مقاله

مرگ حیات اخلاقی

انگار قرار است اخلاق تابع نحوه هستی انسان شود و نه هستی انسان تابع اخلاق
عقل‌گرایی، انسان‌گرایی، روشن‌بینی و محاسبه بر اساس سود و زیان از ویژگی‌های مدرنیته (دوران مدرن) محسوب می‌شود که در زندگی کنونی نه‌تنها منجر به معرفت، اخلاق و شان انسانی نشده، بل به وضوح مرگ امر اجتماعی و مرگ واقعی که همان غفلت از زمان حال و حیات اخلاقی است را با خود به‌همراه دارد، مرگ در این جا معنایی جز به قتل رسیدن واقعیت اخلاقی ندارد، سبکی از زندگی که فرادستی زندگی بر فرودستی خود انسان به آن می‌چربد.
به‌نظر می‌رسد که تمدن ما به‌سمت غیراخلاقی شدن در حرکت است. مساله صرفا این نیست که داریم غیر اخلاقی می‌شویم، بل مساله این است که بی‌اخلاقی، دیگر نگران‌مان نمی‌کند؛ گویا انگار دچار بی‌حسی اخلاقی شده‌ایم. بهانه این امر قدرت عقل و عقلانیت است بدون در نظر گرفتن کاستی‌های خود عقل. با ژست (حرکت و جنبش) روشن‌فکری در قالب انسان‌گرایی و احترام به‌خود‌مختاری اخلاقی دیگری خود اخلاق را زیر پا می‌گذاریم یعنی به قصد خوبی، بدی می‌کنیم، اگرچه هیچ گاه نباید در حوزه اخلاق حقیقت اخلاقی را قربانی رضایت اخلاقی کرد. حاصل این امر در جامعه منفعت است، نه معرفت و پیامد آن ناکامی اجتماع در امر اخلاق. در نگاه دیوید هیوم، عاقل بودن یعنی پذیرفتن محدودیت‌های عقل، چون عقل برده عواطف است و تمام یادگیری‌های اخلاقی نیز یک زیربنای هیجانی و عاطفی دارند شاید همین امر در بروز و شکل‌گرفتن عواطف اخلاقی به‌جای خود امر حقیقت اخلاقی بی‌تاثیر نبوده و نیست، همچنین در نگاه ارسطو رعایت جانب اعتدال از سوی عقل بدون شک فضیلت محسوب می‌شود. پس بازگذاشتن دست عقل تا جایی که طبیعت و سرشت ما را عقیم کند خود، کار عاقلانه‌یی نیست. این یکه‌تازی عقل در زندگی امروزه به وضوح خلق،‌ بخشی از واقعیت اجتماعی است، اما شاید به قیمت ویرانگری حقیقت، واقعیت اجتماعی منشا اخلاقیات اجتماعی شده است، غافل نباشیم که اگرچه اخلاقیات خاستگاه اجتماعی دارند، درعین حال، نقش انسان نیز نباید در این خلق نادیده گرفته شود، ولی فردیت فرد در جامعه دچار استهلاک شده و واقعیت اجتماعی در حال نابود ساختن حقیقت اخلاقی است.
باید خاطرنشان کرد که متاسفانه اتکای صرف به عقل در جریان زندگی امروزی به تنها سنگر معرفت‌شناسی در زندگی فرد تبدیل شده، نکته موردنظر این است که در همچنین فرایندی مرگ حیات اخلاقی صورت خواهد گرفت، حیات اخلاقی ما زمانی به پایان می‌رسد که زندگی انسان منطبق با شرایط انسانی نباشد.

به تلگرام راه مدنیت بپیوندید
ادعای عقل در زمینه اخلاق منوط به قوانین اخلاقی یا همان قواعد اجتماعی در زندگی مدرن است و در آن سوی قضیه خاطر نشان باید کرد که قواعد اجتماعی از حقایق اخلاقی متمایز است، اما بضاعت فکری جامعه و مردم به‌همین بخش اول یعنی قواعد اجتماعی بسنده کرده و یک دستگاه اخلاقی برای خود مشخص کرده است که این دستگاه اخلاقی بر اساس عرف، فرهنگ، مذهب شکل می‌گیرد یعنی قوانین اخلاقی هر جامعه‌یی صورتی عینی از روح مردم همان جامعه است و در نهایت منجر به اصول اخلاقی در همان جامعه می‌شود این امر اگرچه کیفیت زندگی انسان را بالا برده که در عین حال به‌همان اندازه نیز اصل قداست (پاکی، پاک‌دامنی) انسان را پایین آورده، سهل‌انگاری جزیی این مورد است که صرف دستگاه اخلاقی خاص، با نظام اخلاقی متفاوت است و یکی نیست.
قواعد اجتماعی که ما در جامعه به آن عادت و خو کرده‌ایم، می‌شناسیم و هر روز از همدیگر کاپی می‌کنیم الزاما همان حقایق اخلاقی نیستند، خود این امر یعنی داوری نادرست در امر اخلاقی که قطعا منجر به تصمیم‌گیری نادرست خواهد شد.
‌این امر بیش‌تر «ریاکاری اخلاقی است نه فخر اخلاقی» مثلا: فردی که به‌دلیل ترس و شرایط قضایی بدهی خود را پرداخت می‌کند و شان حقوقی خود را حفظ می‌کند، فقط نمایش حساب شده‌‌یی از مدیریت مودبانه را رعایت نموده و پیش نمایش می‌دهد، اگرچه این امر مستلزم یک فهم خوب است، اما رد پای اخلاق که مستلزم یک اراده خوب می‎‌باشد در آن مشاهده نمی‌شود. البته ناگفته نماند که شان حقوقی از شان اخلاقی متمایز است. در فلسفه اخلاق تفاوت این بحث را می‌توان با واژه «خیر اخلاقی» که در متافیزیک هست با رفتار اخلاقی که در سکولاریزم اخلاقی وجود دارد تاویل کرد.
در زندگی مدرن با وصف سیل عظیم آموزه‌های اخلاقی در قالب‌های علمی متنوع، الزاما خروجی اخلاقی نبوده است، که این امر در حوزه دین نیز مستثنی نیست شاید یکی از دلایل این امر در ناکامی حقیقت اخلاقی ارجحیت مناسک عبادی بر اعمال اخلاقی باشد.
فلسفه اعمال دینی انسان دعا، نیایش… الزاما برای این است که خصلت اخلاقی ما به حرکت در آید. عبادت واقعی در اعمال روزمره زندگی است و ترس از خدا در رفتار انسان متجلی می‌شود. لذا چنین نیست که انسان هرگاه به کلیسا یا مسجد رود به خدمت و عبادت خدا رفته باشد، بل هرگاه انسان در اعمال زندگی خود متخلق به اخلاق باشد خدا را خدمت و عبادت کرده است.
انسان وقتی که از کلیسا و مسجد باز می‌گردد باید آن‌چه را آنجا تدارک دیده، خارج از کلیسا انجام دهد و آن وقت است که برای اولین‌بار خدا را خدمت کرده است. «یعنی اعمال داخل کلیسا و مسجد خدمت و عبادت محسوب نمی‌شود. در مناسک دینی به هیچ عنوان نمی‌توان خدا را مستقیما عبادت و خدمت کرد این مراسم فقط وسیله‌یی است برای اینکه خصلت اخلاقی در روح انسان تقویت شود تا تمام افعال او با اراده متعالی خداوند هماهنگ باشد.
غایت اعمال عبادی این نیست که خدا از ما راضی شود و خدمتی به او کرده باشیم، بل این است که خصلت اخلاقی در روح ما تقویت شود و از این طریق بتوانیم در اعمال روزمره زندگی خود موجب رضای خدا را فراهم کنیم»
کمال اخلاقی انسان را نمی‌توان به قوانین اخلاقی در دنیای مدرن فروکاست، فلسفه اخلاق خصلت اخلاق نیکوست و نه فقط فلسفه رفتار نیکو. لذا بی‌گناهی اخلاقی در زندگی عبارت است از این‌که طهارت سرشت انسان مدرن در هر فرصت و مجالی به فعلیت درآید و انسان تابع ضابطه‌های اخلاقی باشد نه ضابطه‌های اخلاقی تابع انسان، چون در غیر این صورت به قول فیلسوف بزرگ تئودورآدورنو «حقیقتا زندگی غلط را نمی‌توان صحیح زیست.»
یاسین حسینی؛ دوکترای جامعه‌شناسی فرهنگی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا