غنی، قربانی یا عامل توطیه؟
سید امین بهراد
در تاریخ 24 اسد 1400/ 15 اگست 2021، افغانستان شاکآورترین فروپاشی سیاسی را تجربه کرد. این فروپاشی بهحدی سریع و ویرانکننده اتفاق افتاد که نهتنها مایه تکانۀ شدید برای مردم افغانستان شد که برای جهان نیز شاکآور و تعجببرانگیز بود.
مقامهای امریکایی بارها اعتراف کردند که آنها به این باور رسیده بودند که افغانستان بهدست گروه طالبان سقوط خواهد کرد، ولی هرگز برایشان قابل تصور نبود که به آن زودی و سریع فروپاشی اتفاق بیفتد.
گروه طالبان نیز با سقوط سیستماتیک و سریع ولایتها و شهرهای بزرگ و پس از آن با فرار اشرف غنی، در سقوط تمام نظام سیاسی غافلگیر شده بودند. مقامهای طالبان بارها تلویحا اذعان کردهاند که آنها آمادگی بهدست گرفتن نظام سیاسی کشور را به آن زودی نداشتند.
پس از آن فروپاشی ننگین و سریع، مقامهای ارشد جمهوریت یکی پی دیگری به ابراز نظرهایی پرداخته و این و آن را مقصر آن فروپاشی دانستند. تا کنون شش مقام مهم (وحید عمر؛ رییس اداره عامه و استرتیژیک ریاست جمهوری، حمدالله محب؛ مشاور شورای امنیت ملی، نادر نادری؛ عضو ارشد تیم مذاکرکننده در دوحه با طالبان، اشرف غنی؛ رییسجمهور پیشین، امرالله صالح خیلی مختصر و اخیرا بسمالله محمدی؛ سرپرستوزیر وزارت دفاع وقت) در مورد فروپاشی جمهوریت اظهار نظر کردهاند. چهار عضو تیم اشرف غنی در واقع از یک دهن حرف زدهاند و امرالله صالح معاون نخست وی و بسمالله محمدی تا حدودی متفاوت صحبت کردهاند. در این میان چهار عضو تیم حلقه تنگ غنی، تلاش کردهاند با فرافگنی پای خود را از این منجلاب ننگین بیرون بکشند و نوعی روایتسازی کنند؛ روایت خلاف واقع. این افراد نهتنها در فکر خلق یک روایت دورغاند که در فکر جعل تاریخ نیز استند، ولی مطمینا تاریخ جعل نمیشود.
در تازهترین مورد آقای غنی در گفتگویی که با بخش انگلیسی رادیو بیبیسی انجام داده، گفته است که اعتماد وی به خارجیان بهخصوص به امریکا اشتباه بود و این اعتماد موجب فروپاشی نظام شد. او همچنین مسوولیت را به دوش بسمالله محمدی؛ سرپرستوزیر وزارت دفاع که به تازگی مقرر شده بود انداخته است.
او گفته که حمدالله محب؛ مشاور امنیت ملی وی، دو دقیقه بیشتر به اشرف غنی وقت نداد. غنی افزوده که تنها زمانی متوجه شد از کشور بیرون میشود که سوار بر هلیکوپتر شده بود.
با این حال، زلمی خلیلزاد متعاقبا ابراز نظر کرده و فروپاشی افغانستان را دلیل بزدلی و فرار غنی توصیف کرده، گفته است که اگر چنین بود چرا غنی از امریکاییها کمک نخواست. خلیلزاد نقش ایالات متحد امریکا در سقوط زودهنگام کابل را رد کرده است.
اظهار نظرهای این شش مقام، نهتنها گرهی از آن حادثه را نگشوده که ابهامها را بزرگتر و بیشتر ساخته است.
