رُخی از «نیمسوزهای» حجرالاسود
(در«نیل توتیا»، نخستین مجموعهٔ طنزی صبورالله سیاسنگ)
تاریخ به تعبیر من عبارت است از غیبتگویی در مورد مردگان؛ آنهایی که با زبان خموش در دل خاک خفتهاند، نمیتوانند از خودشان دفاع کنند و تاریخنویس هم با نوک قلم هرقدر که بخواهد گورشان را چُقرتر میکند.
صبورالله سیاسنگ؛ اما با پرداختِ متفاوت اهمیتِ همین «تُرند» یا تعریف مرسوم از تاریخ را تقلیل داده است. خواهید پرسید چگونه؟! بلی. با ثبت و نگارش قسمتهایی از تاریخ افغانستان بهصورت «لایف» و زنده.
بگذارید این مدعا را با مثال واضح سازم:
«و آن گلولهباران بامداد بهار» به امامالدین که الحمدلله زندهاند، زنگ میزند بعد از سلام میپرسد؛ شما که آنجا تشریف داشتید تفکر و تفنگ انقلاب هم سر و شانهتان بود، میتوانید یا میخواهید به مردم افغانستان بگویید مرمی اول بر کلهٔ سردار محمد داوود را کی شلیک کرد؟ و از فرماندهٔ حمله بر زن و فرزند و آل و عیال اولین رییسجمهوری کشور-یکضرب- کتمان و بیخبری.
در «اتاق ۱۱۷ هوتل کابل» و «پروندهٔ ناپدید» او با دستِ کم ۱۰۰تن از گردانندگان میده و کلان سیاستِ سالهای پسین گفتگو کرده است. گپ کشیدن از زیر زبانِ دستاندرکاران و حاکمانی که نتیجهٔ مبارزه، جنگ، مقاومت، جهاد، کودتاه و انقلابشان حالتِ امروز افغانستان باشد کار ساده نخواهد بود. داکتر سیاسنگ از پشتِ خط تلیفون باید تشخیص دهد دوغ کی واقعا تُرش نیست.
نویسندهٔ نیل توتیا نیم قرن را بیوقفه شعر، ترجمه، نقد، پژوهش، تاریخ و روایت مینویسد. ابراهیم نبوی، طنزنویس و پژوهشگر صاحبنظر ایران نیز بر این پرکاری موصوف مُهر تایید میگذارد: «صبورالله سیاسنگ از نویسندگان مطرح، پرسابقه، پرکار، عمیق و اندیشمند است.»
با این مختصر، حالا میپردازیم به طنز، به جوهر جدیدی از قلم او. اجازه دهید ابتدا از دید خودم طنز را بهطور تجسمی تعریف کنم:
قرار است یک گیلاس آبِ لیمو درست کنیم با ترکیب آبِ خالص، بوره و لیمو. در حالت استندرد در یک گیلاس آب دو قاشق بوره و دو پاره لیمو میاندازیم.
حالا فرض کنید همین مقدار بوره و لیمو را در دو گیلاس بیندازیم. یا در همین گیلاس اصلا بوره نیندازیم. یا بوره بریزیم و خوب شور ندهیم. یا که مقدار لیمو در حد پنج پاره باشد، چه فکر میکنید محتوای گیلاس دارای مزهٔ دلخواه و گوارا خواهد بود؟ طبیعی است که نه. پس بیایید اثر طنزی را همان گیلاس تصور کنیم. واژهها را آب. ظرافت (و خنده) را بوره و انتقاد را لیموی ترش.
انتشار و یا سراسریتِ سوژه در متن یک اثر طنزی به همان مقدار حیاتیست که خون در وریدهای وجود. و در حین حال درجهٔ غلظت سوژه و یا وطنیتر اگر بگوییم «طنزالمایه» در متن هم از عناصر تقویتکنندهٔ یک طنز قوی بهشمار میرود.
یک تعداد از طنزنویسان، سوژهیی را که میشود در چهار جمله انشا و ارایه کرد، در چهار صفحه مینویسند؛ یعنی همان دو قاشق بوره و دو پاره لیمو را در یک جک آب مخلوط میکنند که مزهٔ دهن مخاطب را در حد یک عدد بادرنگ بینمک پایین میآورد.
با این مثال میخواهم بگویم بیشتر پارچههای طنزی صبور سیاسنگ از همان یک قاشق بوره، دو پاره لیمو و یک گیلاس آب تشکیل شده است. یعنی طنزهایی با خندهٔ اندک و انتقاد شدید که گاهی به خشم (از قبل غنیشده) میانجامد.
در طنزهای هوراسی مقدار لیمو (انتقاد) اندک؛ اما اندازه بوره (بخشی از ظرافت) بیشتر میباشد. در طنزهای جیونالی برعکس اندازهٔ بوره کم؛ ولی مقدار لیمو زیادتر است، البته آب همان یک گیلاس.
خنده در طنز میتواند از چیدمان ظریفانهٔ واژهها و یا هم طرح «پارادوکسیک» مساله بهوجود آید. با این حال، در نیل توتیا جملات زیبا و ظریف بیشماری وجود دارند که بهجای خنده مخاطب را در تفکر و تحیر میاندازد. از اینرو -برعکس باور رایج- من «ظرافت» در طنز را معادل «خنده» مطلق نمیدانم. شاید بشود گفت خنده یکی از زادههای ظرافت در طنز است. فراموش نکنیم، خندههای طنز سیاسی بیشترینه تلخ و زهرآلوداند.
در بسیاری از پارچههای طنزی نیل توتیا بوره و لیمو (ظرافت و انتقاد) در سراسر گیلاس تقریبا مساویانه منتشر شده است که این میتواند یک امر سوپر-مثبت در کار طنزنویسی تلقی گردد.
پاراگراف اول بیشتر با یک خبر یا گزارش واقعی دارای طعم تند طنز آغاز، بعد در ادامهٔ روایت این عنصر پنهان چشمگیر گردیده نهایتا «طنزیت» در جملهٔ آخر که در واقع واپسین و اصلیترین ضربه است، به کمال میرسد. البته، این پاشایی در پارچههایی که طنز مستقل محسوب نمیشوند کمرنگ است. یعنی جملهٔ اول با طنز شیرین شروع میشود و شتابنده و سریع میرسد به نیشهای تند و عریان. از این رو، هر کدام از «نیمسوزها»ی نیل توتیا بهتنهایی قادر است چشم، وجدان و «چوکیگاه» قربانی را با تیزابیترین قابلیت ممکن بسوزاند.
در این کتاب، کنایه بر همهٔ آرایهها و عناصر ادبی تشکیلدهندهٔ طنز میچربد. این را هم اضافه کنم از هفتاد عنوان نوشته، متن، گزارش، داستان یا هر چیز دیگری که در نیل توتیا چشمنوازی میکند من ۳۲پارچه؛ یعنی حدود نصف کتاب را اثر طنزی مستقل یافتم، باقی مملو از روح یا رگههاییاند از طنزِ آمیخته با نقد مُرچین و گاهی ملیح.
بهعنوان مثال، در «مدالپراکنیهای شاهانه» ما در ابتدا با مقداری از طنز لذیذ و به مزه مواجه استیم. متن رفتهرفته رنگ انتقادی بهخود میگیرد، انتقاد تند، سوزنده و عریان؛ یعنی یک گیلاس طنز با سه پاره لیمو و نیم قاشق بوره.
بعضی از نوشتهها هم در مابین (میدان) این مجموعهٔ طنزی نقش سیاهی لشکر را ایفا میکنند، از جمله «لشکر طیبهٔ چپ». بههرحال، از بهترین پارچههای طنزی این اثر یکی هم -به باور من- «نماز خواندن در کابینهٔ کا.جی.بی»ست. همچنان، «ایمیل سیزدهم» و زوزههای مارکو -از سگهای آموزشدیدهٔ ارتش ایالات متحد امریکا در زندان ابوغریب- میتواند اوج طنزانگاری ذهن یک نویسنده را نشان دهد.
وسواس، شتاب و ناصبوری قلم سیاسنگ در تراوش و تولید طنز را تقریبا در تمام برگههای این کتاب میتوان مشاهده کرد. همینگونه، در نمایش چهرهٔ اصلی و رسواسازی قربانیهایش، نگارنده صراحت و سرعت عجیب و بالایی دارد. بهتعبیر امام موسی ظفر(علیه سوژه) ۱۸۰کیلومتر فی صفحه.
آماجها بهصورت عمده از میان صنف سیاستمداران انتخاب میشوند. بهجای سمبولسازی که از تکنیکهای اصلی طنزنگاریست، در این مجموعه مکرر با نامهای حقیقی افراد و اشخاص برمیخوریم که «منتظرالزیدی» و«دبلیو بوش» در صدر فهرست دهها نفری قرار دارند. او طنز اجتماعی هم دارد، چشمنواز، اما چشم مخاطب را دزدیده دوباره میرود به سمت سیاست.
در کل، طنزهای سیاسنگ سیاسی، ساتوری و«ساکتالخنده»ست. من نام کیمیاوی چنین طنزهای را«تلخندیک اسید» مینامم که طعم و تاثیر آن در تخفیف درد و آلام «اعضای بنیآدم» کمتر از پاراستامول پنجهزار ملیگرام نیست، بهخصوص که با رنگ قلم یک پزشک ترکیب شده باشد.
موردی از دشنام، زشتزبانی، و ناسزاگویی در نیل توتیا به چشم نمیخورد که این به وجاهت کتاب و وقار همیشگی مولف افزوده است.
از نگاه من، اگر او در عرصهٔ این ژانر جدیتر فعالیت میداشت، امروز(و پیش از خواندن نیلتوتیا) کاروان ادبیات نمیتوانست از کنار سیاسنگ بدون طنز رد شود. چنانیکه پیش از این تذکر رفت، طنزنویس بودن و حتا شاعر بودن وی تحتالقلم امور پژوهشی او قرار گرفته است. و در عین حال، هر چیزی را که بخواهد، با مسوولیت جدی، دقیق و کماشتباه مینویسد. پارچههای طنزی کتاب حاضر هم دارای اندکترین اغلاط کِلکی و کیبوردی است.
و در یک کلام، طنز قلم صبورالله سیاسنگ به چای سماوارهای کابل قدیم میماند؛ سیاه خوشرنگ، زلهگی زدا و تلخ که کنارش نقل و شیرینی هم دارد.
نجیب دهزاد
سپتمبر ۲۰۲۳