«درد هرکس بهخودش مربوط است»
یکی از دردهای مزمن کشور ما این است که بهقول زندهیاد عفیف باختری «درد هرکس به خودش مربوط است.» با الهام از این مصرع مشهور میتوان گفت که در واقع درد هر قوم نیز به خودش مربوط است.
حصار ضخیمی از سوءتفاهم، آگاهی مغشوش و بیاعتمادی ما را از همدیگر جدا کرده و هرکس در لاک قومیت خودش فرو رفته است و جهان را از عینک قومیت خودش نگاه میکند. قومیتی که در حقیقیت خودش از اساس یک افسانه، توهم، سوءتفاهم و یک دروغ است، سرنوشت ما را در دست گرفته و کشور را پیوسته بهسوی منازعه و بحران سوق داده است.
ما در افغانستان در واقع، از درد همدیگر بیخبریم. دردِ همدیگر را نمیبینیم و یا نمیخواهیم ببینیم. درد دیگری، درد ما نیست. خیال میکنیم «چو عضوی به درد آورد روزگار» دگر عضوها را بماند قرار.
بنابراین توجهی به درد دیگران نمیکنیم و بیتفاوت از کنارش رد میشویم. اگر یک حادثه در پکتیا اتفاق میافتد، هرات آن درد را چندان احساس نمیکند. اگر بهسود صدمه میببیند، اندراب و موساقلعه آن را نمیبیند و اگر در «برچی» انفجار میشود، قندهار و جوزجان آن را چندان لمس نمیکند و متأثر نمیشود.
ما جزیرههای بستۀ جدا از هم هستیم. نهتنها که درد همدیگر را احساس نمیکنیم، بل گاهی در درد همدیگر خوشحالی و مسرت هم میکنیم.
من در ولایت خودمان بارها شاهد بودهام که اگر چوپانی در کوهی، زنی در راه شفاخانهیی یا مسافری در شاهراهی تیرباران میشود، فقط تعداد معدودی را در همان ولسوالی و حداکثر در همان ولایت متاثر میسازد و در شبکههای اجتماعی به واکنش وا میدارد.
اگر در یک حادثه مثلا ده نفر پشتون جانش را از دست میدهد، پشتونها میگویند چرا فقط پشتونها در این کشور کشته میشوند؟ اگر چند نفر هزاره یا تاجیک در این کشور غرق در انتحار و انفجار، تلفات میبینند، هزارهها و تاجیکها میگویند چرا فقط هزارهها یا تاجیکها کشته میشوند؟
واقعیت این است که تمام مردم افغانستان از هر قومی که هستند در این خرابکده اسیر چنگال قتل، کشتار، چپاول و ظلم هستند، اما یک قوم فقط دردهای خود را میبیند و دردهای قوم دیگر را نمیبیند.
شاید برخی از اقوام گاهی به شکل سازمانیافته و به دلایل قومی نیز مورد حمله قرار بگیرند، اما اگر تلفات تمام اقوام را منحیثالمجموع محاسبه کنید، هیچ قومی نیست که تلفات و کشتار ندیده باشد و آمار تلفاتش کمتر از اقوام دیگر باشد.
این غلطفهمیها و آگاهیهای مغشوش و نادرست باعث میشود که ما ملت واحدی نباشیم و درد مشترک و احساس مشترکی نداشته باشیم.
جزایر مجزای قومی، یکی از عوامل مهم تداوم بیثباتی و بحران نیز هست. مردم با همدیگر احساس همدردی و همصدایی ندارند. مردم نهتنها درد همدیگر را درک نمیکنند که گاهی همدیگر را دشمن و علت محرومیت و مظلومیت خودشان نیز میدانند.
شاید تعدادی از سیاستگرانی که به اختلافات و تنشهای قومی دامن میزنند، در این عرصه مقصر و ملامت باشند، اما مردم نیز کاملا بیتقصیر و بیگناه نیستند و باید نقش و سهم خودشان را در تداوم منازعه، درک و اصلاح کنند.
تبعیض و تعصب مقامات دولتی و برخورد قومگرایانه از سوی حکومت، متاسفانه مزید بر علت شده و وضعیت را پیچیدهتر کرده است. مردم به هرحال به دولت به عنوان قاضی بیطرف و پولیس دلسوز نگاه میکنند و توقع دارند از جان و مال و منافع همه، به صورت برابر نگهبانی و حراست شود. وقتی از دولت برخورد تبعیضآمیز و قومی ببینند، سوءتفاهمهایشان بیشتر میشود و بیباوری و بیاعتمادی مضاعفی نسبت به اقوام دیگر خلق میشود.
واقعیت این است که اگر جلو سوءتفاهمها و سوءظنهای قومی و قبیلهیی با برنامههای موثر و مفید دولتی و مردمی گرفته نشود، عمق و شدت بحران روزتا روز بیشتر و وضعیت آهسته آهسته از کنترول خارج میشود.
اقوام خیال میکنند با عمل بالمثل و متقابل، جلو ظلم و بدی گرفته میشود، در حالی که واقعیت چنین نیست. اعمال بالمثل باعث تشدید بحران و تشدید ضرر و صدمه به تمام جوانب و تمامی اقوام میشود.
ما در دوران جهاد همه علیه همه، درگیر بودیم. هیچ کدام ما منطقه و قریه و ولایتمان، پاریس نشده بود. با وجودی که کار اصلی ما عمل بالمثل بود، اما خانهیی نبود که تلفاتی نداشته باشد و قومی نبود که از غم و اندوه در امان باشد. دوران جنگ داخلی همۀ ما را صدمه زد. هیچ قومی جایگاه و موقعیت مطمین و باثباتی نداشت.
در شرایط کنونی، لازم است که تمام ما از هر قوم، تبار و قبیلهیی که هستیم، برای کاهش خشونت، تضعیف اختلافها و از میان بردن سوءتفاهمها کار کنیم. با جنگ و خشونت، هیچ کس به مقصد نمیرسد. طبعا که مسوولیت دولت بیشتر از همۀ ماست. در دوران اختلافهای قومی و ناهنجاریهای قبیلهیی، یک دولت بیطرف، پاسخگو و حامی تمام اقوام، میتواند در کنترول وضعیت خیلی مفید باشد.
طبعا اگر دولت خودش رفتار قومی و قبیلهیی در پیش بگیرد، بحران بهزودی فراگیر میشود و همهجا را فرا میگیرد. دهۀ نود خورشیدی، مثال روشنی از چنین وضعیتی است. وضعیتی که نه بهخیر مردم است و نه به صلاح دولت.
همۀ ما باید مسوولیت خودمان را بهعهده بگیریم و در کاهش خشونت و ناهنجاری، همدیگرمان را یاری کنیم. بیستسال گذشته که دورۀ اتفاق و همپذیری نسبی مردم ما بود، در واقع یکی از بهترین دورانهای تاریخ کشور ما بوده است. این وضعیت باید بهبود یابد و تقویت شود. در جنگ، همه جناحها ضرر میکنند، فقط در صلح و ثبات است که تمام اقوام و جناحها سود میبرند.
نویسنده: نبی ساقی
نظام قوم سالار ارمغان مردم سالار یندارد
با سلام و عرض ادب، عرض شود که نظام قومی ارمغان خوبی برای کشور ندارد. نگاه قومی، نگاه ملی بار نه می آورد ، تفکر قومی، اندیشه ملی بار نه می آورد. طرح های قومی، حمایت مردمی بار نه می آورد، برنامه های قومی ، همکاری همگانی بار نه می آورد. انحصار قدرت مشارکت ملی بار نه می آورد. تا زمانی که ارگ از قوم سالاران تاریک اندیش پاک سازی نشود، اندیشه های قومی هم چنان در کشور ساری و جرای خواهد بود. و از ما قربانی خواهد گرفت. کاری باید کرد که دست قوم سالاران را از ارگ کوتاه شود و افرادی با اندیشه های ملی در آن وارد شوند تا به ملت سازی بپردازند. و کشور نگون بخت ما را از انحصار قوم گرایان تنگ نظر نجات دهند.