اما این طرف مردم و نخبههای سیاسی در افغانستان چه فکر میکنند؟ چگونه شد که بعد از ترک نیروهای امریکایی از میدان هوایی بگرام همه چیز حالت معکوس گرفت و پیشزمینههای سقوط شدت یافت؟ چگونه از آن تاریخ به بعد ولسوالیها یکی پی دیگری به گروه طالبان واگذار شد و کسی از این تسلیمدهی زنجیرهای جلوگیری نکرد؟
350 هزار نیروی آموزشدیده که در 19سال گذشته تشکیل شده بودند و به قول جوبایدن؛ رییسجمهور امریکا به ارزش 85میلیارد دالر تجهیز نظامی شده بود، چرا مقاومت نتوانستند؟ چه عاملی این نیروها را از مقاومت بازداشت؟ مهمتر اینکه چرا از سقوط شهرهای عمده جلوگیری نشد؟ و سوال آخر اینکه چرا غنی فرار کرد و اجازه نداد قدرت به صورت مسالمتآمیز در یک توافق جامعتر به گروه طالبان انتقال داده میشد؟
اینکه امریکا پس از بیستسال جنگ و هزینه به گفته خودشان دو نیم تریلیون دالر نظام را به اختیار خود به گروه طالبان سپرد، جای تردید نیست، ولی سوال اساسی این است که چرا چنین کردند و این چرخش برای چه صورت گرفت.
سقوط جمهوریت به دست امارت اسلامی طالبان، مستلزم تحقیقات مزید و مبسوط است، ولی بهصورت فشرده و کلی میتوان گفت که عوامل درشت و آشکاری در ابعاد داخلی و خارجی در سقوط جمهوریت به امارت نقش محوری داشتند.
قدر مسلم این است که فروپاشی جمهوریت در افغانستان نه یکشبه و نه یکماهه اتفاق افتاد که دستکم یکونیم دهه از ابعاد خارجی و داخلی برای آن کار شده بود تا در 24 اسد چنان اتفاق افتاد. هرچند آن سقوط بر اساس پیشبینیهای بینالمللی و احتمالا تعیین زمان سقوط جمهوریت توسط امریکا به دست گروه طالبان انطباق نیافت و زودتر اتفاق افتاد، ولی سقوط جمهوریت دیگر یک واقعیت انکارناپذیر شده بود.
به نظر نگارنده عوامل مختلف در ابعاد خارجی و داخلی در سقوط جمهوریت دخیل است:
شکل نگرفتن دولت ملی
امریکاییها در 19سال حضور نظامی و سیاسی خود در افغانستان، به هر دلیلی اجازه ندادند که در افغانستان یک دولت ملی شکل بگیرد که تمام عناصر سیاسی و مردم افغانستان از تمام اقوام، زبانها و مذاهب خود را در آن دولت سهیم و شریک بدانند.
مداخلۀ صریح مقامهای امریکایی در انتخاباتهای ریاست جمهوری بهنفع عناصری از خارجآمده و بیشتر تحت امر آنان، نمایانگر این ادعاست.
بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، از ابتدای برنامهریزی دولت جورج بوش در سقوط رژیم امارت طالبان در زمستان2001، مراد آن بود که در افغانستان یک دولت ملی شکل نگیرد. برای اینکه دیگران شریک بلامنازع قدرت در لایههای کلیدی قدرت نشوند. طبق گفتههای «گیری شرون» باید کابل ابتدا در کنترول چهرههایی از جنوب کشور یعنی قمندانان پشتون قرار میگرفت.
گیری شرون؛ اولین سرتیم چندنفرۀ سیا که برای برنامهریزی سقوط گروه طالبان در سال2001 در پنجشیر مستقر شده بود، در کتاب «ماموریت سقوط» به خوبی و تفصیل این موضوع را شرح داده است.
ریاست جمهوری کرزی
دو سال پیشتر از انتخابات ریاست جمهوری1388 یعنی بهار1386 وقتی جبهۀ ملی بهعنوان بزرگترین اپوزیسیون حکومت کرزی با اشتراک شمار زیادی از بزرگان سیاسی کشور از اقوام مختلف ایجاد شد، حامد کرزی سفر خود به هند را نیمهتمام گذاشت و با برافروختگی تمام به کشور برگشت. این جبهه که در واقع برای نجات افغانستان از وضعیت رو به وخامت کشور تشکیل شده بود، افرادی را گردهم آورده بود که تمام اقوام از نقاط مختلف کشور را شامل میشد.
