صلح؛ داستانی با پایان نامعلوم
آیا آتش جنگ در این سرزمین فروکش خواهد کرد؟
پس از سالها جنگ و ناآرامی، با رویکار آمدن حامد کرزی، خوشبینی مردم نسبت به حکومت بهشدت بالا گرفت. کمتر خانوادهیی را مییافتیم که فرزندانشان در مکاتب شامل نبودند. کورسهای زمستانی حتی در اکثر روستاها فعال شدند. تا جایی که بهخاطر دارم، در آن زمان بیسوادترین افراد جامعه که حتی توانایی خواندن سوره یاسین را نداشتند، توانستند بهعنایت کورسهای سوادآموزی، قرآن را روان و سلیس تلاوت کنند.
دامن جنگ در بیشتر مناطق افغانستان برچیده شدند. اکثریت جنگسالاران بهخاطر تجربه تلخ از جنگهای داخلی، یک میل کلاشینکوف روسی را به ارزش چند سیر گندم معامله میکردند. نگهداری سلاح گرم در خانههای مردم شگون بد داشت. بیزاری مردم از تفنگ و ابزار جنگی نشاندهنده حضور صلح در کشور بود، اما این امیدواری زیاد بهطول نینجامید.
بعد از گذشت دوسال و اندی، سایه سیاه بدبختی و فلاکت دوباره اندک اندک مهمان روح و روان مردم گشت. سناریوی برادران ناراضی از سوی جلالتمآب کرزی مطرح شد. دیگر فضای گفتمانی دولتمردان در چهاردیواری ارگ محدود نمیشد؛ دامنه پیدا کردند تا آنسوی مرزهای پاکستان.
زورمندان خریطههای بزرگتری را برای غارت و دزدی اموال بیتالمال و خالی کردن جیبهای مردم تدارک دیدند. از جانب دیگر، قومیت، نژاد و مذهب در محور گفتگوهای تاریخی رقم خوردند. نابرابریهای اجتماعی و طبقاتی مجددا روند صعودی بهخود گرفتند. سیاستمداران قومی در پی حذف و تغییر یادداشتها و قراردادهای نظام جمهوری وارد عمل شدند.
بازی با زندگی مردم لذت ناتمام این سیاستمداران شد و عوام خواسته یا ناخواسته از این نوع رفتارها اطاعت میکردند. ظاهر شعار همه برابر و برادرند، مانده بود اما واقعیت امر همان دیالوگ «همه برابرند و بعضی برابرترند» گردید.
با این پیشینه، مساله این است که مردم تاکجا و تا چه زمانی باید امیدوار به صلح زندگی کنند؟ آیا آتش جنگ در این سرزمین فروکش خواهد کرد؟
نظر به حواشی و جوانب اتفاقات جاری کشور تنها در دوصورت، پاگیری صلح در کشور امکان دارد. اول اینکه مراکز آموزشی بهصورت گسترده برای بالابردن سطح سواد و آگاهی مردم تلاش کنند و دوم پذیرش چارچوب قانون امارت اسلامی است. بهنظر میرسد باتوجه به خسارات جبرانناپذیر گذشته، فرضیه اول از ضعیفترین حمایت مردمی برخودار شود.
حملات انتحاری انجام شده در مراکز آموزشی و دانشگاهها، سربریدن دانشجویان در شاهراههای هرات-کابل و کابل-بامیان و در بعضی ولایات دیگر به جرم دانشگرایی و علمپروری، فضای آلوده از فساد ادارات دولتی برای استخدام فارغالتحصیلان دانشگاهها، میزان بالای خانوادههای فقیر بهخاطر حمایت فرزندانشان در راستای کسب تحصیل، نابرابری در «نظام پسرخاله»یی و هشدار گروههای اسلامی در از بین بردن حوزههای اکادمیک مهمترین دلایل روگرداندن مردم از سواد و دانش در کشور هستند. دیگر کمتر شاهد خودجوشی مردم در کسب علم مثل یک دهه قبل هستیم. چندسال قبل، دانشآموزان از ولایات مختلف بهخاطر آمادگی کنکور، مدتها قبل از آغاز دورههای آمادگی پروسه ثبتنام مقدماتی را انجام میدادند، اما اکنون آنهمه خوشبینی از اذهان مردم رخت بربسته. بدین ترتیب، صورت دوم پرچالشترین و پرمخاطرهترین پیشبینی در زندگی مردم افغانستان خواهد بود. نظر به آزادسازی بیش از ششهزار طالب از زندان به طور رسمی و غیر رسمی نشان داد، این گروه نهتنها تابهحال هیچگونه وفاداری به قراردادشان نداشتهاند، بل پروسه آدمکشی در کشور را بیش از پیش شدت دادهاند.
مذاکرات بیپایان صلح در قطر برای جهانیان داستانی شده است. حتی دغدغه کودک دهساله کشور اندیشیدن به چرایی مساله صلح در کشور است. تاریخ دهه هفتاد نیز نشان میدهد که حضور طالبان در کشور چیزی جز فاجعه و مصیبت در پی نداشته است. میزان خشونت علیه زنان در بالاترین حد خود بوده و سطح سواد مردم در پایینترین معیار خود نسبت به بقیه کشورهای جهان.
در این شرایط، هیچ نوع واقعیت ملموس و محسوسی وجود ندارد که گروه اسلامی خواهان امنیت در کشور باشد. تنها برنامه نظاممند آنها تطبیق برنامههای بنیادگرایانه بر مردم و برکنار کردن حکومت از جایگاه فعلی است. در واقع، هدف آنها برقراری حکومتی طالبانی است.
در این میان، میزان امیدواری مردم به زندگی در پایینترین حد خود تنزل خواهد یافت. با این وصف، پیامدهایی چون شدتیافتن مهاجرت مردم به کشورهای همسایه، انزواطلبی طیف تحصیلکرده و عدم حضور کشور را در نشستهای جهانی شاهد خواهیم بود.
علی اشراق