طلاق خاموش
عدۀ کمی از زنانی که دچار طلاق عاطفیاند به فکر آشتی با همسران خود هستند
در شهر قدم میزنم و از کنار خانههای درهم تنیده میگذرم؛ با خود فکر میکنم در چندمین خانه محبت جریان دارد؟ در کدام این خانهها زنی میخندد؟ در کدامشان زنی شاد، چشم انتظار برگشتن شوهرش به خانه است؟ و یا برعکس؛ کدام خانه در خود زنی را جا داده که دهسال، بیستسال و یا بیشتر، حرف عاشقانهیی نشنیده، نوازشی ندیده و لبخندی به قدردانی از سالها خدمت و فداکاریش دریافت نکرده است؟
ازدواج امریاست که انسان را به شریک زندگیش وصل میکند و اولین گام در بنا نهادن خانوادهیی موفق و سالم است. در واقع فرد با ازدواجکردن وارد دنیایی از مسوولیتها، اشتراکها و تعلقات تازهیی میشود، اما گاهی شرایط بهگونهیی پیش میرود که دیگر فرد نمیتواند در کنار همسرش به این مسوولیتها، اشتراکات و احساسات پابند بماند.
در بسیاری از خانههای شهر، زنان و مردانی در کنارهم زندگی میکنند که مدتهاست عشق برایشان معنایی ندارد. زیر سقف یک خانه هستند، اما در رابطه اجتماعی و عاطفی مشترک خود، کیلومترها از هم فاصله دارند.
طلاق عاطفی یا همان طلاق پنهان، نوعی از طلاق است که بهدلیل وجود موانع فرهنگی، ارزشی، معنوی، موقعیتی و قانونی خاص، آشکار نمیشوند. در واقع این گونه طلاقها اتفاق میافتند بدون اینکه ازدواج باطل شود. زوجین ناچارا ممکن است سالها در زیر یک سقف با حداقل ارتباطات (حتی ارتباطهای کلامی) بهترین ایام عمر خود را تلف کنند. بنابراین در طلاق عاطفی زوجین فقط زیر یک سقف زندگی میکنند، در حالی که ارتباطات بین آنها کاملا قطع شده و یا بدون میل و رضایت است.
به تلگرام راه مدنیت بپیوندید
سردشدن روابط عاطفی موجب سردشدن سایر روابط زناشویی گردیده و بهجایی میرسد که فضای پر انرژی و شاد خانه تبدیل به مکانی سرد و بیروح میگردد. زن و شوهر هرکدام همچون بیگانه با هم رفتار کرده و کمترین برخورد و رابطه را با یکدیگر دارند و هر کدام در بهوجود امدن این فاصله دیگری را مقصر میداند. این نوع طلاق در جامعه ما بیشتر از مردان به زنان لطمه و آسیب وارد میکند و مردان بهدلیل باور و عرف ناپسند اما از دیر جاافتادۀ زن ستیزی در جامعه با نادیده گرفتن همسر، بیتوجهی و خشونتهای کلامی و فزیکی به آن دامن میزنند.
زوجین در طلاق عاطفی سعی میکنند از محیط خانه دور شوند و بیشتر وقت خود را با دوستان و همکاران در بیرون از منزل سپری نمایند. در چنین شرایطی حتی کودکان از اوضاع پر تنش خانه گریزان هستند و آرامش را در بین دوستان خود مییابند. طلاق عاطفی خود را به هر شکلی نشان میدهد، گاه با خشم و خشونت، گاه با بیتفاوتی نسبت به طرف مقابل و گاه با شکایت و گلهگذاری، اما هیچ کدام از طرفین برای حل مساله دست به استفاده از راهبردها و راه حلهای ممکن نمیزنند.
موضوع طلاق عاطفی در مطالعات اجتماعی موضوع کاملا جدید است و در زمینه طلاق عاطفی پژوهش زیادی انجام نشده است و در افغانستان هم آمار دقیق و درستی از طلاق عاطفی و حتی طلاق قانونی در دست نیست. مراجع دینی میگویند که بیشتر مراجعهکنندگان آنان برای گرفتن طلاق بهخاطر مشکلات عاطفی و خانوادگی نزد آنان میآیند، بههمین دلیل پرونده تعداد بیشماری از متقاضیان طلاق به دادگاه خانواده کشانده نمیشود و اکثرا در مساجد و یا هم با پادرمیانی بزرگان حل و فصل میگردد.
شاید بههمین دلیل است که آمار رسمی و دقیقی از طلاق قانونی و طلاقهای عاطفی موجود نیست.
جای بسی تعجب است که تا کنون مراجع قانونی برای گرفتن آمار درستی از طلاق و شمار متقاضیان آن هیچ اقدامی نمینمایند، اکثر خبرنگاران و پژوهشگرانی که برای بهدست آوردن چنین آماری نزد این قضات رجوع میکنند بعد از مدتها معطلی و روزها و هفتهها رفت و آمد در کمیسیون حقوق بشر و وزارتخانهها، با دستی خالی باز میگردند. (برگرفته از سایت BBC) ثریا پاکزاد مسوول دفتر « ندای زن» در هرات، خشونتهای فامیلی و ازدواجهای اجباری، اعتیاد و غیبت شوهران را از دلایل عمده تقاضای طلاق از سوی زنان در هرات میداند. وی معتقد است که بهعلت نزدیکی هرات به کشور ایران و سطح نسبتا بالای تحصیلات زنان، آمار طلاق عاطفی و طلاق قانونی در هرات بسیار بالاتر از سایر نقاط کشور است. (برگرفته از سایت کلید در افغانستان)
با توجه به نتایج تحقیقات میتوان گفت: زنان بسیاری در افغانستان طلاق عاطفی را به نوعی تجربه کردهاند که در زندگی خود همواره با آن درگیر بودهاند. گاهی اوقات در زندگی پیامدهای آن افسردگی و فشارهای روحی، دلزدگی از شوهر، احساس تنهایی بوده و گاهی عصبی و زود رنجشدن، خشونت، پرخاشگری، بیمسوولیتی و بیتفاوتی طرفین در فضای زندگی را در بر داشته است.
بیشترین عوامل تاثیرگذار در ایجاد طلاق عاطفی را میتوان عدم تفاهم، عدم سازش و خود برتربینی دانست. در چنین شرایطی زوجین بهعنوان کنشگرانی فعال سعی میکنند از طریق دیگری این خلا را پر کنند که در بعضی از موارد به ایجاد روابط فرا زناشویی منجر میشود یا نهایتاً برای طرفین راهی جز طلاق و یا جدایی باقی نمیماند.
هر کدام از زنان پدیدۀ اجتماعی طلاق عاطفی را از زاویۀ دید خود درک و تفسیر میکنند. طلاق عاطفی یا طلاق خاموش، حاصل مجموعهیی از زمینهها و شرایط در دوران ازدواج است که ریشه در انتخاب نادرست در همسرگزینی، ضعف تعهد همسری، انزوا و بیتفاوتی، اعتیاد و بیکاری را در خود دارد.
طلاق عاطفی به این صورت نیست که حتماً در آغاز زندگی محبت و عاطفه وجود داشته باشد و بعد به سردی تبدیل شود، بل ممکن است شامل خانوادههایی نیز باشد که از اول زندگی با عشق و محبت با یکدیگر ازدواج نکرده و همچنان بهخاطر عرف جامعه آینده اطفال خود به چنین وضعیتی ادامه میدهند. طلاق عاطفی درواقع فاصلهیی عاطفی میان زوجین است که ممکن است در همه خانوادهها در مقطعی از زمان وجود داشته باشد و ممکن است پایان یابد یا شدت گیرد.
برخی از دانشمندان، وضعیت اقتصادی را در روابط زناشویی و کیفیت زندگی زوجین موثر میدانند. روی همین امر میتوان تحقیق وایت و راجرز (۲۰۰۰) که وضعیت اقتصادی بهتر زن و شوهر را در افزایش خشنودی از زندگی زناشویی و کاهش طلاق را موثر میدانستند، یادآوری نمود.
در نهایت میتوان گفت عدۀ کمی از زنانی که دچار طلاق عاطفیاند به فکر آشتی و یا صلح با همسران خود هستند و اکثراً طلاق رسمی و قانونی را تنها راه نجاتیافتن از طلاق عاطفی میدانند. گیدنز در نظریه خانواده دموکراتیک خود معتقد است اکنون در جهان مدرن صورت نارضایی از زناشویی، آسانتر از آنچه در گذشته ممکن بود میتوان خانه جداگانهیی تشکیل داد.
«دموکراسی احساسات» در نظریه او عبارت است از قراردادن زندگی روزمره در شرایط و معیارهای دموکراسی. گیدنز معیارهای این دموکراسی را برابری، آزادی و استقلال عمل، احترام و برقراری ارتباط مثبت و خوب بدون خشونت و تنش با دیگران میداند، اما به باور من در افغانستانِ هنوز از «دموکراسی احساسات» که گیدنز از آن دم میزند، خبری نیست. در خانههای زیادی، زنان و مردان همچنان بهدلیل ساختارهای سنتزده جامعهمان، در زندگی یکنواخت و خالی از عشق خود غوطهورند و بهخاطر شاخصههایی نظیر «ترس از آینده فرزند، حرف مردم، ترس از فامیل و آبرو» ایام جوانی و مابقی عمر عزیز خود را محکوم به سوختن و ساختن کردهاند.
الهه موسوی، جامعهشناس