ضربوشتم بهجای «دلجویی»
آیا طالبان خود بخشی از ناامنی است؟
محمدعلی رضوانی؛ تحلیلگر امور سیاسی و روزنامهنگار
غرب کابل سهشنبه گذشته شاهد سه انفجار مرگبار در دو ناحیۀ دشت برچی بود که عمدتا شیعه و هزارهنشین است. بر اساس آمار رسمی که از سوی طالبان اعلام شده، تعداد جانباختگان شش و زخمی ها یازده نفرند اما مردم محل و شاهدان عینی تعداد کشتهها و زخمیها را چندین برابر آمار رسمی میگویند .
هدف این انفجارها چیست و عاملان آنها چه کسانی هستند؟ مسالهای است که دستگاههای امنیتی و مسوولان رژیم کابل باید پاسخ آن را پیدا و در اختیار مردم قرار بدهند، اما چیزی که در این میان تغییر نخواهد کرد درد و رنج بیپایان مردم کشور و بهویژه وابستگان تیرۀ نژادی خاص میباشند که به دلایل اتنیکی و مذهبی هدف قرار میگیرند. مردمی که بهجرم عشق رفتن به مکتب و علاقه به آموزش و یادگیری، قربانی میدهند و مورد غضب و نفرت کسانی قرار میگیرند که از علم و توسعه هراس دارند.
عاملان این جنایتها نهتنها مسوولیت آن را به عهده میگیرند که به آن افتخار هم میکنند. پارسال در چنین روزها بود که مدرسه سیدالشهدا هدف یک حمله وحشیانه تروریستی قرار گرفت و جان بیش از صد دختر دانشآموز را گرفت و صدها خانواده را عزادار کرد .
طالبان در نخستین روزهای تسلط بر افغانستان، ختم جنگ و پایان ناامنی را اعلام و به مردم اطمینان داد که نقطه پایان برای دو پدیده شوم “جنگ و ناامنی” در افغانستان گذاشته شده است. مردم خسته از جنگ و ناامید از ناامنی به حرف طالبان مبنی بر تامین امنیت جان، مال و ناموس خود باور و آن را طلیعه نو در زندگی خود تلقی کردند، اما این حرف طالبان “شوخی مضحکی” بیش نبود که اکنون بعد از گذشت هشت ماه از به قدرت رسیدن آنها به خوبی خود را نشان میدهد.
متاسفانه ناامنی معضلی است که طالبان خود بخشی از آن هستند؛ زیرا :
– تامین امنیت باثبات نیاز به ظرفیتهایی دارد که طالبان فاقد آن هستند. رژیم حاکم بر کابل نه سیستم امنیتی دوران جمهوریت را درک میکنند و نه هم به آن اعتماد دارند .کارمندان امنیتی پیش از طالبان بدون استثنا کسانی هستند که در لیست افراد تحت تعقیب طالبان قرار دارند.گروه بر سر قدرت در کابل نتوانستند این کادرها را حفظ و از آنها برای بهبود امنیتی کشور استفاده کنند. سیستمهای مدرن دیجیتالی یا از بین رفته و یا بلااستفاده باقی ماندهاند؛ چون در میان طالبان کمتر کسی را میتوان یافت که با این سیستمها آشنا و کار کردن با آنها را بدانند .
طالبان حتی در ردههای پایین اداری و به دونپایهترین فرد، با دید شک و تردید مینگرند. در موارد زیاد کسانی که عفو عمومی طالبان را باور کردند و به سر کارشان برگشتهاند، جاسوس تلقی شده و بعد از چند روزی کشته و یا ناپدید شدهاند. تیوری توطیه، فضای حاکم بر نظام طالبان را بهشدت تحت تاثیر قرار داده و سبب شده که آنها به هر کس و هر چیز مظنون و مشکوک باشند. در نتیجه طالبان بهعنوان حاکمان کشور توان استفاده از این ظرفیت عظیم انسانی را از دست دادهاند .
– امنیت مقولۀ پیچیده و چندبعدی است و نیاز به بررسی همهجانبه تمام ابعاد و زوایای آن دارد. طالبان اما تعریفشان از امنیت، بسیط، تکبعدی و عمدتا فیزیکی است. طالبان فکر میکنند که برخورد خشن با شهروندان، لتوکوب خبرنگاران، منع زنان از کار، زندانی و کشتن مخالفان میتواند امنیت را برای آنها و مردم به ارمغان آورد. طالبان از این واقعیت غافلند که این نوع برخوردها در ذات خود مقوله ضد امنیتی است و منجر به افزایش نارضایتی و در نهایت اقدامات متقابل میشود .
از این منظر، طالبان خود یک نیروی ضد امنیتی و بخشی از این معضل محسوب میشوند. قاعدتا نباید تامین امنیت را از کسانی انتظار داشت که خود مشکل آن هستند .
طالبان واقف نیستند که امروز آنها به عنوان حاکمان کشور ، پناهگاه مردمی آسیبدیده از عمل تروریستی، حوادث طبیعی و ظلم و جورند. آنها بهجای اینکه مردم رنجدیده از بلا و یا فاجعه را دلجویی کنند، با آنها با خشونت تمام برخورد میکنند، مورد ضربوشتم قرار میدهند و به یاس و ناامیدیشان میافزایند. نمونه بارز این سیاست را در حادثه روز سهشنبه دشت برچی کابل بهخوبی میتوان مشاهده کرد. طالبان بهجای اینکه با وارثان کشتهها و زخمیهای انفجار مکتب عبدالرحیم شهید همکاری کنند و به آنها روحیه بدهند و مسوولانه رفتار کنند، آنها را به علت مراجعه به شفاخانه و جویاشدن احوال عزیزانشان مورد ضربوشتم قرار داده و با خشونت تمام از محل دور میکنند؛ برخوردی کاملا ضد ارزشهای حقوق بشری و اسلامی. این برخورد آنقدر زننده و به دور از شان انسانی صورت میگیرد که منجر به بروز خشم مراجعان و درگیری میان طالبان و مردم میشود .
آیا اتخاذ چنین سیاست و شیوهای به تامین امنیت کمک میکند؟ فکر نکنم جز طالبان کسی دیگری به لتوکوب مردم بهعنوان فاکتور امنیت باور داشته باشد .
– گروه طالبان همواره به جهانیان قول داده که همکاری خود با گروههای تندرو و افراطی را قطع خواهد کرد. داعش گروهی است که بارها مسوولیت این نوع حملات در افغانستان را بهعهده گرفته است. این گروه عامل ناامنی در افغانستان و کشورهای همسایه تلقی میشود. بهرغم ادعای مقابله وسیع و دامنهدار طالبان با داعش، کار چندانی از سوی طالبان برای چیدن بساط داعش در کشور صورت نگرفته است. سیاست کجدارومریز طالبان در قبال گروههای افراطی منطقه نیز بههمین منوال بوده است. گروه طالبان پاکستانی، ایغورهای چینی، افراطگرایان اوزبیک و چچینی، جیشالعدل و القاعده در افغانستان فعالیت دارند، ظاهرا محدودیتی برای فعالیت آنها از سوی طالبان وضع نشده است.
بدون شک این روش طالبان از دو احتمال خارج نیست؛ یا طالبان از آنها برای امتیازگیریهای سیاسی استفاده میکنند و یا فارغ از این بازیها، تعهد ایدیالوژیک دارند که از آنها حمایت کنند. در هر دو صورت چیزی که شاهد خواهیم بود، تزلزل و ناپایداری امنیت در کشور و تداوم قتل و کشتار مردم بیگناه است.