جامعه یکپارچه توهم است
در جوامع پیشرفته، سیاستگزاران تحمل افراد با دین و زبان و نژاد مختلف را به شهروندان آموزش دادهاند
روانکاوان معتقدند ساختار روانی انسان و تاثیر ناخوداگاه بر این ساختار باعث میشود که انسان و میل او اساساً متنازع و رقابتطلب باشد. به عقیده آنها وجود یک جامعه یکپارچه که همه در کنار هم یک ایدیالوژی و یک قاعده را پذیرفته و با صلح و صفا و آرامش زندگی کنند، توهمی بیش نیست.
عرصه سیاست همیشه، عرصه منازعه میان نیروهای متخاصم است و همیشه افرادی هستند که معتقدند، بخش دیگری از جامعه خوشبختی، رفاه و سعادت آنها را دزدیدهاند. (مثال یهودیان برای فاشیستها در اروپا، مسلمانان و مهاجرین برای راستهای افراطی در امریکا، افغانها برای بخشی از ایرانیها…) و به همین دلیل به آنها به چشم دشمن خود مینگرند که باید به هر طریقی حذف و نابود شوند.
به دلیل پیچیدگیهای ساختار روانی انسان، سیاستمداران و سیاستگذاران غربی پس از طی چندین قرن آزمون و خطا و جنگهای مدوام مذهبی، تاریخی و نژادی سرانجام مجبور به پذیرش این واقعیت شده و تحمل افراد مختلف با دین و زبان و نژاد مختلف و متفاوت را به شهروندان خود آموزش دادهاند؛ به گونهیی که امروزه ممکن است در یک آپارتمان شهر پاریس، همزمان شیطانپرست، خانواده یک کشیش و یک کارمند دولت و… ساکن باشند و در عین حال که علاقهیی به زیست در جهان یکدیگر ندارند، هیچ نزاع و درگیری هم نداشته باشند.
در اکثر جوامع جهان سوم و بهویژه خاورمیانه، سیاستمداری و سیاستگذاری در دست افرادی دگم و جزماندیش قرار دارد که به دلیل عدم شناخت و آگاهی سیاسی بالا و بهویژه عدم درک از ساختار تنازعطلب انسان، بازی سیاست را به جایی رساندهاند که در آن گفتمان غالب، نه تنها سعی در به رسمیت شناختن سایر صداها و گفتمانها ندارد، بل تمام تلاش خود را برای حذف و نابودی آنها به کار میگیرد و در نهایت جامعه را به شقاق و جنگ داخلی میکشاند.
به تلگرام راه مدنیت بپیوندید: https://t.me/madanyatdaily
در اغلب این جوامع هر گفتمان، فرقه و گروهی برای رسیدن به حقوق خود و شنیده شدن صدایش، به خشنترین و وحشیانهترین شکل ممکن رفتار میکند و به جای به رسمیت شناختن دیگری سعی در حذف دیگری مینماید. (نمونه جنگهای مذهبی و قومی و شکل گیری داعش و امثالهم)
حاکمان کشورهای خاورمیانه همیشه در جوامع خود مرزی پررنگ میان «ما» و «آنها» ترسیم کرده و هر که با ما نیست را نه مخالف، بل دشمن خونی خود تلقی میکنند که باید به هر طریقی نیست و حذف شوند.
در وضعیتی که هر صدای «مخالفی» به نام صدای «دشمن» در نطفه خفه میشود، افراد و نیروهای ناراضی ساکن این کشورها از طرق مختلف از قبیل فرقهگرایی، تشکیل گروههای مسلحانه، شورش مسلحانه و گرایشهای خشن بنیادگرایانه تلاش میکنند خود را به متن جامعه تحمیل کنند. اینگونه است که جریان باطل جنگ و خشونت هیچگاه از این منطقه، جدا نشده و نخواهد شد.
فرهاد قنبری