خبر

هیچ امریکایی کشته نشد، اما…

چطور دل‌خوشی امریکا از آرمان‌های بزرگ به گریزی غیرمسوولانه رسید
هفتم اکتوبر ۲۰۰۱، زمانی که جورج بوش پسر با انتخاب استراتیژی آزادی بی‌انتها (Enduring Freedom Strategy) دستور حمله و حضور نظامی گسترده را در افغانستان صادر کرد، تصور نمی‌کرد که دو دهه بعد در حالی که هیچ یک از اهداف اصلی این استراتیژی، یعنی نابودی القاعده، طالبان و کاشت و تجارت مواد مخدر را محقق کرده باشد، وزیر خارجۀ وقت ایالات متحده چشم بر تمام قربانی‌ها و آرمان‌ها ببندد و تنها به این‌که هیچ امریکایی کشته نشده؛ ببالد.
بلی! امسال هیچ امریکایی کشته نشد، اما سازمان ملل متحد اعلام کرد که تنها در ۹ماه اول سال۲۰۲۰، نزدیک به ۶هزار غیرنظامی در افغانستان کشته یا مجروح شدند. آمار سه ماه آخر سال تاکنون منتشر نشده ‌است.
در آخرین روزهای همین سال که هیچ امریکایی کشته نشد، کمیته بین‌المللی صلیب سرخ گفت: افغانستان همچنان از مرگ‌بارترین مکان‌های جهان برای غیرنظامیان است و۱۷میلیون نفر در این کشور تحت تاثیر شدید درگیری‌های مسلحانه هستند.
در سالی‌ که گذشت، ما شاهد ۱۸هزار و ۲۰۰حمله در مناطق مختلف کشور بودیم که مقام‌ها گفتند، ۹۹درصد این حملات را طالبان مرتکب شده‌اند و شش خبرنگار و کارمند رسانه‌یی ترور شدند. نهادهای کمک‌رسان خارجی هم در دوهفتۀ پایانی این سال بی‌مرگ نیروهای امریکایی، بیانیه دادند: تعداد افراد در شرایط بحرانی یا اضطراری در عدم امنیت غذایی از ۱۳/۹میلیون نفر در نومبر ۲۰۱۹ به ۱۶/۹میلیون نفر یا ۴۲درصد از جمعیت در نومبر ۲۰۲۰ رسیده است.
دادن این آمارها به این معنی نیست که مرگ چندهزار امریکایی در افغانستان که سال‌های پیش اتفاق افتاده، مطلوب ماست. بحث بر سر عمل مسوولانه در برابر جنگی است که خود آن‌ها آغازگر آن بودند و این سوال که چرا امریکا از استراتیژی آزادی بی‌انتها به خوشحالی از کشته‌نشدن امریکایی‌هایی که حتا در عملیات‌ها شرکت نمی‌کنند، عقب‌نشینی کرده‌ است.
سال۲۰۱۰ زمانی که جنرال پتریوس، رهبریی نیروهای امریکا در کشور را به‌عهده گرفت، گفت: ما برای پیروزی این‌جا هستیم. آیا وضعیت فعلی ما شباهتی به پیروزی دارد؟ امریکا دچار چه سوتفاهماتی بود و چه اشتباهاتی کرد؟
منابع و رسانه‌های متعددی مواردی از اشتباهات مختلف را عنوان کرده‌اند از جمله این‌که حمله در ابتدای امر یک واکنش احساسی و بدون فکر بود بعد از ۲۰۰۲ و پیروزی‌هایی که وجود داشت، حواس‌پرتی امریکا از افغانستان به‌سمت عراق، همچنین عدم توجه به ماهیت جنگ در افغانستان و فساد در سیستمی که با امریکا نسبت داشت و از حضور آن‌ها مشروعیت‌زدایی می‌کرد، اعتماد کردن به پاکستان در حالی که سعی در ریاکاری داشت، درس نگرفتن از تجربۀ قدرت‌های دیگر در کشوری که گورستان امپراتوری‌ها خوانده می‌شود و…
یکی از اصلی‌ترین این خطاها شاید آن باشد که دوسال پیش اکسپرس‌تریبون به آن اشاره کرد. این رسانه گفت: مهم‌ترین علت ناکامی این کشور در جنگ افغانستان این است که رهبران آن‌ها، آن را یک شکست نظامی تفسیر می‌کنند در حالی که این یک شکست سیاسی است؛ چون امریکا در ایجاد یک افغانستان سیاسی در موازات یک افغانستان نظامی تلاش خوبی نکرد.
اما زمانی که ما این را خطای اصلی بدانیم، پرسشی دیگر مطرح می‌شود این‌که چرا در حالی که حرکت‌های نظامی به تلاش‌های سیاسی معطوف شده و مذاکرات در جریان است، اوضاع در حال وخیم‌ترشدن است؟
بسیاری اصلی‌ترین علت را در موافقتی که نخست امریکا با طالبان انجام داد می‌دانند. توافقی که سنگ تهداب تلاش‌های سیاسی بعدی بود، این تصور را در طالبان به‌وجود آورد که آن‌ها دست بالا را دارند. مصداق برای این موضوع چیزی است که اخیرا در پیوند به اظهارات پمپیو اتفاق افتاد. این‌که آن‌ها بدون این‌که در رابطه با خواست آتش‌بس مسوولانه عمل کنند یا نشانه‌یی از قطع رابطه با القاعده نشان دهند از امریکا بابت این‌که کشته‌یی نداشته است، باج‌خواهی کنند. چیزی که پس از سال‌ها تلاش برای دادن تصویری از جهاد در برابر کفر، وقیحانه بود.
به باور کارشناسان در تلاش‌های سیاسی کنونی آنچه که غایب است، گفتمان‌ها و انواع فورم‌های دولت‌ملت سازی است که تحت تاثیر خواسته‌های تمامیت طلبانۀ طالبان قرار گرفته است. از آن‌جا که افغانستان دارای تنوع فرهنگی و قومی گسترده است. همیشه جمعیت‌های پیرامونی در این کشور مرکزگریز بوده‌اند و ایدۀ تجمیع آن زیر چتر یک قدرت مرکزی چندان عمل‌گرایانه نیست.
یکی از کارشناسان سیاسی می‌گوید، حالا جامعۀ جهانی و به‌ویژه امریکایی‌ها همان اشتباهی را تکرار می‌کنند که در سال۲۰۰۱ مرتکب آن شدند که باعث ساختار سیاسی متمرکز شد و نتیجۀ آن افزایش بحران در اثر افزایش حس نادیده‌گرفته شدن در پیرامون‌ کشور بود. اکنون هم جامعۀ جهانی و امریکا نشان نداده که در گفتگوهای جاری از گفتمانی حمایت می‌کند که مسالۀ توزیع قدرت را یک‌‌بار برای همیشه در افغانستان حل می‌کند.
از سوی دیگر در طرف طالبان هم، علی‌رغم اتحادی که به‌نظر می‌رسد؛ تعریفی مشخص از اسلامی که یاد می‌شود، وجود ندارد و در این سو هم، حکومت فعلی افغانستان که تاکید زیادی بر جمهوریت دارد، مشخص نیست از چه فورم جمهوری صحبت می‌کند. (ریاستی متمرکز، ریاستی نیمه‌متمرکز، پارلمانی، فدرالی و…) چرا که مساله در واقع نه بر نام جمهوری، بل بر سر تقسیم قدرت است، چیزی که منشا اصلی چند دستگی در هیات دولت به‌نظر می‌رسد. هیاتی که در ظاهر بر دفاع از جبهۀ جمهوری رهسپار دوحه شده، اما در باطن هریک طرف‌دار نوعی از آن است که به زعم خودش بهتر می‌داند.
شاید نباید به مذاکرات و تلاش‌های سیاسی چندان بدبین بود، اما انتظار برای قضاوت تاریخ برای کشوری که سالیان دراز نشان داده که نه خودش و نه مهمانانش درسی از آن نمی‌گیرند، گران تمام خواهد شد.
معصومه امیری

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا