را رفع میکرد. درفضای زندگی آزمایشگاه میان انگیزه درونی حیوانات و میدان نیرو که در محور آن فلیپس بود؛ ارتباط قایم میگردید. چشمهای کارکشته فلیپس پس از آن که متوجه موشهای پرسروصدای قفسهای سیمی شد؛ یک مشت دانه از یک پاکت کاغذی درآورد و در ظرف غذای آنها ریخت. موشها در یک چشم به هم زدن از سیمها پایین جستند و خود را روی دانهها انداختند.»
در این آزمایشگاه حرکات و سرنوشت پشکها جالب است. پشک حیوان خانگی است و در خشکه زندگی میکند. ارتباط میان فلیپس و پشکها نه تنها ارتباط غذایی است؛ نوعی از مهرورزی نیز در آن تبارز دارد. نوازش و مواظبت از حیوانات؛ مهری را در آنها به وجود میآورد و این امر با حرکاتی چون خمیدگی بدن که نشانۀ طلبیدن نوازش است؛ توسط حیوانات نشان داده میشود.
«یک بوتل شیر بالای قفسه شیشهیی میان دو ظرفی که در یکی از آنها هشتپای کوچکی شناور بود و درظرف دیگری ماهی مخصوصی شنا میکرد؛ قرار داشت. داکتر فلیپس بوتل شیر را برداشت و به قفس پشکها متوجه شد. اما پیش از این که ظرفهای شیر را پر بکند (به اتاق مرگ پشکها رسیدگی کرد) و بعد نعلبکیها را برای پشکهای دیگر پر کرد. یکی از پشکها زیر دستش خم شد. داکتر آرام خندید و گردن اورا ناز کشید.»
از سوی دیگر، در این آزمایشگاه ، تسلیخ و تشریح اناتومی منجر به مرگ قصدی پشک میشود. فلیپس که این کار را به لحاظ علمی انجام میدهد؛ ناآرامی وجدان ندارد و نیز نحوۀ مرگی که برای پشک در این آزمایشگاه انتخاب میشود؛ استفاده از گاز است.
«در ِ قفس را باز کرد و به آرامی یک پشک بزرگ آل پلنگی موفرفری را از آن به در آورد. پشک را لحظهیی نوازش کرد و بعد او را در صندوق کوچکی گذاشت که رنگ سیاه به آن زده بودند. درش را بست و آن را قفس کرد و بعد شیردهن را که گاز را به اتاق مرگ (یعنی همان صندوق) میفرستاد باز کرد! تقلای کوتاه و آرامی در صندوق سیاه گذشت. لحظات بعد صندوق آرام شده بود. شیر دهن گاز را به حال خود گذاشت؛ برای اینکه صندوق در بسته باید پر از گاز شود.»(وبدین صورت، گاز پشک را کشت.)
در این آزمایشگاه ، بخاری برای گرمی اتاق استفاده میشود ولی میتوان از آن در پخت نیز مستفید شد. غذا پختن و صرف غذای طبیعتشناس با کارهای آزمایشگاهی او در هم میآمیزد.
«روی بخاری ، چایجوش آب قل قل میجوشید و با جوش و خروش به دور بوتل پر از لوبیا میخورد. داکتر فلیپس قطی لوبیا را با یک انبرک بزرگ درآورد. سرش را باز کرد و لوبیاها را در یک بشقاب شیشهیی ریخت. به خوردن آن مشغول شد. لوبیاها که تمام شد؛ بشقاب را در روشویی گذاشت.
حین غذا خوردن ستاره دریایی مورد توجه فلیپس بود. فلیب به ستارۀ دریایی روی میز میدید. ازستاره های دریایی که روی هر پرۀ شان، خط سفیدی بود؛ قطرات ریز مایع سفید رنگی تراوش میکرد.»
آزمایشگاه وسایل و اسباب زیادی دارد. این وسایل و اسباب یک بخش حیات آزمایشگاهی است.
«فلیپس به طرف الماری و سایل و اسباب رفت. از این قفسه یک میکرسکوپ و یک دسته ظرفهای شیشهیی کوچک درآورد. ظرفها را یکی بعد از دیگری به وسیلۀ شیردهنی از آب دریا پر کرد و آنها را کنار ستارههای دریایی ردیف نمود.
ساعت در آزمایشگاه مهم است. ساعتش را از بند دستش بازکرد و آن را روی میز زیر نور سفید گذاشت.
درحالی که درداخل آزمایشگاه ، حیوانات دریایی تسلیخ میشدند؛ در بیرون ازساختمان در دریا موجها حال دیگر داشتند. موجها با آههای کوتاه پایههای زیر بنا را میشستند.
فلیپس برای فعالیتهای آزمایشگاهی روی ستارههای بحری تصمیم گرفت کار را شروع کند. از روک میز قطرهچکانی درآورد و روی ستارههای دریایی خم شد.»
بدین صورت، قسمت نخست روایت مار که در ان فلیپس با حیوانات مطرح است ختم میشود.
گلاحمد یما؛ نویسنده و استاد دانشگاه