مقاله

پیامدهای ویرانگر «مدارس جهادی»

عبدالشهید *ثاقب؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر
وزیر معارف طالبان به تازگی گفته که این گروه تصمیم دارد در هر ولایت افغانستان یک مدرسة دینی بزرگ و در هر ولسوالی/ شهرستان ده مدرسه دینی کوچک ایجاد کنند. طالبان این تصمیم را در حالی گرفته‌اند که همین اکنون، مطابق آماری که در سال1397 در دوره جمهوریت اعلام شد، در افغانستان نزدیک به 13هزار مدرسه دینی ثبت‌ناشده و 1275باب مدرسه ثبت‌شده در دولت، به علاوه 150باب دارالعلوم، فعالیت دارد.
پرسش این است که با وجود این همه مدرسه، چرا گروه طالبان به جای توجه به تعلیم و تربیت مدرن و توسعه و گسترش مکاتب که نیاز عصر ماست، تصمیم گرفته‌اند که ایجاد مدارس دینی تازه تاسیس کنند و پیامدهای این امر برای افغانستان و منطقه چیست؟
علم نافع
من در دور نخست حکومت طالبان، دانشجوی مدرسه دینی بودم و آخرینِ سال طلبگی‌‌ام را که مصادف بود با واپسین سال حکومت طالبان، در مدرسه‌‌ای در درونته جلال‌آباد گذراندم. مدرسه بزرگ و پرامکاناتی بود، ملاهای مشهور دو کشور افغانستان و پاکستان را به عنوان مدرس و استاد در آن‌‌جا استخدام کرده بودند، لیلیه و صنوف درسی مجهزی داشت، و در یک کلام این‌‌که مسوولان محلی طالبان در آن ولایت به آن جداً توجه می‌کردند. در کنار این مدرسه‌ دینی، دانشگاه جلال‌آباد موقعیت داشت. بخلاف مدرسه، اما دانشگاه جلال‌آباد چندان وضعیت مناسبی نداشت. نه از خوابگاه مجهز و امکانات کذایی خبری بود و نه از توجه و حتا نیم‌‌نگاهی مسوولان، اثری. به همان اندازه‌‌ که به اولی به عنوان یک نهاد نازپروده می‌‌نگریستند، به دومی به حیث یک نهاد حشو و زاید برخورد می‌‌کردند.
توجه طالبان به مدرسه‌سازی و بی‌مهری آنان به مکاتب عصری از ذهنیتی سرچشمه می‌گیرد که در مدارس دیوبندی حاکم است. در مدارس دیوبندی باور بر این است که تنها علم نافع، علوم دینی‌اند و سایر علوم نه تنها سودمند نیستند؛ بل بیشترشان باعث ضلالت و گمراهی نیز می‌گردند. این مدارس چنین ذهنیتی را از امام محمد غزالی به ارث برده‌اند. من چندی پیش رساله «یا ایهالولد!» امام محمد غزالی را می‌‌خواندم که توسط زاهد ویسی زیر عنوان «چنین گفت غزالی» ترجمه شده است. او این رساله را در پاسخ نامۀ یکی از شاگردان خود نگاشته که پرسیده بود: «من چندین نوع علم را خوانده‌ام و بهترین دوران زندگی و بهار عمرم را در راه یادگیری آن‌‌ها سپری کرده‌ام. اکنون لازم است بدانم کدام‌‌یک از آن علوم، فردا (روز قیامت) به دردم می‌‌خورند و در آخرت با من هم‌‌نشین می‌‌شوند و کدام‌‌یک از آن‌‌ها (برای آن وقت) فایده‌‌ای ندارند تا از آن‌‌ها دست بردارم؛ چنان‌‌که رسول‌الله (ص) فرموده است: اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع …. هرچند نوشته‌های شیخ مانند احیای علوم‌الدین و سایر آثار ایشان، پاسخ‌ پرسش‌‌های مرا در برداشتند، اما خواستم که شیخ پاسخ مرا در چند صفحه بنویسد تا در روزهای باقی‌‌مانده عمرم همراهم باشد. و اگر خداوند بخواهد به آن‌‌چه در آن‌هاست عمل نمایم.»


