تحلیل

دیکتاتوران از جهان بی‌خبر

حامد علمی

در کتاب دیکتاتورها بیمارند نوشتۀ آنتون نویمایر آمده که  براساس مدارک پزشکی، اسناد و گزارش‌های مستند تجزیه و تحلیل شده دربارۀ سه چهرۀ تاریخی یعنی ناپلیون بناپارت فرانسوی، آدولف هتلر آلمانی و جوزف استالین شوروی این سه شخصیت خارق‌العاده، علی‌رغم تفاوت‌های فراوان، در یک مورد معین کاملا شبیه هم هستند.

تمام این افراد علی‌رغم نبوغ ذاتی و توانایی‌های ذهنی خارق‌العاده خود، از درک یکی از اساسی‌ترین اصول حاکم بر جوامع بشری عبارت از انسان نمی‌تواند خدا باشد،‌ عاجزند. هیچ کس نمی‌تواند توده‌های انسانی را به غل و زنجیر بکشد، به جای آنها فکر کند، برای آنها تصمیم بگیرد و سرنوشت آنها را بازیچۀ دست خود قرار دهد. عاقبت چنین رویه‌‌یی جز شکست و سرنگونی چیزی نیست.

به همین ترتیب از یوهانا آرنت؛ تاریخ‌نگار امریکایی جرمنی‌الاصل نقل قول است که گفته در نظام‌های دیکتاتوری، همه چیز حتی پانزده دقیقه پیش از فروپاشی، خوب به نظر می‌رسد.

اگر به این دو نظریه یک نگاه گذرا انداخته شود و نقل قول‌های حداقل سه رییس‌جمهور پیشین کشور خود و اشخاص نزدیک به آنها را مرور کنیم می‌توانیم نظریه را تبیین نموده و یافته‌های جالب را بازگو کنیم.

روز پنج‌شنبه ۷ ثور ۱۳۵۷ جلسه وزرا در ارگ ریاست جمهوری زیر نظر محمد داوود خان جریان داشت که حوالی ساعت ده قبل از ظهر آواز فیر تانک شنیده شد. رییس‌جمهور محمد داوود از جنرال حیدر رسولی؛ وزیر دفاع آن زمان پرسید که گپ از چه قرار است؟

رسولی گفت که تطبیقات نظامی است و قطعات اردوی ما گاهگاهی دست به چنین مانورها می‌زنند.

محمد داوود به اعضای کابینه‌اش اطمینان داده تا با خیال راحت به جلسه ادامه دهند، اما بعد از اینکه گلوله به ساختمان‌های اطراف اصابت کرد رییس‌جمهور به همکاران خویش گفت اگر کسی می‌خواهد برود می‌تواند برود مانعی ندارد و اگر کسی ماندنی است با ما باشد گپ خاص نیست.

عده‌یی از وزرا به مسجد ارگ رفتند و بالاخره بعد از یک شبانه‌روز جنگ و درگیری، زمانی که کودتاچیان به قومانده امام‌الدین و اسدالله سروری داخل قصر گلخانه شده از محمد داوود خواستند تا تسلیم شود، رییس‌جمهور از ایشان پرسید که کی هستند و به کی تسلیم شود؟ … کودتاچیان آتش گشودند و وی را با تمام اعضای خانواده‌اش در دهلیز منزل اول و سالون دست راست آن قصر تیرباران نمودند.

 به روز پنج‌شنبه ۶ جدی  ۱۳۵۸ حوالی شام بالای قصر تپه تاج‌بیگ که قصر ریاست جمهوری بود، فیر شد. حفیظ‌الله امین رییس‌جمهور وقت به جانداد خان؛ قوماندان گارد خویش دستور داد تا ببیند کی فیر می‌کند؟

جانداد بالای بام قصر برآمد و به زودی برگشته به رییس‌جمهور گفت که این طور معلوم می‌شود فیر از طرف روس‌ها باشد. حفیظ‌الله امین با قاطعیت گفت که نه و بالای جانداد قهر شد که معلومات دقیق آورده نتوانسته است.

بیوه حفیظ‌الله امین می‌گوید که امین صاحب در پاسخ به او به خاطر آسوده گفت که قشون شوروی اکنون در این جاست. من همیشه برایتان می‌گفتم که همسایۀ بزرگ ما هیچ‌گاه در روز بد ما را تنها نمی‌گذارد. اکنون همه چیز طور عالی پیش می‌رود من هر روز از طریق تلیفون با رفیق گرومیکو ارتباط می‌گیرم و با هم دربارۀ اینکه چطور برای جهانیان کمک‌های نظامی اتحاد شوروی را در جنگ داخلی افغانستان توجیه نماییم، صحبت می‌کنم. وقتی نظامیان شوروی وارد اتاق شدند، دخترم  به آنها گفت که چرا فیر می‌کنید؟ امین صاحب این جاست.

