صلحی که سکوت میآورد بدتر از جنگ است
در افغانستان همیشه عادت بر آن است که ما صلح میخواهیم، اما نیاز واقعی صلح در میان شهروندان آن گونه که باید تعریف نشده است.
بحرانهای اجتماعی برخواسته از جنگهای سالهای پسین، سه نسل را چنان از ارزشهای اجتماعی بیگانه کرده که مفهوم آرامش را فراموش کرده و راه نجات را همیشه و مداوم در حد مسایل سطحی صلح جستجو کردهایم.
صلح نیاز پس از بحران ناشی از جنگ است. بحرانی که حالا به خشونت بیپایان تبدیل شده است. نهایت خشونت نابودی است. اگر قرار نباشد که ذهن جمعی معطوف به نابودی خویشتن باشد، پس باید قبول کرد که طالبان و تروریزم جهانی، بر سرنوشت افغانستان حاکم باشد.
آیا در شرایط و حالات فعلی، توان پرورش فرهنگ صلح در بستر اجتماعی جامعه ما موجود است؟
تغییر نگاه جامعه بینالمللی به افغانستان (خروج) را باید با بازنگری روابط درونساختاری و دروندادههای اجتماعی کشور به بررسی گرفت و روی این اصل پافشاری کرد که در جمهوری به آرای مردم احترام شود و صلح از گفتگوهای سلیقهیی بیرون گردد تا مردم حس مالکیت بر دستآوردهای احتمالی آن داشته باشند.
در حال حاضر دو خط جمهوریت و امارت که میانه نامشخص خاکستری دارند، در کجای واقعیت جنگ قابل تعریف هستند؟ ادامه تعریف آن که چگونه باشد، نیازمند پرداخت کارشناسانه ژرف و واکاوی اجتماعی جدی است که اینجا مجال آن نیست.
سقوط نقاط دوردست از مرکز، نشانگر سطح پایین مشارکت سیاسی در افغانستان بوده و بیاعتمادی مردم به دولت مرکزی را نشان میدهد. با آنکه این وضع درس تلخ و تاسفبار برای مردم دارد، تغییر طالبان چون چهرههای شسته و رفته نشسته در میز مذاکره، تداعیگر یک فریب است که گویا طالبان تغییر کردهاند.
اعمال جنگجویان این گروه در روزهای اخیر بعد از سقوط ولسوالیهای متعدد، برای مردم فهماند که اصلا تغییری در هویت و سازه فکری ایدیالوژیک این گروه نیامده و هویت خشونتگر آنان تغییرناپذیر است.
از اینسو جمهوریت هنوز در اختیار افرادی مشخص است و قدمهای بزرگی برای پذیرش فعالان و گروههای سیاسی و اجتماعی مختلف برداشته نشده است.
اقتدارگرایی در نظام که بهشدت زیر تهدید بوده و حدود آن محدود به چند شهر است از تصور بیرون رفته و ساختارهای مردمی و سازکارهای مدرن پیشبینیشده در قانون چون پارلمان یا دور زده شده و یا بر فیصلههای آنان تمکینی دیده نمیشود.
سرباز و نیروهای امنیتی کشور دسترسی درست به امکانات لوجستیکی نداشته و در صورت دفاع از مناطق دوردست، نمیتوانند از اکمالات کافی برخوردار گردند.
امروز نیاز است تا مردم بهصورت جمعی از نیروی امنیتی کشور دفاع نموده و چون کوه پشت این فرزندان عزیز افغانستان ایستاده شوند.
سوای خوابهای بیگانگان باقیمانده در کشور که هم و غمشان حفظ قدرت چندروزه است، رسالت اردوی ملی ماست تا کشور را با همکاری و یا عدم همکاری صاحبان سیاست از شر تروریزم و تباهی نجات دهند.
افغانستان شاهد روزهای بد و بدتر بوده که مردم همیشه ایستادگی کرده و با ترس و بزدلی زندگی نکردهاند. امروز هم نیازمند همان ایستادگیها هستیم.
افغانستان نمیشکند حتی اگر تمام دشمنان آن همواره در کمین باشند و کوشش نمایند که این ملت را بشکنند. این ملت به ایستادگی ایمان دارد. سترگ و بلند است چون خورشید؛ ایمان جمعی بزرگ که در مقابل سختیها سر خم نکرده است.
آگاهی ما به نسبت سالهای قبل بلند رفته است. جوان امروز نفس آزادی و جنس آزادگی را میشناسد و میداند صلحی که سکوت میآفریند بدتر از جنگ است؛ روندی که به بنبست میرسد.
بنابراین حالا فرصتی است برای تغییر از وضع نامشخص به سمت یک وضعیت مشخص و نظام مردمسالاری که برخاسته از دروغ و تکروی نباشد.
فرح مصطفوی