تلاش این جبهه بیشتر برای بهبودی وضعیت آن روز کشور تعریف میشد تا برای تخریب. چیزی که برای سایر اپوزیسیونها بهخاطر بهدست آوردن قدرت معمول است، اما در خزان همان سال سید مصطفی کاظمی؛ یکی از اعضای اصلی و ارشد این جبهه با چند تن از همکاراناش در مجلس نمایندگان بهشمول بیش از 60دانشآموز در یک برنامه تروریستی در ولایت بغلان جان باختند.
در انتخابات ریاست جمهوری2009 مداخله صریح و جدی امریکا در امور انتخاباتی افغانستان به همه آشکار است. مداخله امریکا زمانی آشکار شد که قرار شد انتخابات به دور دوم میان دو رقیب پیشتاز؛ حامد کرزی و داکتر عبدالله کشانید شود.
داکترعبدالله آن زمان از تقلب گسترده حرف زد و گفته بود که اگر تقلب سازمانیافته صورت نمیگرفت وی به ریاست جمهوری کشور میرسید.
داکتر عبدالله حدود شش روز قبل از برگزاری دومین دور انتخابات، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد که به دور دوم انتخابات شرکت نخواهد کرد.
گفته میشود در آن انتخابات، مقامهای ارشد امریکایی ابتدا داکتر عبدالله را تهدید کرده بودند و همزمان در تلاش شدند تا عبدالله را با تطمیع از رفتن به دور دوم انتخابات برحذر دارند.
به این اساس گفته میشود که عبدالله با دریافت چندین میلیون دالر از سوی امریکا، در تاریخ اول نوامبر2009 اعلام کرد که به دور دوم انتخابات شرکت نخواهد کرد و به این ترتیب حامد کرزی برای بار دوم رییسجمهور افغانستان شد.
در بهار سال1392 که مسوولیت زندان بگرام از اداره نیروهای امریکایی به حکومت افغانستان منتقل شد، حامد کرزی رییسجمهور وقت کشور کمیسیون ویژهای برای بررسی دوسیههای زندانیان بگرام موظف ساخت. در همان سال آقای کرزی نزدیک به یکهزار نفر متهم به فعالیتهای تروریستی را که توسط نیروهای امریکایی زندانی شده بودند آزاد کرد.
این کار کرزی هرچند با انتقاد تند سیاسیون و مردم افغانستان مواجه شد، ولی او در این مورد به هیچ کسی پاسخ نداد.
پس از آن کرزی بارها گروه طالبان را برادران ناراضی خود خواند و گفت با آنان حاضر است مذاکره کند. همزادپنداری کرزی با طالبان بر هیچ کسی پوشیده نیست. شایعاتی نیز وجود داشت که کرزی مبالغ هنگفتی را برای احیای قدرت طالبان به مصرف رسانده بود.
انتقال جنگ از جنوب؛ در واقع زادگاه اصلی و منطقه زیستبوم گروه طالبان به شمال کشور نیز بر اساس گزارشها و گفتههای آن زمان، به عهده کرزی انداخته میشد. شعلهورشدن جنگ در قندز، بغلان، سرپل، جوزجان، تخار، سمنگان، بدخشان و حتا کاپیسا و مناطق پشتوننشین پروان، در زمان حامد کرزی شروع شد.
هرچند تاکید ایالات متحد امریکا بر استحکام قدرت مرکزی در دست پشتونها امر پوشیده نیست، ولی هر دو رییسجمهور؛ حامد کرزی و اشرف غنی در این مورد با امریکا توافق نظر کامل داشتند.
این دو، بخش بزرگی از انرژی خود را در حذف و کنار زدن نیروهای سیاسی دیگر اقوام به خرج دادند.
