وقتی فلمساز نمیداند چه میخواهد بگوید
نقدی بر فلم «سیبی از بهشت»
این فلم در سال ۲۰۰۸ ساخته شده است. از فلمهایی که در این سال ساخته شده میتوان به «جز از کل» اثر چارلی کافمن، «دارک نایت» اثر کریستوفر نولان، «جاده انقلابی» اثر سام مندس، «سینکداکی نیویارک» اثر چارلی کافمن، انیمیشن «وال-ای» و «میلیونر زاغهنشین» از دنی بویل و «مورد عجیب بنجامین باتن» اشاره کرد که البته تعداد کمی از اثرهای شاخص تولیدشده در آن سال هستند.
همچنین باید به این اشاره کنیم که در سال۲۰۰۸، ۱۱۳سال گدشته از زمانیکه برادران لومیر سینماتوگراف را اختراع کردند و ۶۷سال از ساخت همشهری کین گذشته است.
با این مقدمه به سراغ فلم «سیبی از بهشت» میرویم. این مقدمه برای آن نوشته شده که ما بدانیم اکثر تیوریهای سینما تا قبل از سال ۲۰۰۸ مطرح شده و نمیتوانیم بگوییم که فلم، فلمی قدیمی است.
فلم سیبی از بهشت، ساخته همایون مروت است که به تهیهکنندگی داوود وهاب ساخته شده. فلم میخواهد سفر پیرمردی را در جستجوی پسرش نشان دهد. یک ادیسه که در آن یعقوب پسر گم کرده، همزمان به مکان تازهیی قدم میگذارد. با تفکرات تازه آشنا میشود و در پایان طردشده از همهجا به دریوزگی و گدایی میرسد.
فلم تقارن زیبایی دارد. مانند سیبی که در اول فلم دریغ میشود، ولی در آخر فلم به همه تعارف میشود. با اینکه ایده فلم (پیرمردی بهدنبال پسرش) ایدهیی تازه نیست، ولی دیدن این ایده در فضای کابل شیرینی خاص خودش را دارد و شاید تنها عاملی که باعث شد من این فلم را تا انتها ببینم دیدن فضای کابل در آن زمان بود.
فلم نقاط ضعف زیادی داشت که به چند نمونه آنها اشاره میکنم.
در ابتدا باید به ضعف فلمنامه و مخصوصا شخصیتپردازی کرکترها و نبود علت برای معلولهایی که در فلم اتفاق میافتد، اشاره کرد. در مورد شخصیتپردازی مهمترین شخصیت داستان که یعقوب نام دارد، میتوان گفت حتی نامگذاری او بسیار کلیشهیی است و فلمساز میخواهد فریاد بزند که این داستان به آن داستان ربط دارد و هیچ کاری برای شخصیتپردازی صورت نگرفته است.
یعقوب کسیست که از طرفی از پیشگویی فالبین در مورد کشته شدن پسرش در انتحاری ناراحت میشود، از طرف دیگر کسانی که انتحاری میکنند را دوست دارد. خودش طرفدار اسلام و احیای قانونهای آن است و در عین حال کارهای غیر اسلامی دیگر را انجام میدهد. بدتر از اینکه تکلیف نویسنده، با شخصیت معلوم نیست.
این شخصیت تا آخر فلم هیچ تغییری پیدا نمیکند. همان عقاید، همان دلتنگی برای پسر و همان پیرمرد تنها.
تغییرنکردن حالات و عقاید درونی یک کرکتر باعث گسست رابطه همذاتپنداری بین مخاطب و کرکتر میشود.
کرکترهای فرعی نیز هیچکدام به درستی معرفی نمیشوند. همه در یک فضای سردرگم بهسر میبرند. در بین آنها نه دروغگو مشخص میشود و نه راستگو، نه دوست مشخص میشود و نه دشمن. تعداد زیاد شخصیتهای فرعی که هر کدام در لحظهیی ظاهر میشوند؛ روایت خود را با کرکتر اصلی میسازند و بعد بدون بهنتیجه رسیدن روایتشان گم میشوند. تاکسیرانها، فردی که یعقوب از او پولطلب بود، استاد دارالحفاظ و …. نمونهیی از این کرکترهای سرگردان هستند.
اما در مورد نقاط ضعف تدوین فلم؛ تدوین، در هفتاددرصد فلم اصلا نتوانسته بود توالی اتفاقات و حوادث را به درستی دربیاورد. کاتهای بیموقع و بیجا، پلانهای اضافی و توجهنکردن به ریتم فلم از دیگر نقاط ضعف تدوین این فلم بود.
در طول اغلب صحنهها هیچ دلیلی برای زاویۀ نماها، اجزا و میزانسنها وجود ندارد.
با وجود اینکه در فلم بهدلیل درست هدایتندادن کارگردان در بازی شخصیت اول این فلم، دید کلی از شخصیت ارایه نمیشود، باز هم در صحنههای مختلف، بازی قابل قبولی از بازیگر نقش یعقوب دیده میشود، ولی بازی کرکترهای فرعی اغلب مصنوعی، سطحی و شعارزده هستند.
سخن پایانی اینکه، دلیل اینکه یک فلمساز اینگونه فلم میسازد فقط دو چیزمیتواند باشد.
۱٫ سینما را بلد نیست.
۲٫ نمیداند چه میخواهد بگوید!
محمد باقر حسینی