تحلیل

ابعاد وسیع ناامنی در آرمان‌شهر موهوم طالب

امنیت پدیده‌ای است که در چارچوب آن تمام روابط انسانی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تعریف و تسجیل می‌شود. تعریف و بازخوانی ابعاد حیات جمعی جوامع انسانی در هر سطح و مقطع تاریخی، منهای امنیت معنی و مدلول خارجی ندارد و اگر محور امنیت را از چرخه زندگی حذف کنیم، منظومه و شیرازه هویت همگانی در بی‌نهایت تاریکی پرتاب می‌شود.

از این رو نفس وجود امنیت در اجتماع انسانی صرف نظر از ابعاد بزرگی و خردی آن جوامع، مهم‌ترین عامل شکل‌گیری ثبات و به تبع آن توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. همچنان امنیت موضوع مهمی در پایداری دستاوردهای بشری در تمام عرصه‌ها اعم از فرهنگی، اجتماعی، علمی، تاریخی، اقتصادی و هنری است؛ زیرا در سایه امنیت اقتصاد جوامع شکوفا می‌شود و رفاه اقتصادی منجر به شکل‌گیری نوعی فرهنگ ارزش‌محور معطوف به تلاش و جهد و کوشش در عرصه‌های هنری و علمی می‌گردد.

از جانب دیگر، امنیت پدیده‌ای سیال و قابل تعمیم در سه حوزه امنیت اجتماعی، امنیت فردی و امنیت روانی است که در فروع به شاخه‌های باز هم بیشتر منشعب می‌شود و گستره‌های مادی و معنوی انسان‌ها و بل تمام موجودات را در می‌نوردد. اگر امنیت در یکی از شعب و شاخه‌ها صدمه ببیند، به طور قطع کلیت اجتماع به‌عنوان یک تابع از این متحول اثر می‌پذیرد و تزلزل آغاز می‌شود.

این تعریف‌ و توضیح را از «امنیت» ارایه کردم که برسم به اصل موضوع مبحث کنونی با عنوان «ابعاد وسیع ناامنی در آرمان‌شهر موهوم طالب»، اما ناگزیر باید تاریخچه‌ای نیز از شیوع سونامی ناامنی دست کم از فردای 7 ثور 1357خورشیدی به این طرف عرض شود تا در حصه درک موضوع ممد آید.

با کودتای سرخ 7ثور سال57 خورشیدی که شبه‌کمونیست‌های وطنی موفق شدند گلیم جمهوریت سردار داوود را برچینند، امنیت نسبی حاکم بر سراسر کشور در تمام ابعاد معدوم شد. در همین تاریخ سیاه، کشورمان وارد «ایدیولوژی‌زدگی» ناشی از فهم کج «مارکسیست- لنینیست»‌های بی‌سواد افغانی شد و امتداد آن فاجعه هولناک تا امروز سبب رنج شهروندان این کشور می‌شود.

ایدیولوژی چپ افزون بر منهدم کردن امنیت جان مردم، امنیت روان آن‌ها را نیز خدشه‌دار کرده و جامعه را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد. خلف افراطیت چپ (ایدیولوژی‌های اسلام‌گرا) پا از این نیز فراتر گذاشته و حرمت خانه‌ و ناموس مردم را نیز قربانی فهم موهوم خود از آنچه به عنوان شریعت می‌شناخت کرد. از این رهگذر، تفاوتی میان چپ و راست افراطی نمی‌توان قایل شد؛ زیرا اگر در هنگام حاکمیت چپ به خاطر دینداری مردم کشته می‌شدند، در حاکمیت راست افراطی مردم حتا به خاطر نحوه پوشش نیز جان خود را از دست داده‌اند. عالی‌ترین برایند این دو حوزه اشغال کشور توسط ارتش سرخ و پس از هشت ثور جنگ‌های تنظیمی میان پیروان افراطیت راست اسلامی است.

اما فراتر از این دو برهه تاریخی، با پدیده‌ای به‌نام «طالب» مواجه هستیم که اگر نگوییم یگانه، دست‌کم بزرگترین ادعایی که دارد، تامین امنیت اجتماع است. طالب در عین حالی که ناسیونالیزم چپ و افراطیت راست را یدک می‌کشد، مزین به کسوت تروریزم و قاچاق و مافیا نیز است و همین مساله اثر مستقیم بر جان و روان انسان‌های محکوم به زندگی در زندانی به نام افغانستان می‌گذارد.

فلسفه وجودی طالب با تفنگ و جنگ و سرکوب و خشونت و ترور پیوند ابدی و ناگسستنی دارد؛ زیرا اگر طالبان چنین نباشند، در واقع فلسفه وجودی‌شان با پرسش مواجه می‌شود و دال مرکزی اتحاد ماشین جنگی آن از هم می‌پاشد. به عبارت دیگر، اگر طالبان با خشونت و ترور و سرکوب و جنگ فاصله بگیرند، از فردای همان روز پدیده طالب به خودی خود مضمحل می‌شود.

امنیت طالبان افزون بر این که امنیت نیست، در واقع ضد امنیت و 180درجه متفاوت با آن است؛ زیرا حاکمیت طالبان، نه با منطق سیاسی که با نوک میله اسلحه به صورت نامشروع بر مردم تحمیل شده و چنین گروهی هرگز قادر به تامین امنیت به مفهوم واقعی کلمه نیست.

ساختارهای جرمی مثل طالبان به خاطر تضمین بقای خود ناگزیر به ایجاد جو ارعاب و ترس و وحشت و اضطراب و استرس در همه ابعاد است تا بتواند ضمن ادامه بقای خویش، تجارت خونین ترور و مواد و مخدر را با خیال راحت مدیریت کند. در این گونه ساختارهای جرمی، نه نیاز به مشروعیت مردمی احساس می‌شود و نه طرحی برای تامین امنیت وجود دارد؛ آن‌ها سرکوب را به عنوان امنیت می‌فروشند و سکوت ناشی از ترس مردم را رضایت تعریف می‌کنند و با همین فرمول‌بندی ساده مدعی تامین امنیت سراسری می‌شوند.

طالبان حاکمیت خود را آرمان‌شهر یا ایتوپیایی می‌دانند که مردم در آن خوش‌بخت و خوش‌وقت می‌شوند، اما از جانب دیگر در این پادآرمان‌شهر موهوم، جایی برای تنوع، ابراز نظر، اعتراض و عرض اندام باقی نمی‌گذارند و اصلا چنین موضوعاتی را از بیخ و بن بر نمی‌تابند، به رسمیت نمی‌شناسند و کاملاً منتفی فرض می‌کنند. در این پادآرمان‌شهر موهوم، ساختارهای جرمی مثل طالبان، از مردم فقط اطاعت محض با چشمان بسته و دست به سینه می‌خواهند.

شاید به خاطر مردم باشد روزی که ملاحسن آخوند رییس‌الوزرای طالبان در یکی از سخنرانی‌هایش در واکنش به خواسته‌های مردم نسبت به گرانی مواد خوراکه و سقوط ارزش افغانی در برابر دالر گفت: ما مسوول تهیه روزی مردم نیستیم.

از این فرمایش ملا حسن این نتیجه محتوم به دست می‌آید که گروه طالبان در برابر هیچ کس و هیچ چیز مسوول نیست، این گروه فقط حاکم است و مطاع.

بنابراین، در سایه چنین گروهی زندگی کردن در واقع نه تنها که ناامنی جانی در پی دارد، بل از نگاه روانی، شغلی، اجتماعی، فرهنگی، تحصیلی، بهداشتی، مدنی و خوراکی نیز تهدید بزرگی است که تمام ابعاد اجتماع را تهدید می‌کند.

واقعیت میدانی این روزهای کشورمان در زیر سلطه گروه طالبان نشان می‌دهد که حتی همان امنیت ادعایی آن‌ها نیز وجود ندارد؛ زیرا حملات داعش بر شیعیان، انفجارهای متوالی در پایتخت و شهرهای دیگر و همچنان گراف بلند جرایمی مانند دزدی، قتل و آدم‌ربایی در سطح شهرها و شاه‌راه‌های کشور نشانه ناامنی گسترده در تمام ابعاد است؛ چیزی که امنیت موهوم طالبان را در واقعیت امر از سطح و سواد شهر و روستا و محله و گذر هر ولایت افغانستان با نیش‌خندی تلخ منهدم می‌کند.

ح. جاوید

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا