نقش متنفذان محل در دوران پساخروج
نبی ساقی
قوماندانان جهادی، اربابان محل و متنفذان سنتی، در دهکدهها و روستاهای کشور نقش غیرقابل انکار و برجستهیی دارند. این متنفذان و اربابان، مردم محل را میشناسند، سالیان متمادی در اداره و رهبری قریه نقش بازی کردهاند، در دعواها و کشمکشهای روستایی بر سر زمین، ازدواج، طلاق، نوبت چوپانی و …، هم قوۀ قضاییۀ روستا بودهاند، هم قوۀ اجراییه و هم قوۀ مقننه.
مارکس سخن مشهوری دارد که «حضور اجتماعی، شعور اجتماعی را تعیین میکند.» یعنی هر قدر در صحنه، حضور داشته باشیم به همان میزان استعداد و توانایی و درایتِ نقشبازی کردن در اجتماع را کسب میکنیم.
این متنفذان محلی، پیوسته در اجتماع حضور سیاسی و اجتماعی داشتهاند، از این رو شعور و استعدادشان در مدیریت و ادارۀ روستا افزایش یافته است. آنها وضعیت روستا را مثل کف دست خود بلد هستند وخطوط آن را به آسانی میخوانند و اهل و نااهل محله را میشناسند.
نظام جدید بعد از یازدۀ سپتامبر وقتی به افغانستان پا گرفت، هم حکومت و هم احتمالا حامیان بینالمللی آن، به این دید بودند که متنفذان و اربابان محلی و قوماندانان جهادی – که از آنها حتا به نام منفی «جنگسالار» نیز یاد میشد- در تضاد با حاکمیتِ دولت مرکزی قرار دارند و برای ایجاد یک دولت مقتدر و یکدست، باید این جنگسالاران تضعیف شوند و نقش اجتماعی دیگری نداشته باشند.
تضعیف متنفذان محلی و یا بیرون کردنشان از صحنۀ اجتماع در واقع بهمعنای خلای قدرت در روستا بود. این مساله میتواند یکی از عوامل مهم رشد مخالفان مسلح در روستاها باشد.
از جانب دیگر، وقتی متنفذان محلی متوجه شدند که دولت درصدد برچیدن دامنۀ نفوذ و منافع آنهاست، برخی از اینها خودشان به خاطر بهدست آوردن جایگاه سیاسی و اقتصادی خود، دست به سوی مخالفان مسلح دراز کردند و به صورت پنهان و آشکار و مستقیم وغیر مستقیم در رشد مخالفان در روستاها نقش بازی کردند.
از جانب دیگر تعدادی از این متنفذان، وقتی فهمیدند دولت جایگاه و اتوریتۀ خاصی برای آنها قایل نیست و نقشی به آنها نمیسپرد، خانهنشینی و گوشهگیری را ترجیح دادند. این دوری از سیاست که دولت در آن بی تاثیر نبود، آنها را در برابر مخالفان نیز آسیبپذیر ساخت و باعث کشته شدن و نابودی یا آوارگی تعدادی از آنها شد.
امروز که بعد از گذشت بیست سال، به سیاست دولت در مواجهه با متنفذان محلی نگاه میکنیم، وضعیت نشان میدهد که پالیسی دولت در برابر اینها اشتباه و نادرست بوده است. متنفذان محلی، بهصورت سنتی سرمایه و اموالی در طول سالها در روستاها بههمزدهاند و این سرمایه و زمین و دارایی آنها را به صورت خودکار، محافظهکار و حامی نظم و صلح، بار میآورد.
متنفذان محل، مثل هر آدم عاقل دیگری، قدرت تشخیص ضرر و منفعت مادی خویش را دارند و برای منافع خود اهمیت خاصی قایل هستند. اگر اینها متوجه میشدند که در کنار دولت، منافعشان بهتر تامین میشود، طبعا با تمام توان از منافع خود که همخوان با منافع دولت بود، حمایت میکردند و این برای سیاستها و برنامههای دولت و تامین نظم روستا مفید بود.
رهبران سنتی محلی، در جریان سالها کار با مردم و اجتماع اگر هم خودشان باسواد و تحصیلنیافته بودند، دوست داشتند فرزندان و اقاربشان دنبال تحصیل و تعلیم بروند و فردا از این طریق منافع خودشان را تامیین کنند و نقش اجتماعیشان را ادامه بدهند. سالها کار با مردم و اجتماع این رهبران سنتی را هوشیار و جهاندیدهتر ساخته بود و طبعا اکثریتشان علاقهمند موجودیت مکتب و اعمار پل و سرک و شفاخانه در منطقۀ خود بودند و هستند.
تضعیف رهبران سنتی و محلی، یکی از عوامل اساسی خارج شدن روستا از کنترول دولت است. شاید دولت استدلال کند که این رهبران و جنگسالاران محلی، مخل امنیت بودند و اجازه نمیدادند دولت در روستا حاکمیت داشته باشد. حالا بعد از سرکوب بیست سالۀ متنفذان محلی، مگر دولت در روستاها حاکمیت دارد؟
به باور نگارنده، جلو ضرر را هر وقت بگیرید، به منفعت است. شرایطی پس از خروج نظامیان خارجی، ایجاب میکند که دولت در پالیسی و رویکرد خود نسبت به متنفذان محلی تجدید نظر کند. در شرایط کنونی، چه رهبران جهادی و متنفذان کلان و چه رهبران روستایی و متنفذان محلی، اگر بدانند که منافعشان در کنار دولت تامین میشود و لااقل میتوانند در برابر مخالفان، به کمک دولت از خود دفاع کنند، اینها بدون ضیاع وقت، صادقانه در کنار دولت قرار خواهند گرفت.
بهتر است دولت در سطح روستا و محلات و در سطح کشور به رهبران سنتی برگردد. این آخرین کارت بازی دولت است. بدون همکاری رهبران محلی در روستا، حالا روستاها در کنترول دولت نیست.
سهیمسازی متنفذان محلی در امر ادارۀ قریهها و روستاها از آدرس دولت، اگر وضعیت را بهتر نکند، به هیچوجه بدتر از چنانی که هست نمیکند. توقع میرود، دولت برای ثبات و امنیت کشور و لااقل برای بهبود و حفظ وضع موجود، باید از این کارت به نفع ثبات و آرامش مناطق روستایی و مناطق پیرامون شهرها بهره ببرد.
اگر متنفذی، با هزینۀ ارزانتر و به شکل بهتر، میتواند امنیت و ثبات و آرامش را در روستاها و راهها و شاهراههای محله خود، برگرداند یا لااقل حفظ کند، چرا دولت نخواهد با او همکاری کند و موقعیت خود را در میدان بازی بهبود ببخشد؟