دکتور رسول رحیم: در 20سال گذشته دولت کارساز شکل نگرفت
مقدمه: متن زیر، نتیجه یک تحقیق دانشگاهی از خانم فرح فرح در مورد «مقوله جهانیشدن، استعمار مدرن یا توسعه مساوی جهان» با چند شخصیت سیاسی افغانستان است. روش این تحقیق بر اساس مصاحبه با صاحبنظران و اهل سیاست از طریق گفتگوی مستقیم با طرح سوالات از قبل تهیهشده است. آیا جهانیشدن نياز بشر است و يا نوع ديگر استعمارگری كشورهاي فقير؟ جهانيشدن بهنفع افغانستان از منظر توسعه و امنيت است يا زمينهساز وابستگي مطلق به قدرتهاي جهاني؟ و جهانيشدن براي كشورهاي مسلمان راهي براي نجات است و يا آغاز پروژه ديگر بهمنظور نفي هويت فرهنگي اين ملتها؟ از پرسشهای محوری این مصاحبههاست.
دیدگاه مشترک مصاحبهشوندگان نشان میدهد که افغانستان هنوز جایگاه مشخص یک دولت ملی به اساس معیارهای قرن حاضر را تعریف نکرده و هر لحظه امکان سقوط دوباره این کشور در پرتگاه جنگ داخلی است. جهانیشدن بنا بر نبود بستر مناسب، امنیت پایدار و خلای حکومت ملی، برای کشوری چون افغانستان و تعداد دیگر از کشورهای مسلمان، خطرهای بهمراتب جدیتر نسبت بهمزایای آن دارد.
محراق توجه این تحقیق، روند جهانیشدن و افغانستان در حاشیه روند جهانیشدن است. دیدگاههای مطرحشده، مربوط به مصاحبهکنندگان بوده که در سطوح مختلف تحصیلی و نقش سیاسی در افغانستان استند.
افغانستان کشوری است که تمام تحقیقات مربوط به توسعه و وضع سیاسی، اقتصادی آن از مجرای موسسات بینالمللی و بانک جهانی، موسسات غیر انتقاعی بینالمللی (NGO)ها در دسترس است.
نرخ فقر از سال۲۰۱۹ تا آغاز۲۰۲۱ به ۷۰درصد رسیده و افراد زیر خط فقر به اساس گزارش دفتر هماهنگکننده سازمان ملل متحد (NUOCHA) حدود ۵۵درصد است.
افغانستان برای ورود به کشوری که بتواند عضو فعال جامعه جهانی باشد، نیازمند دستیابی به حداقل نیازهای بشری و خدماتی بر اساس معیارهای اداره انکشاف بینالمللی ملل متحد (UNDP) تا سال ۱۴۰۰ ه ش بود.
این تحقیق برخواسته از نظریات افراد شامل در روند توسعه افغانستاناند که نظریاتشان گویای عقبمانی افغانستان بهدلیل سیاسی از روند توسعه ابتدایی برای جهانیشدن است.
قسمت چهارم/ متن مصاحبه دکتور رسول رحیم؛ محقق و تحلیلگر مسایل جامعه و سیاست
رسول رحیم: برای من معلوم نیست که واژه جهانیشدن روزانه چند میلیون بار توسط سیاستمداران، دانشمندان، اهل رسانه و مردم عادی به کار برده میشود. اصطلاح دهکده کوچک جهانی ورد زبان همه است، اما یک نکته روشن است و آن اینکه مفهوم ظاهری این مقوله ناظر بر گسترش دسترسی به محصولات، فنآوری، اطلاعات و مشاغل فراسوی مرزهای ملی و فرهنگی میباشد. وقتی از این زاویه به جهانیشدن نظر میاندازیم یک پروسه دلخواه را برای حرکت جوامع بشری به سوی رفاه و آگاهی تصور مینماییم و نمیتوانیم آن را مطلوب ندانیم.
این در حالی است که در جهانیشدن واقعا موجود یا جهانیسازی رایج، شرکتهای بزرگ در کشورهای پیشرفته میتوانند برتری رقابتی کسب کنند. سودی که از جهانیشدن حاصل میشود و نتایج مثبتی که از آن به دست میآید، الزاما برای همه کشورها مساویانه تقسیم نمیشود. یک نتیجه بارز جهانیسازی آن است که رکود اقتصادی در یک کشور میتواند بر شرکای تجاری خود در سایر کشورها تاثیر دومینو داشته باشد؛ اپیدیمی کوید19 یا کرونا شاهد این ادعاست که به رکود اقتصاد جهانی منجر شده است.
از نگاه سیاسی این جهانیسازی توجه را به سوی دگرگونی در اهمیت سازمان بیندولتی مانند ملل متحد، وزنه روزافزون سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول و همچنان گسترش میلیتاریزم و اتحادیههای نظامی جلب نموده است.
نقش ثروتمندترین کشورهای جهان در نحوه تصویب و اجرای قوانین بینالمللی پدیده قابل غور دیگر است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیشین به مثابه یکی از دو ابرقدرت جهانی، این جهانیشدن با هژمونی جهانی ایالات متحد امریکا این همانی یافته است و با جنگها و فروپاشیهای سیاسی فاجعهانگیزی در کشورهای آفریقایی، آسیایی و امریکای جنوبی توام بوده است.
افغانستان، عراق، سوریه و لیبیا نمونههای جنگهای ویرانگر و بیپایانی است که بهطور جدی با جیواستراتژی و جیواکونومی واشنگتن مرتبط میباشند. با آنکه این جهانیسازی دارای جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی است، وجه اقتصادی آن غالب میباشد. این جهانیسازی ظاهراا از نظر اجتماعی، منجر به تعامل بیشتر در بین جمعیتهای مختلف میشود.
از نظر فرهنگی، بیانگر تبادل اندیشهها، ارزشها و بیان هنری در میان فرهنگها و همچنین مدعی گرایش بهسوی توسعه فرهنگ واحد جهانی است.
مهمترین ویژگیاش سیطره اقتصاد سرمایهداری بازار آزاد نیولبرال است که برخلاف اقتصاد بازار آزاد ماقبل خود که در حقیقت نوعی اقتصاد بینالمللی بود و دولتها با اشکال مختلف اقتصاد ملیشان را داشته و به درجات مختلفی در فعالیت اقتصادی سهیم بودند و امکانات قانونی در ساحه چانهزنی برای مزد و معاش وجود داشت، این جهانیسازی اقتصاد کاپیتالیستی نیولبرال اقتصاد بخش اعظم کشورهای جهان را با رشته واحدی به همدیگر ادغام نموده و دارای این ستونهای اصلی میباشد: خصوصیسازی بخش اقتصادی (سکتور) دولتی، قانونزدایی از سکتور شرکتهای بزرگ، پایینآوردن مالیات بر عایدات شرکتهای بزرگ، کاهش تخصیص پول برای مخارج سکتورعامه.
چنانکه تاریخ گواهی میدهد، استعمار خود را مروج فرهنگ مدرن در جوامع به اصطلاح “بربر” میدانست و برای گسترش قدرت اقتصادیاش از هر وسیله بهشمول جنگها و بردهساختن مردم بومی و غارت منابع ثروتشان خودداری نمیکرد، شباهتهای زیادی با این جهانیشدن واقعا موجود دارد، ولی با آن یکی نیست.
استعمار در عمل عبارت از سیاستی بود برای کنترول این یا آن ملت و یا قلمرو که معمولا از طریق ایجاد مستعمرات صورت میگیرد و منظور عمده آن تامین سلطه اقتصادی کشور استعمارگر میباشد. در پروسه استعمار، استعمارگر گاهی مذهب، زبان، اقتصاد و سایر عملکردهای فرهنگیاش را بر مردم بومی تحمیل مینمود. حاکمان خارجی بهمنظور تامین سود و منفعتشان از مردم مستعمرات و منابع قلمروهای مستعمره، خود مستقیما بر این قلمروها حکم میراندند.
استعمار با گسترش مستعمراتی اروپاییها در قرن پانزدهم شروع میشود و اروپاییان امپراتوری مستعمراتیشان را بهوجود میآوردند. نخستین کشورهای استعمارگر سیاست اقتصادی مرکانتلیستی را در پیش گرفته بودند. هدف آنها تقویت اقتصادی کشور استعمار گر بود.
بنابراین موافقتنامههایی که بهوجود میآمدند، مستعمرات را محدود میساختند که تنها با کشور متروپول یا استعمارگر تجارت بکنند، اما در نیمههای قرن نزدهم امپراتوری بریتانیا از مرکانتالیزم منصرف شد و اصول «تجارت آزاد» را با یک مقدار محدودیتها مانند تعرفهها روی دست گرفت. تا سال1800 یا پیش از انقلاب صنعتی اروپاییها تقریبا 34درصد کره زمین را در کنترولشان داشتند؛ حال آنکه تا سال1914 آنها کنترول 84درصد جهان را در اختیارشان داشتند.
بعد از جنگ جهانی دوم اروپاییها مجبور شدند که عقبنشینی کنند و بین 1945 تا 1975 تقریبا همه مستعمرات استقلالشان را به دست آوردند. پس از آن کشورهای استقلالیافته به مرحله تغییر شکلیافته استعمار یا استعمار نو داخل میگردند که بهجای کنترول نظامی مستقیم با استفاده از «کمکهای مشروط » رو میآورند که بهمنظور اعمال نفوذ در کشورها بدان اقدام میشود. البته استعمار و استعمار نو از شرایطی که توسط جهانیسازی معیاری اعمال میشود و قبلا بدان اشارت شد فرق دارند.
جهانیشدن در آغاز قرن بیستویکم هنگامی به افغانستان پا گذاشت که اجراییساختن در احکام اصولی آن در دهه 90 قرن گذشته در چهارچوب اقتصاد بازار آزاد نیولبرال در امریکای لاتین منجر به اعتراضهای نهادینهشده گردیده بود. پس از یازدهم سپتمبر، نخبگانی که به حمایت غرب در راس امور مالی و اقتصادی قرار گرفته بودند، با تبختر فراوان از این دکترین پشتیبانی مینمودند و تا هنوز هم کاملا از پارادیم وعملکردشان پشیمان نیستند.
همه شاهد بودند که چگونه فابریکههای سمنت و نساجی فعال ملکیت دولت بهنام خصوصیسازی به تاراج رفت و به قیمت آهن پاره به فروش رسید. جنگسالاران و نخبگان تازه به دوران رسیده معادن افغانستان را با پول ناچیزی به تملکشان درآوردند و با اسلوبهای غیر فنی به استخراج آن میپردازند. شما خیلی دقیق مساله را از دو زاویه توسعه و امنیت مورد پرسش قرار دادهاید.
توسعه در بافت اقتصادی حامل کیفیت است و ناظر بر بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشندگان یک کشور. به عبارت سادهتر در توسعه دیده میشود که چه تغییر مثبت بر دسترخوان مردم عادی آمده، کودکانشان به مکتب میروند یا نه، از تسهیلات صحی برخوردارند و یا نه؟
این برعکس رشد میباشد که بیشتر جنبه کمی و عددی دارد و با معیارات پولی سنجش میشود. دولت کارساز به مثابه رکن توسعه که بتواند هم امنیت مرزها و شهروندان وهم امنیت اقتصادی را تامین کند، نهتنها طی بیست سال گذشته به وجود نیامده، بل دولتواره بروکراتیک هم درگیر چنان کشمکشهای گروهی تباهکنی است که به بقای آن به تار مویی بسته است.
وضع اسفبار این فقدان توسعه را در گزارشهای رسمی نیز میتوان مشاهده نمود:
در حال حاضر 16.9میلیون انسان یا 42درصد از جمعیت افغانستان به کمکهای بشردوستانه وابستهاند که 5.5میلیون نفرشان در شرایط اضطراری امنیت غذایی قرار دارند.
اداره هماهنگی کمکهای بشری سازمان ملل متحد در گزارش تازهای نوشته: «سازمانهای بشردوستانه 18.4میلیون نفر از افراد نیازمند به کمک را برای سال2021 شناسایی کردهاند. بنابراین واقعیتها و بهدلیل نبودن یک برنامه مدون برای انکشاف اقتصادی کشور، خطرهای مهلکی جامعه ما را تهدید میکند.
در ماه حمل سال جاری وزارت اقتصاد افغانستان اعلام کرد که شیوع ویروس کرونا در سه ماه آینده میزان فقر را تا 70درصد افزایش خواهد داد. این وزارت افزود که اگر وضعیت کنونی به مدت 3ماه ادامه یابد رشد اقتصادی افغانستان در مرحله اول کاهش 4.2درصدی را تجربه میکند و فقر در مرحله نخست 62درصد و در مرحله بعد تا 70درصد افزایش خواهد یافت.
سخنگوی وزارت اقتصاد علاوه نمود که در اینصورت میزان بیکاری نیز تا 40درصد افزایش یافته و درآمد ملی افغانستان نیز تا 40درصد کاهش خواهد یافت.
بر اساس گزارش تازه بانک جهانی، افغانستان به دلیل شیوع کرونا در سال جاری با رکود 3.8 تا 5.9درصد مواجه خواهد شد.
گزارش همچنین میافزاید که در حال حاضر 14.3درصد مردم افغانستان بهدلیل وضع محدودیت رفتوآمد و قوانین قرنطین برای دسترسی به مواد غذایی با مشکل جدی مواجه هستند. اکنون پس از چندماه که قرنطین هم به فراموشی سپرده شده و نا امنیها شدت یافته است، کدام آمار تقریبی تازه هم از منابع داخلی در دسترس قرار ندارد، میتوان به پیامدهای خطرناک این فاجعه و بحران اندیشید.
مطابق به آنچه تا کنون مشاهده نمودیم، سهم افغانستان از این جهانیسازی نیولبرال جز جنگ و فاقگی چیزی دیگری نبوده است. مادامی که همه مخارج اردو و نیروهای امنیتی و بخش قابل ملاحظه بودجه کشور از خارج تامین میشود، برعلاوه آنکه کشور ما به خارج وابسته میباشد، رسما و عملا یک دولت تحتالحمایه نیز میباشد.
