خودکشی، گریز از زندانِ جان
مردم به دلایلی از سخن گفتن در مورد داشتن افکار خودکشی خودداری میکنند
خودکشی و اقدام به خودکشی یکی از رفتارهای ضد اجتماعی و یک آسیب اجتماعی به شمار میآید این پدیده سالیان دراز گریبان گیر بشریت بوده است. خودکشی را میتوان تهدیدی برای سلامت عموم جامعه دانست واقعیت دردناکی که در ورای این موضوع نهفته، ضربهٌ عمیقی است که بر پیکر خانواده و جامعه وارد می کند.
در واقع، بار سنگین زیانهای مادی و معنوی (انسانی) این پدیده را به هیچ عنوان نمیشود نادیده گرفت. طبق تخمین سازمان جهانی صحت، سالانه تقریبا یک میلیون نفر در سراسر جهان به علت خودکشی فوت می کنند و تا ۱۰برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. بر اساس گزارش این سازمان، در سال ۲۰۱۵، در افغانستان ۷.۱ نفر به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر بر اثر خودکشی جان باختهاند.
بدین ترتیب افغانستان در رتبه ۱۲۸ جهان در میان ۱۸۳ کشوری که آمار میزان مرگ و میر آنها از سوی سازمان جهانی صحت منتشر شده، قرار دارد. گرچه آمار بهروزی را از وضعیت خودکشی در افغانستان نداریم. ولی سال گذشته بر اساس آمار وزارت صحت، در این کشور ۷۰۰۰ نفر اقدام به خودکشی نمودهاند که ۹۵درصد اقدام به خودکشی از سوی زنان صورت گرفته است. گرچه نمیتوان به آمار ارایهشده وزارت، اکتفا نمود، زیرا به دلیل سنتی بودن جامعه و ترس از برچسپ خوردن، خیلیها از سخن گفتن در مورد داشتن افکار خودکشی خودداری میکنند و به همین دلیل، تمام موارد خودکشی در افغانستان، ثبت نمیشود.
بر اساس برآوردهای سازمان ملل، ۸۷درصد زنان افغانستان قربانی نوعی از انواع خشونت فیزیکی، جنسی و یا روانی شده اند و ۶۲درصد آنان انواع مختلف آن را تجربه کردهاند.
خودکشی چیست؟
امیل دورکیم در اثر معروف خود به نام خودکشی آن را پدیدهیی اجتماعی به شمار آورده و چنین تعریف میکند: «خودکشی عبارت است از هرنوع مرگی که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم کردار منفی یا مثبت خود قربانی است که میبایست چنان نتیجهای به بار آورد.»
هم چنین میتوان به تعریف دشه اشاره کرد که میگوید : «اقدامی معمولاً از روی آگاهی برای سر به نیست کردن خود به آن ترتیب که مرگ هدف یا وسیله باشد.»
آشیل دلماس نیز خودکشی را عبارت می داند از «عملی که شخص برای معدوم ساختن خود انجام می دهد، در حالی که اختیار مرگ و زندگی در حیطه قدرت اوست و از لحاظ اخلاقی موظف به انجام این عمل نمیباشد.»
علل خودکشی :
علل زیادی برای خودکشی در جوامع وجود دارد: احساس پوچی، اعتیاد، بیصبری در برابر مشکلات زندگی، غرور، حسادت، خیانت، خشم، غضب و لجاجت، ترس از کیفر، ارتکاب جرم، ندامت و سرزنش وجدان، خیانت، ازدواج اجباری، اختلافهای خانوادگی، دلتنگیهای خانوادگی، ورشکستگی مالی و روحی، فقر مالی، عدم اعتماد به نفس در مبارزه با مشکلات، انتقام جویی، حب مقام، بیماریهای صعبالعلاج و غیرقابل تحمل، علیلی و ناتوانی، بیماریهای روانی مانند افسردگی و جنون، طلاق و عدم موفقیت در تشکیل خانواده، اختلالات روانی و شخصیتی والدین و تأثیر آن بر فرزندان، اعتیاد یکی از والدین یا هر دو، بدآموزیهای وسایل ارتباط جمعی، فقر فرهنگی و معنوی و اخلاقی، یأس و ناامیدی نسبت به آینده، افزایش انحرافات اجتماعی، بیعدالتیهای اجتماعی و شکاف طبقاتی، بیزاری از زندگی و…
بعد از بررسی خودکشی زنان، گروه دیگری که در جامعه بیشترین مشکلات را دیده و بعد از زنان بیشترین نرخ خودکشی را در بین خود دارند، جوانان هستند. بر اساس آمار وزارت بهداشت افغانستان عوامل خودکشی در بین جوانان افغانستان، بیکاری، خشونت روزمره، افسردگی، فقر و ناثباتی سیاست و اقتصاد بودهاند.
ولی به باور من، آنچه علاوه بر موارد بالا میتوان اضافه کرد این است که به دلایل مختلف همپا با افزایش عاملیت و انتخابگری افراد در افغانستان بهخاطر توسعه نیمبند، فضای انتخاب بسیار محدود شده؛ از طرفی ناامنی امان جوانان را بریده است، اما از طرف دیگر درحوزه اقتصادی امکان انتخاب شغل و استقلال فردی و داشتن یک زندگی عزتمندانه هرروز سختتر میشود.
