فاجعۀ فرار ظرفیتها
کریستال بیات
فرار نخبگان از افغانستان در ماههای اخیر قابل تامل و غیر قابل تحمل است. صفهای طولانی برای گرفتن پاسپورت، فروختن لوازم به نصف قیمت برای ترک وطن خیلی زیانبار است.
ارتقای ظرفیت و فرار مغزها رابطۀ ناگسستنی و مهم با یکدیگر دارند. هرچند فرار و پناهندگی برای شهروندان کشورها با توجه به دشواریها و تلفاتی که وجود دارد و ریسکی که میکنند سنگین تمام میشود؛ اما فرار ظرفیتها فاجعۀ بزرگ بر پیکر زخمی کشوری مثل افغانستان است.
وقتی به فرارها فکر میکنم به یاد دیالوگ مغزهای کوچک زنگزده میافتم: «به آنانی که اینجا هیچی نشدند و رفتند میگویند فرار مغزها، وقتی به ما که اینجا هیچی نشدیم و ماندیم، میگویند بدون مغز!» که یک واقعیت تلخ زندگی در کشورمان را بیان میکند. بیم و نگرانی بیشتر از ظرفیتهایمان است که فرار میکنند. آنان در پروسۀ ارتقای ظرفیت از کمکهای خارجی و بیتالمال به ظرفیت رسیدند.
ارتقای ظرفیت دوشادوش ظرفیتسازی بهکار برده میشود. ظرفیتسازی و ارتقای ظرفیت چه در ادارههای حکومتی و چه هم سازمانهای غیر دولتی و بینالمللی همواره یکی از رویکردها یا روشهای پروژهمحور بوده است.
به سازمانهای غیر دولتی و بینالمللی نمیپردازم، چون اصطلاح ظرفیتسازی از سوی نهادهای بینالمللی و جهانی به کشور آمده و بیشتر از جانب موسسات غیر دولتیNGO ها در عرصهها و حوزههای مختلف تطبیق شده است. وقتی به کاربرد زیاد ظرفیتسازی میبینیم حتما پولهای هنگفتی روی این مفاهیم هزینه شده است. خیلی از مفاهیم دیگر با ظرفیتسازی گره خورده است.
مهمترین و جدیترین پیوند آن با توسعه است. توسعه مستقیم به «پایداری، ظرفیتسازی، توانمندی، مشارکت و مشارکت یعنی توزیع عادلانه منافع و منابع و ارتقای ظرفیت ربط دارد.»
از بحثهای مهم ظرفیتسازی همان تقویت مهارتها و قابلیتهای افراد و جوامع در توسعه یک کشور است. پروژۀ ارتقای ظرفیت و ظرفیتسازی در کشورهای در حال توسعه مثل افغانستان تطبیق میگردد. ظرفیتسازی به فرآیندی تبدیل شده است. در این فرایند باید ارزشها تشخیص داده شوند و بر اساس ارزشها، نیازمندیها، مشکلات و موانع برنامهها و پروژههای ظرفیتسازی عملی گردند.
ارتقای ظرفیت و ظرفیتسازی زمانی انجام میشود که افراد پیش از آن مراحلی طی کرده باشند و با ظرفیتسازی و ارتقای ظرفیت بر عوامل مشکلات و محرومیتها پیروز شوند.
فاجعۀ بزرگ از اینجا شروع میشود و پایاناش معلوم نیست که اکثر در فرار مغزها افرادی را داریم که به توسعۀ پایدار نرسیده از کشور فرار میکنند. ظرفیتهایی فرار میکنند که در پروسۀ ظرفیتسازی خودشان یکی از تعریفهای ظرفیتسازی را شناسایی موانع میخوانند، موانع را شناسایی نکرده میروند. شناسایی موانع به این مفهوم که دولتها و سازمانها قادر نیستند چالشها و موانعی که در برابر رسیدن به اهداف آنان قرار دارد شناسایی کنند.
ظرفیتهای بیشماری از کشور گریختهاند که مهاجرت غیر قانونی، بیوطنی، دوری از خانواده، پناهندگی، توهین و تحقیر و انجام کارهای شاق را نسبت به ماندن در این کشور ترجیح داده و میدهند. ظرفیتهای ما جایی فرار کرده و میکنند که آرام باشند و احترام شوند و ابتداییترین حقشان زنده ماندن و احترام شدن است.
نیک میدانیم که توسعه فرایند است؛ فرایندی که در آن ظرفیتسازی نقش برجسته و مهم ایفا مینماید. در واقع ارتقای ظرفیت فرایندی است که دوشادوش توسعه، پایداری، تداوم، تحول، مشارکت و توانمندی حرکت مینماید و در درازمدت تحقق پیدا میکند و در برنامهها و پروژههای کوتاهمدت نتیجه نمیدهد. آنچه را میخواهم بنویسم این است که این فرایند را دو دهه است طی کردهایم.
در بحث توسعه در کشورهای در حال توسعه ظرفیتسازی یعنی هنر بهرهبرداری از منابع، یکی از عوامل عمده در ظرفیتسازی است. در همین فرایند ظرفیتسازی مشارکت از عوامل کلیدی است. دخیل شدن مردم در ظرفیتسازی مشارکت آنان را نشان میدهد که در تصمیمگیری سهیم میشوند.
در توسعه پایدار رویکرد مشارکتی نقش برجسته دارد. جلو این همه مصارف و پروسۀ طولانی دو دههیی که منجر به فرار مغزها میشود و فاجعۀ بزرگی خلق میکند هیچچیزی جز صلح و آرامش گرفته نمیتواند.
بارها به اصطلاح «ترور بیولوژیک» که رضا بابایی در سخنرانیاش بهکار میبرد فکر کردهام و اینکه «از همه بدتر هیچ امیدی به هیچ تغییری در آینده نزدیک نداریم. اینها سلامت جسمی و روحی را از ملت گرفتهاند. ما همه ترور بیولوژیک شدهایم، بیشترین فرار مغزها را داریم و کمترین تعامل دوستانه را با جهان مدرن.»
فرار مغزها در اینجا ناشی از خشونت و تهدید است. چقدر سنگین است وقتی میبینیم که خشونت و جنگ باعث فرار انسانهای شایسته از سرزمینمان میشود. افرادی که تاثیرگذاری دارند؛ یعنی پس از ظرفیتسازی، ناگزیر به ترک وطن میگردند.
ما تنها با نادیده گرفتن سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روبرو نیستیم. خشونت و تهدید تمامِ جامعه را فرا گرفته است که بزرگترین خسارت آن متوجه ظرفیتها و قابلیتهای ساختهشدۀ نسل جدید ماست.
افغانستان یک کشور در حال جنگ و از لحاظ اقتصادی فقیر است. مردمان این سرزمین با فقر همیشه کنار آمدهاند. فقر عامل مهاجرت و پناهندگی بهطور عموم است، اما بهگونۀ مشخص برای نخبگان و ظرفیتها فقر عامل فرار نیست؛ بل جنگ و خشونت عامل اصلی فرار مغزها و بدبختیهای مردم افغانستان است.