تشدید سناریو در زمان غنی
در انتخابات ریاست جمهوری1393/ 2014 ولی همهچیز دیگر آشکارا بود. از مداخله صریح و تقلب آقای امرخیل تا مداخله مستقیم جان کری؛ وزیر خارجه وقت ایالات متحد امریکا.
در دور اول انتخابات تقلبهای گسترده از سوی تیم حاکم موجب شد که انتخابات به دور دوم برود. در دور اول انتخابات، عبدالله عبدالله از اشرف غنی پیش بود، ولی از آنجاکه هیچ یک از کاندیدان 50+1 را تکمیل نتوانسته بودند، انتخابات به دور دوم رفت.
در دور دوم انتخابات اشرف غنی برنده انتخابات اعلام شد، اما عبدالله عبدالله نتایج را قبول نداشت و در برابر آن اعتراض کرد.
با پا درمیانی جان کری؛ وزیر خارجه امریکا و حامد کرزی قرار بر آن شد که اشرف غنی رییسجمهور کشور شود و داکتر عبدالله رییس اجرایی و هر دو طرف به توافق رسیدند، اما این تمام توافق نبود. بر اساس آن توافقنامه قرار شد، قانون اساسی کشور تعدیل و در مدت دو سال پست ریاست اجرایی به نخستوزیری تعویض گردد.
همچنان در این توافقنامه موارد دیگری نیز امضا شده بود، ولی آقای غنی بعد از آن در پی انحصار قدرت شد و تمام مفاد توافقنامه را نادیده گرفت.
در عین زمان غنی در برابر مارشال عبدالرشید دوستم؛ معاون نخست دست یکسلسله حرکتها زد که برخی کارشناسان آن را توطیه میدانستند. این موجب شد وی از قدرت معاونت اول محروم گردد.
اشرف غنی بعد از تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری، تمام مفاد توافقنامه را نادیده گرفت و به همه قرار و توافقها با کسانیکه در زمان رقابت انتخاباتی داشت، عمل نکرد.
به این اساس غنی رسیدن به یک دولت ملی در افغانستان را بیش از پیش و بیش از عوامل خارجی با اصطکاک و موانع مواجه ساخت.
انتخابات پارلمانی1397
انتخابات مجلس هفدهم در 28میزان1397 با استفاده از تکنالوژی بایومتریک برگزار گردید. در اين انتخابات بیش از 2000نامزد شامل بیش از 400زن برای 239کرسی پارلمان به استثنای 11کرسی سهم غزنی در سرتاسر افغانستان ثبت نام کردند. با تکمیل شدن نتایج اعضای این مجلس در بهار 1398، دور هفدهم مجلس افتتاح گردید.
در این انتخابات نیز تیم غنی صریحا در امور انتخاباتی مداخله کرد. تا جایی که گفته میشود، نتایج انتخابات را فضل محمود فضلی؛ رییس اداره امور ریاست جمهوری به رادیو تلویزیون ملی دیکته کرد تا منتشر کند. وقتی نتایج از تلویزیون ملی منتشر شد، کمیسیون انتخابات ابتدا آن را رد کرد، ولی دقایقی بعد نتیجه را پذیرفت و آن را اعلام نمود. گفتنی است که کمیسیون بر اثر فشار ارگ تن به آن نتیجه انتخاباتی داده بود.
پارلمانها مهمترین نهاد سیاسی ملی است که ضامن بقای مردمسالاری، دولتداری خوب و حسابده و فکتوری جدی در رسیدن به دولتهای ملی است. اما اعضای پارلمان هفدهم افغانستان اکثر با سفارش ارگ یا در بدل پول هنگفت و یا در بدل برخی توافقهای غیر قانونی شکل گرفت که در زمان اندک کاری خود، هیچ اقدام جدی و مناسب انجام داده نتوانستند.
فراموش نباید گردد که مجلس شانزدهم سهسال بیشتر از زمان قانونی خود باقی ماند و این بهدلیل کمکاری و بیکفایتی اشرف غنی بود.
انتخابات ریاست جمهوری 1398
انتخابات شش میزان1398 نیز مثل سه انتخابات قبلی ریاست جمهوری افغانستان «توام با تقلب و مهندسی» برگزار شد. در آن انتخابات اشرف غنی ظاهرا با کسب50.64 درصد آرا برنده انتخابات اعلام گردید، ولی عبدالله و کاندیدای همیشه حاضر، این انتخابات را نپذیرفت و کشمکش میان دو رقیب ماهها به طول انجامید. در همین انتخابات عبدالله عبدالله همزمان با اشرف غنی مراسم تحلیف برگزار کرد، ولی بعدا به اثر مداخله عناصر داخلی و خارجی، آقای عبدالله به ریاست شورای مصالحه ملی قانع شد. شورایی که در تمام عمر خود بیکار بود و صرف با جامعه مدنی، زنان و برخی سیاسیون داخلی جلسه میکرد و از گفتگوهای اصلی صلح به کلی دور بود.
نقش خلیلزاد
در ماه سنبله1397 زلمی خلیلزاد از سوی وزارت خارجه امریکا بهحیث نماینده ویژه آن کشور در امور صلح افغانستان تعیین شد.
نخستین دور نشست نمایندگان امریکا و طالبان در دوحه در 20 میزان 1397 برگزار گردید. در این نشست زلمی خلیلزاد به نمایندگی از امریکا و شیرمحمدعباس استانکزی، رییس دفتر سیاسی طالبان در قطر و شماری از اعضای این دفتر شرکت داشتند. بهدنبال آن گروه طالبان اعلام کرد که در این دور مذاکره توافق شده تا نشستهایشان در آینده ادامه پیدا کند.
پس از چهار دور گفتگوهای نوساندار میان امریکا و گروه طالبان در تاریخ ششم حوت1397 نشستی برگزار شد و برای 16روز دوام کرد. در این نشست برای اولین بار ملاعبدالغنی برادر با خلیلزاد دیدار کرد. نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان در پایان اعلام کرد که گفتگوهای سهروزه سازنده بوده است. خلیلزاد در توییتی نوشت: «ما با گامهای آهسته اما پایدار برای توافق و رسیدن به صلح پایدار ادامه میدهیم.»
در این دور، روی چهار محور مهم تا حدودی توافق صورت گرفت: خروج نیروهای خارجی از افغانستان، عدم همکاری طالبان با گروههای تروریستی؛ مانند القاعده و داعش، برقراری آتشبس و مذاکرات بینالافغانی.
در همین زمانها بحث اداره موقت نیز بالا گرفته بود، اما تیم ارگ واکنش تند نشان داد و گفت که هرگز حاضر نیست روی ساختار سیاسی که نتیجه یکونیم دهه مبارزات مردم افغانستان است با کسی معامله کند.
رهایی پنجهزار زندانی طالبان نیز یکی از خواستهای جدی گروه طالبان بود. حکومت افغانستان ظاهرا رهایی این زندانیان را قبول نداشت، ولی خلیلزاد گویا با رهایی زندانیان گروه طالبان توافق کرده بود.
به تاریخ 9 ثور1398 لویه جرگه مشورتی صلح در کابل افتتاح شد. در این لویه جرگه بیش از سههزار نفر شرکت کرده بودند. در این لویه جرگه، قطعنامه 23مادهیی صادر شد و اشرف غنی پس از آن اعلام کرد که این قطعنامه نقشه راه دولت افغانستان است.
در نهایت پس از آن لویه جرگه بود که غنی به آزادسازی هزاران زندانی گروه طالبان آغاز کرد و تمامی پنجهزار زندانی آزاد شدند.
دور نهم مذاکرات امریکا و نمایندگان گروه طالبان در 31 اسد آغاز شد و ده روز ادامه پیدا کرد. این دور یکی از مهمترین مذاکرات دو طرف خوانده شده است. در پایان دور نهم مذاکرات خلیلزاد اعلام کرد که امریکا و طالبان در آستانه توافقی هستند که خشونت را کاهش داده و راه برای افغانها باز خواهد کرد تا برای مذاکرات در مورد صلح باعزت و پایدار و افغانستان متحد باهم بنشینند.
سهیل شاهین، سخنگوی دفتر سیاسی طالبان در قطر نیز در توییتی گفت: «البته روی این توافق شد که ساعت ۲:۰۰ بعدازظهر امروز یکشنبه نیز بحثها روی برخی موارد فنی توافقنامه را با هیأت امریکایی تکمیل کنیم.»
در پایان دور نهم، خلیلزاد اعلام کرد که او با نمایندگان طالبان «در اصول» به توافق رسیده و منتظر امضای توافقنامه است. اما با یک حمله انتحاری که در آن 16تن بهشمول یک سرباز امریکایی در کابل کشته شدند، به تاریخ 16سنبله1398 دونالد ترمپ، رییسجمهور امریکا در توییترش اعلام کرد که گفتگوها با طالبان را متوقف کرده است.
حدود سهماه بعد گفتگوها میان امریکا و گروه طالبان از سر گرفته شد. طالبان گفتند که مذاکرات از جایی شروع شده که توقف کرده بود.
دور یازدهم مذاکرات امریکا با گروه طالبان در ماه دلو سال1398 برگزار شد. دو طرف توافق کردند تا برای یکهفته خشونت در افغانستان کاهش یابد.
مایک پمپئو، وزیر خارجه امریکا در سفری به اوزبیکستان از نزدیکشدن توافق با طالبان خبر داد. در اوایل ماه حوت وزارت خارجه امریکا با نشر اعلامیهای گفت که توافقنامه نهایی صلح امریکا با طالبان در ده حوت امضا میشود و پس از آن مذاکرات بینالافغانی برای برقراری آتشبس فراگیر و نقشه راه سیاسی برای آینده افغانستان آغاز خواهد شد. هفته کاهش خشونت از سه حوت آغاز شد و تا آخر هفته ادامه پیدا کرد. طرح کاهش خشونت در واقع پیششرطی برای امضای توافقنامه امریکا با طالبان بود.
با این حال اما برخی آگاهان، خلیلزاد را مهندس اصلی فروپاشی نظام میدانند. خلیلزاد طوری برنامهریزی کرد که هیات گفتگوکننده طالبان حتا یک روز هم این هیات را جدی نگرفت و ماهها سرگردان برای تدویر یک جلسه پشت خود دواندند. گروه طالبان از مدتی که گفتگو با هیات افغانی را پذیرفت، پیوسته در فکر وقت تلفکردن بود تا گفتگوهایشان با طرف امریکایی به نتیجه رسید.
این طرف هم غنی، بنا به هر دلیلی به اصل گفتگو تن نداد. غنی که فکر میکرد در صورت به ثمر رسیدن گفتگو، کرسیاش را از دست خواهد داد، هرگز از حاشیه گفتگو به متن نرفت. به نظر میرسید که که خلیلزاد هم بنا به دلایلی همین را میخواست.
غنی؛ قربانی یا شریک توطیه
اشرف غنی در آخرین اظهارات خود در بیبیسی خود را قربانی قلمداد کرد و گفت که اعتماد او به امریکا و بسمالله محمدی چنان وضعیت را به میان آورد.
ولی واقعیت مسلم این است که رفتارهای غنی از ابتدای ماموریتاش در وزارت مالیه، بانک مرکزی، دانشگاه کابل، روند انتقال مسوولیت های امنیتی و در نهایت دو دور ریاست جمهوری نشان داد که به تشکیل یک دولت ملی فکر نمیکرد.
او با این فکر که میتواند با شیوه نادرست و حمایت از «رهبری چند جوان بیتجربه و فاسد و پروژهای» برای اقتدار و سیادت پشتونها کاری انجام دهد، تمام دستاوردهای 20سال اخیر را قربانی کرد. او در این راه از هیچ توطیه و اقدامهای غیرمعمول در سیاست امروز، علیه رقبا و همکاران سیاسی خود دریغ نکرد.
غنی هرگز به توافقنامه میان خود و عبدالله عمل نکرد و تا توان داشت، صلاحیتهای او را سبوتاژ کرد. او به عنوان “رییسجمهور” تمام اداره مملکت را کنار گذاشته بود و تمام دستگاه را علیه مثلا عطامحمد نور؛ والی سابق بلخ بسیج کرد. این کشوگیر تا زمانی ادامه یافت که عطا ناگزیر به غنی تسلیم شد و از مخالفت با وی دست کشید. آقای نور که ملیاردها سرمایۀ نقدی و غیر نقدی را در مدت دستکم 19 سال حکمرانیاش در بلخ انبار کرده بود، از طریق همین ثروت، اخیرا به دام غنی افتاد و از حرکت باز ماند.
واقعیت مسلم این است که اصلیترین رای غنی در دور اول ریاست جمهوریاش از آدرس عبدالرشید دوستم بود. یعنی دوستم بنیاد قدرت غنی بود، ولی او در نهایت تلاش کرد دوستم را بدنام کرده تا از قدرت و سیاست او را کنار بزند. بر اساس برخی گزارشها حتا تا سرحد حذف فزیکی در برابر رقبای سیاسی خود نیز پیش رفت.
اما او حالا فرافگنی میکند که گویا از اصل قضایا بیخبر بود و حتا نمیدانست که خوست سقوط کرده است یا نه، محب برایش گفته بود که خوست و جلالآباد هم سقوط کرده است. ولی واقعیت این است که غنی اداره تمام نهادهای امنیتی را به وسیله حمدالله محب چون شاه مستبد در دست خود داشت و از هر قدم و اقدامی در این حوزه آگاه بود.
اشرف غنی در آخرین فرصت با امریکاییها نیز بازی کرد. اصل سناریو این بود که طالبان باید بعد دو یا سه ماه با گرفتن نصف جغرافیای کشور عمدتا ولسوالیها و ولایات و در نهایت پشت دروازههای کابل توقف کنند تا پایان مذاکرات کامل شود و اداره موقت شکل بگیرد. ولی غنی سقوط شهرهای عمده را با سبوتاژ روند جنگ از طریق اکمال نکردن، ایجاد رعب و وحشت، فریب دادن سربازان و بیتوجهی به خون هزاران جوان در روز تسریع بخشید.
در حالیکه اشرف غنی میتوانست حتا بیست روز قبل از سقوط، از قدرت کنار برود، حکومت را به یک شورا واگذار کند و هیاتی با صلاحیت گفتگو از بزرگان سیاسی را تشکیل میداد و قدرت به شیوه مسالمتآمیز انتقال مییافت. در آن صورت نه فروپاشی در کار بود، نه این همه بدبختی و نه هم هزاران خون ناحق ریخته میشد. در چنین وضعی جهان نیز ناگزیر بود از حکومت جدید حمایت سیاسی و مالی کند و در واقع وضعیت بهجای فروپاشی به طرف بهبودی برود.
با این وصف اشرف غنی نهتنها قربانی نیست که خود یکی از عوامل مهم توطیه است و کشور، مردم و تمام دستآوردهای بیستساله مردم و جهان را با لجاجت و عصبیت جنونآمیز خود بر باد داد.
روایتسازی
از اولین ابراز نظر وحید عمر تا اظهارات حمدالله محب، نادر نادری و شخص غنی تنها به یک نکته تلاش شده و آن این است که این تیم هنوز دست از سر این مردم زخمخورده برنداشته در فکر ساخت یک روایت دروغاند. واقعیت این است که براندازی نظام نه یکماهه انجام شد و نه یکشبه که براندازی نظام از آغاز دور اول ریاست جمهوری کرزی سنگ بنا گذاشته شد و غنی با هنرنمایی دراماتیک به پایان رساند.
چه کسی میتواند باور کند که ولایتها بدون دستور غنی یکی پی دیگری واگذار میشد و خون هزاران قربانی این مرزوبوم نادیده گرفته میشد. حتا در آخرین فرصت چرا غنی فرار کرد؟
زلمی خلیلزاد گفته است که «اگر غنی ترسیده بود باید از امریکا کمک میخواست.» در غیر این نیز مرگ با عزت به مراتب بهتر از زندگی و فرار با ذلت است.
اصل داستان این است که گروه طالبان هرچند پیش از وقت به عقب دروازههای کابل خود را دیدند، ولی آنها هرگز خلاف توافقنامه رفتار نکردند. گفته میشود گروه طالبان ساعت ده شب روز یکشنبه 24 اسد وارد شهر کابل شدند که مبادا هرج و مرج و دزدی و چپاول شهر را ویران نکند. قصه دقیق این است که نیروهای گروه طالبان ساعت ده دوشنبه شب وارد ارگ ریاست جمهوری شدند؛ صرف برای تامین امنیت ارگ. چگونه است که غنی دروغ میبافد و میگوید که اگر میماند شهر ویران میشد و او با تمام کارمندان ارگ کشته میشدند.
سقوط کابل توسط محب و غنی نهتنها مردم و جهان را به شاک برد که جناح ملابرادر را نیز غافلگیر کرد. آنها نمیخواستند خلاف توافقنامه عمل کنند، ولی در مقابل یک عمل انجامشده قرار گرفتند.
یک واقعیت تلخ
تلخترین واقعیت این فروپاشی این است که مدعیان سیاست و رهبری در 19سال گذشته نتوانستند نیات پنهانی کرزی، غنی و دار و دستهاش را بدانند. این آقایان در این دو دهه جز انباشت ثروت حلال و حرام و رقابت حتا بر سر تقرری یک کارمند عادی مکتب، کار دیگری نکردند و در ساخت شهرک، بلندمنزل و چور و چپاول داراییهای عامه به رقابت افتادند.
دو آدمی که همهشان آنها را بیریشه و بیکس میخواندند؛ چنان ریشههایشان را از عمق زمین برکندند که اکنون ماههاست در پس دروازههای ترکیه، امارات متحده عربی، تاجیکستان و ایران مات و مبهوتاند.
نتیجه
به هر روی، آنچه جهان بهخصوص امریکا و خلیلزاد بر سرنوشت ملت ما مقرر کرده بود، انجام یافت. بعد از دو دهه تلاش و مبارزه، اینک مردم افغانستان به نقطه صفر برگشتهاند.
در این میان اما گروه طالبان و بهخصوص بزرگان و سیاسیون این گروه بدانند و از تاریخ سیاسی کشور درس بگیرند که جز مراجعه به مردم بهطور شفاف و برابر و تعریف خطوط اساسی سیاسی مبتنی بر منافع ملی، هیچ ابرقدرتی مایه دوام قدرتشان نخواهد شد.
آسیبپذیری حکومت گروه طالبان بیش از همه نظامهای سیاسی کشور که یکی پی دیگری از زمان امانالله خان تا امروز رفتهاند، بیشتر است و در شرایط بد و شکنندهای نیز قرار گرفته است. کمترین هزینه برای حکومت گروه طالبان، مهاجرت بیامان و فرار نسل نخبه این کشور است.
کشورهای غربی هم اکثرا برای حفظ بیلانس جمعیت خود دروازههای خود را به روی جوانان ما باز کردهاند. به این دلیل و به این بهانه بهترین و با انرژیترین جمعیت ما از کشور خارج میشود.
به این خاطر، این حکومت باید بداند که بیش از پیش به هوشیاری، صداقت و احترام به منافع ملی افغانستان نیازمند است. در غیر آن، اگر هیچ کار دیگری نشود، تا سهسال دیگر کشور از جمعیت با کیفیت بهطور کامل خالی خواهد شد. این بهایی کمی نیست و برای حکومت طالبان و افغانستان پیامدهای بدی خواهد داشت.