جهانيشدن براي كشورهاي مسلمان راهي براي نجات است و يا آغاز پروژه ديگر بهمنظور نفي هويت فرهنگي اين ملتها؟
امکانات اقتصادی، فنی و علمی که در جهان امروز وجود دارد، هرگاه از چنبره کنترول اقلیت نهایت کوچک میلیاردرهای پیرو اقتصاد بازار آزاد نیولبرال بیرون کشیده شود و بهطور عادلانه در خدمت همه بشریت گذاشته شود، بدون شک به پایان جنگ و برادرکشی و رستگاری و نجات انسانها نزدیک میشویم .
از جانب دیگر جهانیشدن پروسه پویایی است که به طرق متفاوتی بر فرهنگهای مختلف در سرتاسر جهان تاثیر میگذارد و با وجود مخالفتهای گونهگون قادر است از حصارهای فرهنگی موجود عبور نماید.
بدون شک این پروسه چالشی است برای همه فرهنگها و از جمله آنچه فرهنگ اسلامی خوانده میشود، اما قبل از پرداختن به این موضوع بهتر است روشن گردد که آنچه فرهنگ اسلامی خوانده میشود، همان اعتقاد دینی اسلامی یا هویت اسلامی نیست؛ زیرا هویت اسلامی متشکل از مولفههایی است که عقیده یک مومن را فرموله میکند و دیدگاه او را نسبت به خودش، پروردگارش، بشریت، حیوانات، نباتات و کاینات بر طبق آموزشهای قرآنی شکل میدهد. هویت یک فرد مسلمان همان رابطهاش با خدا میباشد. این هویت یک رسمساله فردی است. میتواند نزد یک فرد معمم و دارای ریش بلند در افغانستان و یک مرد ریشتراشیده، دریشیپوش در امریکا وجود داشته باشد. این هویت میتواند در نزد یک زن محجبه در روستاها و کوهستانهای دوردست افغانستان و یک زن سر برهنه و کارمند یک شرکت در فرانسه موجود باشد.
اگرچه در مورد به چالش کشیدن هویت فرهنگی اسلامی توسط جهانیشدن مطالب رنگارنگی اظهار شده، یک نمونه آن را میتوان در اثر تحقیقی «جهانی شدن به مثابه یک چالش به هویت فرهنگی اسلامی» تالیف ابوسادات نورالله منتشرشده در دانشگاه البرتا کاناد دید. او معتقد است که به دلایل زیرین این پروسه میتواند چالشی برای هویت فرهنگی اسلامی ایجاد نماید:
1- جهانی شدن موجب تقویت رسانهها میگردد که مروج هژمونی فرهنگ غربی میباشندو
2 – این پروسه فرهنگ محلی را دچار استحاله میگرداند، تا جای آن را فرهنگ سکولار غربی بگیرد.
3 – این پروسه شیوه زندگی جمعی اسلامی، ارزشها، الگوهای رفتاری و اصولش را به چالش میکشاند.
اما هویت فرهنگی اسلامی مجموع الگوهای رفتاری، باورها، نهادها و سایر محصولات کار و فکر بشر است که دارای ویژگی جماعتی بوده و از طریق اجتماعی انتقال مییابد. هویت فرهنگی و از جمله هویت فرهنگی اسلامی همیشه یک واقعیت التقاطی و ترکیبی بوده است که هم نزد مسلمانان محافظهکار و پیروان اسلام سیاسی یک جوهر خالص، اصیل و مقدس شمرده شده و همسنگ هویت اسلامی پنداشته میشود. نزدیک به یکونیم قرن است که جامعه افغانستان بهطور افتان و خیزان گذار از یک جامعه سنتی به مدرن را تجربه میکند. هنوز عناصر قوی فرهنگ روستایی و قبیلهای در هویت فرهنگی جامعه ما وجود دارد. این جدال نو و کهنه دستکم صدسال پیش از امروز به هنگام تشکیل یک حکومت قانونمدار، تاسیس معارف عصری، آموزش و تحصیل دختران و زنان آغاز شده بود و ما در زندگی شهری و روستایی، در بین مسلمانان محافظهکار، اسلام سیاسی و مسلمانان نواندیش هنوز شاهد مجادله آن میباشیم.
دانشمندان معتقدند که یک جهانیشدن سالم با از بین بردن حصارهای جدایی فرهنگی، در پرتو خردگرایی جوهری، حقوق بشر، اصل رواداری و احترام به موجودیت جوامع چندفرهنگی میتواند یک تبادله فرهنگی سالم را ترغیب نماید.