مظلومنمایی
برچسبی که مردان با آن، زنان معترض و رنجکشیده را به سکوت وادار میکنند.
همیشه بهعنوان یک زن، زنانی را ستایش کردهام که در افغانستان، در این خاک پرماجرا و پر از محدودیت، در مقابل تحمل جفاهای فراوان و سرکوبهای بیشمار ایستادهاند و همچون نهالی که از دل سنگ میروید سر بلند کرده و تسلیم سختیها و ناملایمتهای زندگی نگردیدهاند.
شب گذشته همانطور که فیسبوک را چک میکردم، متوجه پستی از خانم جوانی شدم که از سختیهای زندگیاش سخن میگفت، معترض بود از این که چگونه از کودکی توسط پدرش تحقیر و توهین شده و شوهرش در جوانی او را با فرزندان کوچکش رها کرده بود؛ و افتخار میکرد به اینکه توانسته است مشکلات بزرگی را که پیش رویش بوده دانهبهدانه حل نماید.
در زمینه کاریاش به تنهایی سر پای خود ایستاده بود و بیزنس کوچکی برای خود جور کرده بود تا از راه حلال کودکانش را بزرگ کند، کارش روزبهروز بهتر شده تا آنجا که توانسته بود، برای خودش و بچههایش خانهیی بخرد. تمام سخنانش آمیخته از افتخار و قدرت بود و به جرات میتوانم بگویم، از جمله محدود ویدیوهایی بود که میتوانست انرژی و انگیزهای وصفناپذیر برای زنانِ افغانستان دهد.
سراغ کامنتها که رفتم، بسیاری از زنان از او به خاطر بهاشتراکگذاشتن تجربه زیستهاش قدردانی نموده بودند اما در این بین، متوجه کامنتهایی از مردان زیادی گردیدم که حرف حقیقت به کامشان تلخ نشسته بود و در دفاع از مردان زندگی آن زن و آسیبهایی که از آنان دیده بود، خودش را مقصر و گناهکار میدیدند. حتی حرفهای کاملاً خودمانی و انگیزشی وی را به مسایل بیربط سیاسی ربط داده بودند و او را محکوم به دروغگویی، خودسری، مظلومنمایی و … کرده بودند.
با خود فکر کردم چرا باید هنوز مردم، بعد از اینهمه فرهنگسازی و سالها تلاش همهجانبه در راستای حقوق و حفظ کرامت انسانی زنان در افغانستان که میلیاردها بودجه صرفش شد، بیایند و راجع به یک زن و یک مادر چنین اظهار نظر کنند؟ چرا اینهمه نقد؟ چرا اینهمه بدگویی؟ چرا اینهمه دشنام؟
اما این بار اولی نیست که با یک زن معترض چنین رفتار میشود! زنان همیشه شاهد این سلطهگری و هجومهای مردان، بر رفتار و حتی سخنان خود و همجنسان خود بودهاند.
چنین مردانی، همیشه برای دادن محبت، توجه و تایید به زنان از آنها باج گرفتهاند. زنی که همیشه از خود گذشته باشد، باوجود چندین فرزند خوشاندام و زیبا بماند، در مقابل بیوفایی و خشونتها رازداری کرده و درد و رنج خود را پنهان کرده باشد، از دید جامعهیی فلاکتزده، زن خوب، نجیب و کامل است!!
اما همینکه پرده را از خشونتها بدَرَد، سکوت مرگبارش را بشکند و بخواهد با صحبت از ایستادگیهایش، انگیزه زنان دیگر شود، تا بتوانند از خود فرد بهتر و قویتری بسازند، بسیار سریع همان دستهای مردانه و سلطهگر به سمتش دراز میشوند تا دوباره برایش ثابت کنند هیچ چیزی عوض نشده و ما همانی هستیم که در گذشته بودیم…
همیشه در شبکههای اجتماعی شاهد آن بودهایم که تعداد زیادی از افراد جامعه بهخصوص مردان، در صفحات خود برچسبهای زیادی به زنان معترض چسباندهاند و دیدهایم که از متعصبترین افراد جامعه گرفته تا روشنفکرانِ مدعی، انگِ «مظلومنمایی» و «دروغگویی» بر چنین زنانی زدهاند و تلاش کردهاند تا با استدلالهای نچسب خود، آنها را افرادی فریبدهنده و نادرست جلوه دهند.
برچسب مظلومنمایی اغلب برای زنان ضعیف افاده میگردد. زنانی که خصیصهیی جز آن ندارند تا کسب معروفیت نمایند، اما برای زنی که تحصیلاتش را با زحمت به پایان رسانده، استاد، معلم، کارفرما، نویسنده، مترجم، هنرمند و در کل شخصی خودساخته باشد، این برچسب کاربردی بر او ندارد. زیرا چنین زنانی با این اوصاف، در تمام جوامع بدون اینکه نیاز به حاشیهسازی داشته باشند، قوی محسوب میگردند. زنانی که علاوه بر موفقیتهایشان، به دلیل اینکه شهامت شکستن سکوتشان را دارند و در مقابل ظلم اعتراض میکنند، چه دیگران بپذیرند و چه نپذیرند قویتر هستند.
مردی نوشته بود، ما مانند او هزاران زن در افغانستان داریم اما کدام از این هزاران زن از خود ویدیو میسازد؟ (گویا سکوت آنها و عدم اعتراضشان را دلیل منطقی بر درستی ظلم و خشونت میدانست!!!)
باید گفت متاسفانه همه زنان این شهامت را ندارند!
امروز در افغانستان، زنان بسیار زیادی بهدلیل تغییرات فرهنگی و سیاسی، از حقوق و امتیازات خود در جامعه آگاهی یافتهاند، اما هنوز تعداد کمی پیدا میشوند که در برابر خشونتها، نسبت به ترسهایشان بیاعتنا باشند و با جسارتشان برهمزننده چرخه سلطهگریها گردند.
زنان کمی پیدا میشوند که بدون ترس از آبرو، ترس از سنتها و ترس از برچسبها در مقابل تلقینات نادرست و خودخواهیهای مردانه، شهامت به خرج دهند و روبروی تمام مردم ایستاده و سکوتشان را بشکنند و سخن بگویند.
بماند زنانی که هنوز در جامعه تنها به مردان ارجحیت میدهند و آنان را در اعمال خشونت و زورگویی بر خود و همجنسان خود مستحق میدانند که مثال آشکار چنین زنانی را میتوان هر روز در جامعه دید.
ژاک لاکان معتقد بود « ناخودآگاه بیرون است» نه پنهان، در اعماقی مرموز و فهمناپذیر. طبق این گزاره لاکانی برای پیبردن به عقدههای درونی، انحرافات و باورهای نادرست تربیتی و یا میزان تساهل و رواداری و پذیرش دیگری و یا کینه و نفرت انباشته در جامعه، نیازی به روانکاوی و کاویدن دریچههای پنهان ذهنی افراد نیست، بل میتوان با نگاهی به کنشهای اجتماعی و خصوصی مردم به بسیاری از زوایای پنهان شخصیتی آنها پی برد. به عنوان مثال پستهایی که علیه زنان معترض، توسط مردم ( چه مرد و چه زن) در صفحات مختلف اجتماعی ثبت میشود، دریچههای باز و آشکاری به سوی ناخودآگاه جمعی بخشی از جامعه است که نمیتوان بهراحتی از آن گذشت و نادیدهاش گرفت.
زنستیزی و ارجعیتبخشیدن به مردان چنان در رگ و ریشه فرهنگ ما جا باز کرده که ( بر طبق گزاره لاکان، چون در ضمیر ناخودآگاهمان است ) دیگر هر چقدر بخواهیم آن را نادیده بگیریم و انکار کنیم، هر چقدر هم مدعی روشنفکری باشیم، به شکلی دیگر و از راهی دیگر خود را به ما نشان خواهد داد و فریاد میزند تا بفهمیم که در ما هم ریشه دوانده و گاهی کنترولش از دستمان خارج میگردد.
الهه موسوی؛ جامعهشناس