در حوزه اجتماعی نیز امکان ازدواج و یا انتخاب داشتن ارتباطات مطلوب و یا داشتن سبک زندگی دلخواه روز به روز مسدودتر ، امکان مهاجرت به خارج از کشور مشکلترو در حوزه سیاسی و عرصه عمومی نیز امکان تاثیرگذاری بر شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار دشوار گشته است.
در چنین شرایطی، مدرنیته و بهخصوص رسانهها و فضای مجازی امکانها و دروازههای ذهنی برای انتخاب راه حل و تخیل و آزادی باز نموده و دنیای آرمانی را پیش روی مخاطبان گشودهاند؛ ولی همزمان ساختارهای عینی به شدت امکان انتخاب را محدودتر نموده. چنین دوگانگی باعث شده که جوانانی که از آستانه تحمل پایینتری برخوردارند و یا از حمایتهای اجتماعی و نهادی برخوردار نیستند، به مرور منزویتر شده و در نهایتِ این انزوا یا به خود ویرانگری یا دگر ویرانگری برسند.
خود ویرانگری لزوماً به خودکشی نمی انجامد. گاهی یک جوان با قرنطینه کردن خود دچار اختلالات روانی شده و یا با گرفتار نمودن خود به اعتیاد، به گوشهنشینی میافتد و یا به تدریج با نداشتن ارتباطات و تفریحات و شغل وارد چرخه فرسایشی خودویرانگری میشود.
بیماریهای روحی و روانی و عدم دسترسی به خدمات صحت روان در وقت نیاز، علل دیگر خودکشی است. بر طبق آمار وزارت صحت عامه افغانستان، بیش از ۵۰درصد مردم در افغانستان از مشکلات روانی رنج میبرند، آگاهی مردم در این رابطه و امکانات تداوی و مراقبت بسیار محدود و ناچیز است. مردم از یک جانب در مورد صحت روانی آگاهی لازم را ندارند و از جانب دیگر تلاش میکنند اختلالات روحی-روانی شان را مخفی نگهدارند.
پیامدهای خودکشی:
۱. در افغانستان نسبت به هر کشور دیگر خودکشی در میان جوانان بیشتر است. افزایش خودکشی در بین جوانان یعنی از بین رفتن سرمایههای انسانی.
۲. افزایش تعداد افراد بیسرپرست (درصورتی که یکی از والدین اقدام به خودکشی کرده باشد) که عاملی برای افزایش جرم در جامعه است.
۳. کسانی که اقدام به خودکشی میکنند اگر عمل آنها باعث مرگشان شود هرچند ممکن است ظاهراً از رنج و درد مشکلات آزاد شوند اما این عمل از نظر اسلام حرام و محکوم است.
۴. در جامعه نیمه سنتی، خانواده شخصی که اقدام به خودکشی نموده است، در میان فامیل شرمنده میشود و انگ و برچسب این موضوع برای همیشه روی این خانواده میماند. برای مثال: زنی که اقدام به خودکشی نموده در صورت زنده ماندن از خانواده خود طرد شده و نگهداری از وی را بیآبرویی میدانند.
۵. اقدام به خودکشی در خانواده ممکن است باعث از هم پاشیده شدن خانواده و طلاق شود.
سخن آخر:
آمار خودکشی در افغانستان به ویژه در بین زنان و جوانان، به دلیل شرایط نامطلوبی که در آن قرار دارند، رو به افزایش است. تلاشهایی که توسط دولت و سازمانها در راستای کنترل و کاهش یافتن خشونتها و خودکشی صورت گرفته با موفقیت کامل همراه نبوده است.
بر اساس آمار وزارت صحت عامه، در افغانستان ۹۵درصد اقدام به خودکشی از سوی زنان صورت میگیرد. این نشان میدهد که زنان زندگی امن و آسودهیی ندارند و مورد خشونت قرار میگیرند. بسیاری از زنان به تنهایی توان مقابله با خشونتها را ندارند و راه مقابله با خشونت را نمیدانند.
آگاهی بخشیدن به این زنان، جزء اصلیترین و مهمترین وظایف دولت و سازمانهاست. ردیف کردن وظایف سازمانها و اقداماتشان در ارتباط با سلامت روانی و اجتماعی جامعه در جای خود لازم است، جانهایی را هم نجات داده و در این حد هم ارزشمند است، اما بسنده کردن به این اقدامات بستن چشم بر روی علل اصلی است که خودکشی را تشدید میکند.
یک علت اصلی، عدم آگاهی زنان است. زنان باید تحت آموزش بیشتری قرار بگیرند و بدانند که حقوقشان چیست. تا زنان نیاموزند که خشونت وارد آمده بر آنان جزای کیفری دارد و حق شکایت دارند، راه فراری برای خود نمیبینند. تا ندانند چگونه باید در مقابل خشونت ایستاد، همچنان برای رهایی، دست به خودکشی میزنند.
وضعیت فعلی برای اکثریت جوانان قابل قبول نیست. در سالهای اخیر، بیکاری و فقر صدمه زیادی به جوانان زده و باعث شده تا بسیاری از آنها، به دلیل عدم توانایی تحمل این حجمه از درد و فشارهای روحی و اجتماعی، انتخابشان گریز از زندانِ جان باشد.
الهه موسوی؛ جامعه شناس