زندگی در کف دست؛ نان جوگیها میان خطوط دستان دیگران
فالبینی و کفشناسی که بعد از ظهور اسلام در ولایتهای مختلف (بیشتر توسط جوگیها) ادامه یافت، تاکنون رواج دارد.
برای اینکه یک کفشناس جوگی را از نزدیک ملاقات کنم، به زیارتگاه «کارته سخی» رفتم و کفشناسی (جوگی) را در میان انبوهی از زنان و دختران پیدا کردم که با لباس گِلآلود و چرکین روی یکی از قبرها چهارزانو نشسته و مشغول فالبینی است.
نوبت که به دختر وسطی رسید، دستش را بهسوی جوگی دراز کرد، جوگی با هشدار از او پرسید: پولت کجاست؟ «پول را کف دستت بگذار تا لشکرا (جنیات) فالته راست بگویه!»
او با عجله بیست افغانی را از دستکولش بیرون کشید و کف دست جوگی گذاشت و آنگاه جوگی بعد از پرسیدن نام او، شروع به فالدیدن کرد.
– زهرا جان! فالته، آخرین عاقبتته، طلب مقصدته …
– زهرا جان! مدام پیاز خام نخور، سرت ورداشت نداره، خیرات و مردهخانه نخور، استخوانت بالا نمیتانه.
– زهرا جان! عمهات بود، کاکایت بود یک وقت آرزوته کد، میخواست عاروست کنه از اونا شدی یا نشدی؟
زهرا در جواب میگوید:
– نه، نشدم.
– زهرا جان! نه دَ خودگی شدی، نه دَ بیگانه، اما لشکرا (جنیاتم) میگه دَ بیگانه شدی، اول به خوشی شدی، آخر به جگرخونی شدی، خدا ازت راضی شد، بنده ازت ناراضی شد.
– زهرا جان! از نظر مردم جوری، به نظر خودت ناجوری؛ لشکرا میگه از اولاد طاقی، حالا تو بگو لشکرا راست میگن یا نی؟
زهرا در پاسخ میگوید: نه، مه هیچ اولاد ندارم.
زهرا جان! از عاروسیات یک سال شده، از خاطر اولاد به داکتر و ملا مراجعه کدی یا نکدی؟ مه میگم مراجعه کدی، لشکرا میگه نکدی؟
زهرا میگوید: نی نکدیم.
زهرا جان! بسیار ساده استی، دوست و دشمن نمیشناسی، دَ آینده چهار اولاد میاری، دو سفر خارجی داری، توکل ته به خدا کو، دشمناته روسیاه کو.
زهرا که واقعاً حرفهای جوگی را قبول کرده بود، اصرار میکرد و میگفت: بیبیجان! سفرم دَ چه وقت است؟
جوگی وقتی متوجه شد که من روبرویش ایستادهام، برایم گفت: دختر جان، تو اینجه چه میکنی؟
گفتم: میخواهم فالم را ببینی.
جوگی با چشمان گودرفتهاش به طرفم نگاه عمیقی انداخت و گفت: تو خو یک نفر استی، از یک نفر فال نمیبینم، اگه چهار نفر دگه هم بیاری باز فالته میبینم.
من که پول بیشتر برایش پیشنهاد کردم، راضی شد فالم را ببیند.
وقتی پول را کف دستم گذاشتم، شروع به فالبینی کرد.
– شمیم جان، فالته، شمیم جان زبان تیز داره؛ اما دل رحم داره.
– شمیم جان، اگه دلش بگیره کاسه ره به چمچه و چمچه ره به کاسه میزنه، شمیم جان مه میگم نامزد هستی، لشکرا میگه نامزد نیستی، حالی بگو نامزاد هستی یا نیستی؟
من در پاسخ میگویم: نه نیستم.
– شمیم جان، خواستگار هم از بیگانه داشتی، هم از خودگی؛ اما قبول دلت نشده.
– شمیم جان، تو یک کلان ده بین خانه داری که گاهی به گفتش هستی و گاهی به گفتش نیستی.
– لشکرا میگه مکتب خواندی؛ اما ده سر نرساندی، حالی بگو مکتبته ده سر رساندی یا نرساندی؟
من در پاسخ میگویم: بله، ده سر رساندم.
– شمیم جان، مه هم میگم د سر رساندی، حالی ده رشته طب هستی.
– شمیم جان، مه میگم وظیفه دولتی داری، لشکرا میگه وظیفه شخصی داری؛ اما هر چه هست، گاهی به وظیفهات دلگرمی، گاهی به وظیفهات دلسردی.
– شمیم جان، انشاءالله به مقصدت میرسی، بخت بلند داری، آخر ده بیگانه میشی، سفر ترکیه داری.
– نظر مردم سرت است، متوجه جانت باش.
من که به همین بهانه میخواستم با وی گفتگو داشته باشم، درباره نام و کسبوکارش پرسوپال کردم. او که خودش را انیسگل از قوم «مگت» معرفی میکند، میگوید: ۷۷پشت ما، ای کاره انجام داده، ما هم ادامه میتیم، ما فالبینشدگی نیستیم، فالبینی ده پشت ما هست.
انیسگل که از سن ۱۷سالگی به فالبینی شروع کرده، میگوید: مه شکر خدا عاروسی کدیم، شوهرم هیچ با ای کارا غرض نداره، از ما مردم اینمی رواج ما است، کسبوکار ما است، ای کسب خدا به ما داده و ما باید ادامه بتیم.
او میافزاید: به ای کار کمر ما بسته میشه، بعد ازو با جن و جنیات گرفتار میشیم، ما پیر داریم، اگه پیر ما کمر ماره بسته نکنه ما اجازه این کار ره نداریم؛ اما وقتی کمر ما به ای کار بسته شوه، زندگی ما تغییر میکنه و ای کار مادامالعمر میشه، وقتی به ای کار شروع کنی، دگه از فکرت دور کده نمیتانی؛ چون جن و جنیات کتی آدم گد میشه، مه که به ای کار شدم؛ اما دوست ندارم کسی از خانوادهام ای کار مه ادامه بته؛ بخاطر که ای کار خیلی جنجالا داره و آدم از طرف مردم زیاد آزار و اذیت میشه.
احمدضیا نیکبین، جامعهشناس درباره به این موضوع میگوید: اینکه آینده ما چطور خواهد شد و چه اتفاقی خواهد افتاد، یک دغدغه ذهنی است. میل انسانها به دانستن آینده و آنچه که از آن بیخبرند، از گذشته تا امروز برایشان کشش عجیبی داشته است؛ با آنکه اکثریت مردم در حال حاضر میدانند که این حرفها خرافاتی بیش نیست؛ ولی بازهم آینده خود را در انواع فالبینیها و کفشناسیها جستجو میکنند.
باور داشتن به این خرافات عواقب ناخوشایندی را سبب شده و هم باعث پراکندگی ذهنی و روانی میشود.
این عمل از لحاظ علمی قابل درک نبوده و مردم نباید آینده خود را نزد این چنین اشخاص جستجو کنند، آنها باید بدانند که آینده در دست خودشان است و فقط آنها میتوانند با کوشش و تلاش، آینده خوبی را برای خود رقم بزنند.
استاد نیکبین میگوید: اگر کفشناسی بهعنوان یک شغل رسمی مطرح میبود، جوگیها برای خودشان جاهای مخصوصی را انتخاب میکردند؛ اما از اینکه این کار، بیشتر جنبه تفریحی دارد، آنها بیشتر مکانهایی را انتخاب میکنند که خانمها در آن در رفتوآمد باشند، با آنکه مشتریان آنها میتوانند از قشرهای مختلف جامعه باشند؛ اما بیشتر زنان به حرفهای آنها اعتماد میکنند؛ زیرا زنان بیش از مردان از سواد محروم بودهاند.
استاد نیکبین میافزاید: هرقدر سطح سواد بالا برده شود، مردم کمتر به این خرافات باور پیدا میکنند.
عارف عرفانی، از ملاامامان مسجد درباره غیبگویی میگوید: کفشناسی (غیبگویی) از نظر اسلام قابل تایید نیست. کفشناسان که غیبگویی میکنند، در حقیقت کسانی هستند که آینده مردم را به بازی گرفته و باعث تزلزل باورهای دینی در نزد آنها میشوند.
در ماده۹۱۴ کُد جزای افغانستان آمده است: اشخاصی که بهمنظور به دست آوردن پول یا منفعت از مردم، کفشناسی، جادوگری، رمالی، پیشگویی، جنگیری، بختگشایی، تعویضنویسی و سایر اعمال مشابه را انجام داده و یا مکانی را به اهداف فوقالذکر تخصیص میدهند، به جزای نقدی از دههزار تا سیهزار افغانی محکوم میشوند.
استاد نیکبین میگوید: جزای نقدی برای کسانی که این کار را انجام میدهند، نمیتواند راهحل درستی باشد.
جوگیها که قشر محروم اجتماع هستند و هیچ ملکیت و شغل درستی در دسترس ندارند، مجبور میشوند که به هرکاری دست بزنند. وظیفه حکومت است که در مقابل تمام شهروندان مسوولیتپذیر بوده و زمینه کار را برای تمام شهروندان فراهم کند تا مانع کارهایی شود که موجب شکلگیری باورهای غلط در جامعه میشود.
شمیم فروتن