افکاری که ما را افسرده میکنند
بعضی مواقع با آنکه زندگی برای ما نسبتا خوب است، ولی همچنان مضطرب یا افسردهایم. علت چنین افسردگی و اضطرابی میتواند دیدگاههای غلطی باشد که با معیار آنها مسایل را بررسی میکنیم و از منظر آنها به زندگی نگاه میکنیم.
یکی از این موارد، دیدگاه یا طرز فکر “سیاه یا سفید” ، “همه یا هیچ” است. بهعنوان مثال اگر دانشآموزی در سال آخر لیسه/دبیرستان باشیم دنیای ما در این خلاصه میشود که کانکور میدهیم و در رشتهیی که آرزو داریم در دانشگاه پذیرفته میشویم یا دنیا برای ما به پایان میرسد. اگر فردی هستیم که درگیر یک رابطه عاشقانهایم، نیکبختی در دنیای ما تنها یک معنا و جهت دارد؛ موفق به ازدواج با این فرد میشوم و به نهایت خوشبختی میرسم، در غیر این صورت برای همیشه یک فرد بدبخت خواهم بود.
گاهی حتا موقعیت ما در نقطه بهدست آوردن یا نیاوردن نیست و فراتر از آن رفتهایم، ممکن است ما فردی باشیم که از نگاه دیگران موفق و شایسته هستیم. بهطور مثال فرد جوانی هستیم که تلاش کردهایم، درس خواندهایم و سخت کوشیدهایم و اکنون فردی صاحب دانش و تجربه هستیم، اما در دیدگاه ما موفقیت فقط یک معنا دارد؛ آن هم استخدام در فلان شرکت بزرگ و معروف است.
در دیدگاه ما، با این استخدام، ما در جایگاه درست خود از لحاظ آموزشی، حرفهیی و ارزشی ایستادهایم اما اگر به آن شرکت راه پیدا نکنیم به آنچه شایسته آن بودهایم نرسیدهایم و جایگاه خود را در جامعه از دست دادهایم.
مثال ملموسی که در این روزهای کرونایی میتوان مطرح کرد این است که نیاز است که واکسن بزنیم، اما فقط اگر واکسن فایزر و مدرنا دریافت کنیم خوب است و با تزریق دیگر واکسنها به آنچه خوب است و حق ما هم بوده، دست نیافتهایم. آنهایی که دسترسی به این واکسنها دارند مردمانی خوشبخت هستند و ما اگر این امکان را نداریم یعنی مردمی بدبخت و بیچاره هستیم.
مواردی که برشمردیم و موارد بیشمار دیگر، دیدگاهی همه یا هیچ و سفید یا سیاه به مسایل داشتن است. در صورتی که در زندگی واقعی، مسایل کاملا سیاه یا سفید یا فقط سیاه و سفید نیستند. به این نوع طرز فکر اصطلاحا “خطای شناختی” گفته میشود.
این افکار و طرز فکر، بازتاب واقعیت زندگی و تعیینکننده قطعی سرنوشت ما نیستند. همانگونه که از اسم آن نیز برمیآید صرفا “خطا” هستند، اما اینگونه هم نیست که هیچ اثری بر زندگی ما نداشته باشند.
داشتن چنین افکار و دیدگاههایی باعث میشود که تمام دقت و تمرکز ما بر روی نقاط سفید مورد انتظارمان متمرکز شود و تنها رخ دادن آنها را خوشبختی بدانیم و آنها را خواستار باشیم.
این شدت تمرکز باعث میگردد تا گزینههای موجود را نبینیم و حتی آنها را به نوعی از دست بدهیم. گزینههایی که شاید اگر در مسیر زندگی و سر راهمان قرار بگیریند و با بینش و آگاهی از آنها استفاده کنیم میتوانند به فرصتهای نابی در زندگیمان بدل شوند یا زمینهساز موقعیتهای خوشایندی در زندگی گردند.
حاصل این تجربهها ممکن است حال خوشی باشد که حتی از آن سفیدی که در ذهن داشتیم بسیار خوشایندتر باشد و رسیدن به آن، ما را به این فکر وادارد که چطور در مسیر خواستههایمان به آنها فکر نکرده بودیم.
خطای شناختی همه یا هیچ، با متمرکز کردن انرژی روانی ما روی فقط یک یا نهایتا چند گزینه خیلی محدود، افق دید ما را به شدت محدود میکند و دنیای تنگ و کوچکی برایمان میسازد. در این دنیای محدودی که برای خویش ساختهایم بهخاطر کوچک بودنش، قطعا فرصتهای اندکی هم برای خوشحالی داریم.
این دنیای خودساختۀ ذهنی ما همانند حکایت کرگدن نقاشی است که حاصل تمام زحمت و هنرش از منظره روبرویش، شاخ خودش است؛ زیرا در همه جا و هر حالتی، شاخ بزرگ او جلوی دیدش را گرفته است و این امکان را به او نمیدهد که وسعت و واقعیت افق روبهروی خویش را ببیند.
این داستان افراد بسیاری در زندگی است که اگر مایل هستند به حال خوب و موقعیتهای خواستنی دست پیدا کنند باید تلاش کنند از این خطا دوری کنند.
ازدلایل رایج این نوع طرز فکر، تجربه محدود و ناکافی است، همانند کودک دانشآموزی که هنوز تجربه زیادی از زندگی ندارد و دنیای او به نمرههای عالی محدود است. نمرۀ کامل برای او معنای خوشحالی، بهرهمندی و سعادت دارد و هر نمره غیر از آن، نشانه شکست و باعث ناراحتی و اندوه او میگردد. برای این دانشآموز گرفتن نمره غیر کامل، یعنی دنیا به آخر رسیده است و خود را در منتهای شکست میبیند و با آه و اشک و زاری برای زندگی نابودشدهاش مرثیه میسراید، اما بعدها که بزرگتر و پختهتر میشود به نیکی درمییابد که آن اندوه، نامتناسب و حتی غیر لازم بوده و حتا بعضی از این به ظن خودش ناکامیها باعث شده تا به اشتباههایی پی ببرد که عدم تکرار آن در آینده، زمینهساز موفقیت و کامیابی او گشته است.
افسون صانعی، رواندرمانگر