همسر حفیظ‌الله امین می‌گوید که تا وقتی که مهمات داشتیم، هیچ کس نتوانست وارد کاخ شود. عدۀ زیادی از مهاجمان کشته شدند. ما نمی‌دانستیم که روس‌ها هستند. وقتی مهمات ما تمام شد، آنها داخل کاخ شدند. به محض داخل شدن با ماشین‌دار یا مسلسل به چهار طرف شلیک کردند. در اثر این شلیک‌ها به دخترانم ملالی و گلالی و پسرم خوازک گلوله اصابت کرد. در حالی‌که آنها عکس امین صاحب را به‌دست داشتند، به سوی دخترم غتی رفتند. غتی به آنها گفت چرا شلیک می‌کنید، امین صاحب اینجاست. گفتند که امین کجاست؟ در این حال متوجه شدند که امین آنجا نشسته است. بر او شلیک کردند. بعد از آن پسران و دخترانم زخمی شدند و وقتی دیدند کس دیگری باقی نمانده، خاموش گردیدند.

دختر حفیظ‌الله امین به این تصور بود که شلیک نیروهای شوروی در داخل کاخ که وظیفۀ حمایت و حفاظت از جان پدرش را به‌دوش دارند، به امین صدمه می‌رساند. وی نمی‌دانست که نیروهای شوروی مؤظف هستند تا پدرش را بکشند.

پنجشنبه ۵میزان ۱۳۷۵ حوالی عصر نیروهای دولت اسلامی از کابل عقب‌نشینی می‌کرد چند تن از طرف احمدشاه مسعود نزد داکتر نجیب‌الله در دفتر سازمان ملل متحد رفته به او گفتند که کابل را ترک می‌کنند و با آنها برود تا مبادا به‌دست طالبان اسیر گردد. داکتر نجیب به ایشان گفت که من همین‌جا باقی می‌مانم و به انجنیر صاحب احمدشاه مسعود بگویید باور دارم که در آینده بسیار نزدیک من خدمت بزرگی به شما خواهم کرد و این را وعده می‌دهم. داکتر نجیب پایش را به زمین زد و گفت این دفتر سازمان ملل است. من در اینجا مصون هستم. آن‌ها با من کاری ندارند. نجیب گمان داشت که سازمان ملل متحد یعنی تمام اردوی جهان. در حالی‌که سازمان ملل در کابل فقط یک تعمیر بود که محافظ ویژه هم نداشت.

شاهدان عینی حکایت می‌کنند که داکتر نجیب‌الله بی‌صبرانه منتظر ورود طالبان به کابل بود و زمانی که نیمه شب به سراغ وی رفتند او آماده رفتن به ارگ بود طوری‌که بند بوت‌هایش را نیز بسته نموده وقتی گفتند بیا که شما را پیش رییس صاحب در ارگ می‌بریم گفت حالا ناوقت شده است فردا با هم می رویم.

 اگر به گفته‌های هر سه رییسان‌جمهور پیشین افغانستان به دقت نظر انداخته شود به خوبی هویدا می‌گردد که آنها با در نظر داشت این که از نخبگان کشور و مسیر پیر خم و پیچ را برای احراز کرسی طی نموده بودند، ولی یک‌نوع بی‌خبری و غفلت کامل در گفتار و کردارشان در آخرین لحظه‌های حیات مشاهده شده است و ما را به این دو گفته از نویسندگان و تیوری‌پردازان مشهور متیقن می‌سازند که دیکتاتوری‌ها نوع خاصیت‌های مشابه دارند.

البته این نوع تشابهات در کردار و گفتار نه تنها زمامداران ما تبیین شده می‌تواند؛ بل اگر سیری به همین حادثات سی سال اخیر در جهان بپردازیم این نظریه‌ها به خوبی تبیین می‌گردد. آخرین لحظه‌های زندگی معمر القذافی رهبر لیبیا، آخرین ساعات سقوط حکومت صدام حسین در عراق، لحظات پایانی زند‎گی نیکولای چایسیسکو در رومانیا همه روال مشابه را طی نموده‌اند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا