«آخرین تولد»؛ تصویر روشن فروریزی سرمایههای اجتماعی
سقوط ناگهانی افغانستان نهتنها برای مردم افغانستان که برای جهانیان هم در دنیایی از شوک و ناباوری اتفاق افتاد. این از دسترفتن یکبارهٔ همهچیز؛ نویسندگان زیادی را وادار کرد تا از ابعاد گوناگون به نوشتن مقالات و تحلیلهای گوناگون بپردازند. در کنار آن سایر قشرهای فعال اجتماعی مانند هنرمندان بهخصوص جامعهٔ موسیقی و تئاتر، گروه دیگری بودند که در سرتاسر جهان از زوایای مختلف روایتگر تراژدی سقوط افغانستان شدند.
در حوزهٔ فلم و سینما برادران محمودی دو چهرهٔ شناختهشدهٔ جامعهٔ هنری افغانستان هستند که برای نشاندادن قصههای پررنج مردم افغانستان سالها تلاش کرده و کارنامهٔ قابل قبولی در صنعت سینما برای خود ساختهاند. این بار هم برای روایت آنچه در افغانستان با بازگشت طالبان پیش آمده، مردم افغانستان را تنها نگذاشته و قصهٔ رنج و ترس مردم و ناباوری آنها به جریاناتی که بهسرعت در حال وقوع بود آن هم برای بهنیستی کشیدن یک سرزمین را در 13فصل در فلمی با نام «آخرین تولد» به تصویر کشاندند.
نوید محمودی با تهیهکنندگی جمشید محمودی، فلم آخرین تولد را با بازی درخشان ستارههای سینمای ایران مانند الناز شاکردوست به روی پرده بردند.
آخرین تولد؛ داستان زنی بازیگر سینماست که درست در مهمانی شب تولدش، خبر از دسترفتن شهرهای افغانستان یکبهیک شنیده میشود و او جشن تولد خودش را همراه دوستان هنرمند دیگرش در فضایی از ترس و بیخبری از سرنوشتی که برای همهٔ آنان در حال رقم خوردن است، در میان هلهلهٔ رقص و شادی پیش میبرد. جشنی که به سرانجام نمیرسد و با خبر کشتهشدن شوهر زن دیگری که در همان مهمانی است و او هم در عرصهٔ سینما فعالیت میکند، به سوگواری منجر میشود.
داستان سقوط افغانستان در آخرین تولد، فقط در میان یک خانه اتفاق میافتد. تمام اتفاقهای شتابزدهٔ بر باد رفتن یک کشور را نوید محمودی با توانمندی توانسته فقط در چهارچوب دیوارهای اندرونی یکخانه بدون اینکه شخصیتهای داستان فلم، پای به محیط بیرون بگذارند و با واقعیتهایی که در آن طرف دیوارها در حال افتادن بود روبرو شوند؛ پیش برده است.
واقعیتهایی که فقط با بازیهای درخشان و نمایشدادن هیجانها و احساسهای بازیگران توانمند ایرانی توانسته رابطهٔ مستقیم خوبی با مخاطب برگزار کنند و لحظه به لحظه سقوط را بینندگان، بهخصوص کسانی که تجربهٔ زیسته آن لحظات را داشته بودند، به خوبی درک کنند و با تماشای فصلهای فلم که گاهی به سرعت میگذشتند، بتوانند اندوه آنچه به یکباره بر سرشان آوار شد از پرسشها، چراییها و به کجا رفتنها را دوباره بهیاد آورند.
آخرین تولد در شهر کابل و در ماه آگوست اتفاق میافتد. ماجرای آن پرداخت به لحظاتی از قصهٔ روایت چند زن هنرمند سینمای افغانستان است که در چند شب با درماندگی از «چه کنمها» به پیش میبرد. قصه زنانی که روزگاری با همراهی یا مخالفت شوهرانشان در عرصهٔ هنر فعال هستند و با تحمل تمام سختیها و سنگاندازیهایی که در این مسیر برایشان اتفاق میافتد؛ برای ساختن رویاها و آرزوهایشان سرشار از امید به جلو رفتن، فکر و تلاش میکردند، اما یکباره همه چیز را از دست میدهند و اکنون برای نجات جان خودشان با تمام دلهره و ترس درحالیکه به تحلیل این سقوط از چشمانداز و یافتههای شخصی خود میپردازند؛ برای ترک افغانستان راه چاره میاندیشند. درحالیکه شخصیتهای داستان تمام تلاش خود را میکنند تا اضطراب سقوط افغانستان را با بازیهای خیرهکنندهٔ خود بهعنوان شهروندان افغانستان از قاب دوربین به خوبی نشان بدهند، ولی تنها رابطشان با واقعیتهای تلخ و ناباوری که اتفاق میافتاد از دل موبایل و فضای فیسبوک و رسانههاست.
همانطور که ویرانی افغانستان به یکباره و با سرعت اتفاق افتاد؛ فصلهای فلم آخرین تولد هم به سرعت در کنار هم چیده میشوند و پیش میروند. قهرمانان مرد داستان، برای اینکه زنانشان بتوانند در فضای خشک و سنتزدهٔ افغانستان کار کنند و با حمایت از همسرانشان در جامعهٔ هنری کوشش میکنند تا آنها بهدنبال علایق خود پیش بروند در آغاز و پایان فلم هر کدام بهدلایلی کشته میشوند و آن تعداد مردانی که همچنان درگیر افکار و زندانی باورهای زنستیزانه نسبت به فعالیت و حضور زنان هنرمند خودشان هستند تا پایان فلم زنده میمانند و تلاش خود را میکنند تا نگاه مشروعیتدهنده به بازگشت و حکومت طالبان بدهند که موید افکارشان است.
قصهٔ آخرین تولد هرچند به سرعت فصلهایش ورق میخورد، ولی توانسته رنج از دستدادن یکباره داشتههای یک ملت را از سرمایههای اجتماعی یک کشور گرفته تا از بین رفتن امید و آرزوهای جوانان با خوبی به تصویر بکشاند و کاری قابل قبول از برادران جمشیدی با بازی خوب هنرمندان ایرانی در تاریخ داستان سقوط افغانستان به یادگار بماند.
بتول حیدری