غزالی در پاسخ او این رساله را می‌‌نویسد. لب لباب سخن او در این رساله دو چیز است: ۱ – علومی مانند کلام، خَلاف، پزشکی، دواوین (دیوان‌‌داری)، اشعار، نجوم، عروض، نحو و صرف، از علوم غیرنافع است و اشتغال به آن‌‌ها باعث ضیاع عمر در راه بیهوده می‌‌شود. تنها علمی که نافع است، علم دین است، آن هم مشروط به این‌‌که توام با عمل باشد. البته او اعتقاد به رهایی‌‌بخشی علم مجرد (علم بدون عمل) را پندار باطل فلاسفه می‌‌داند.
۲ – و این‌‌که حتا افراط در تحصیل علوم دینی نیز ضیاع وقت است. باید اندکی آموخت اما عمل کرد. او در این خصوص به سخن شبلی و حاتم اصم استناد می‌‌کند: «حکایت شده که شبلی به چهارصد استاد و دانشمند رسید (و از محضر ایشان استفاده کرد). هم‌‌او گفته است که: چهارهزار حدیث را خواندم؛ دست آخر از میان آن‌‌ها یک حدیث را برگزیدم و بدان عمل نمودم و مابقی را کنار گذاشتم؛ چرا که در این حدیث بسیار اندیشه کردم و نجات و رستگاری خود را در آن یافتم و پی بردم که اولین و آخرین علوم در آن مندرج و نهفته است، پس بدان اکتفا نمودم، حدیث هم این است که رسول‌الله به یکی از یاران خود فرمود: اعمل لدنیاک بقدر مقامک فیها، و اعمل لآخرتک بقدر بقائک فیها، و اعمل لله بقدر حاجتک الیه و اعمل للنار بقدر صبرک علیها.»
و از حاتم اصم حکایت می‌‌کند که «روزی شقیق بلخی از او پرسید: مدت سی سال با من همراهی و هم‌‌نشینی کردی. در این مدت حاصل و دستاورد تو چه بوده است؟ حاتم گفت از مجموعه دانش هشت فایده را کسب کردم که دیگر مرا از دانش‌‌آموزی و دانش‌‌اندوزی بی‌‌نیاز می‌‌کند.»
وقتی غزالی این دو حکایت را به پایان می‌‌رساند، به رسم نتیجه‌‌گیری می‌‌نویسد: «فرزندم! از این دو داستان دانستی که به افزایش علم نیاز نداری.» البته غزالی درباره علم نافع تنها در این کتاب صحبت نکرده است، بل در مقدمه کتاب «المستصفی من علم الاصول» نیز علوم را به سه دسته تقسیم کرده می‌‌نویسد: «دانش‌‌ها بر سه قسم است: نخست عقلی محض است که شریعت آن را ترغیب نمی‌‌کند و مندوب نمی‌‌شمارد، مانند هندسه و حساب و نجوم و امثال آن که یا ظنون کاذبه است و به آن اعتمادی نیست، به درستی که برخی گمان‌‌ها گناه است، و یا علوم صادقه که منفعتی ندارد و از علوم غیرنافع به خدا پناه می‌‌بریم و منفعت در شهوت‌‌های حاضر و نعمت‌‌های فراوان چون فانی و نابودشونده است، نیست. بلکه نفع اصلی پاداش خانه آخرت است. و دیگر دانش نقلی محض است مانند احادیث و تفاسیر. در این دانش‌‌ها به آسانی اشتباه صورت می‌‌گیرد…» و در پایان، علم اصول فقه و علم فقه را شریف‌‌ترین دانش‌‌ها می‌‌خواند.
غزالی، روحانی‌‌ای است که نخستین بار در تاریخ تمدن اسلامی لقب حجت‌الاسلام برای او به کار رفته است. او به حیث مدیر مدرسه نظامیه از حمایت رسمی دستگاه سیاسی برخوردار بود. به همین خاطر، عقاید و باورهای را که او مطرح می‌‌کرد، به زودی فراگیر می‌‌شد و مشروعیت می‌‌یافت. بنابراین، او با طرح این دیدگاه‌‌ها، مانیفیستی برای علم‌‌ستیزی در جهان اسلام فراهم کرد که تا هنوز در میان اقشار سنتی کاربرد دارد. شاید از همین‌‌جا بتوان اختصاصی‌‌بودن لقب عالم به ملاها را در افغانستان درک کرد. در افغانستان، اگر ملا نباشی، حتا سند دکتورا داشته باشی کسی تو را عالم نمی‌‌خواند. بنابراین، یک دلیل عمده بی‌‌مهری طالبان به مکاتب و توجه آنان به مدارس دینی همین ذهنیت ریشه‌دار در مدارس دیوبندی است.
قرارگاه‌های نظامی
اما علاوه بر این، طالبان با ایجاد این مدارس می‌کوشند یک نیروی ذخیره برای تهاجم و جنگ‌های احتمالی نیز در اختیار داشته باشند. در دور نخست حاکمیت نیز در هر گوشة کشور مدارس دینی بی‌شماری ایجاد شده و حتا هر فرمانده آنان یک مدرسه دینی را تمویل می‌کرد. و از این مدارس به نام «مدارس جهادی» یاد می‌کردند. خوب به یاد دارم در آن زمان هنگامی که در یک گوشۀ کشور جنگی آغاز می‌شد و یا فصل تعطیلات مدارس دینی می‌رسید، طلبه‌ها را به سنگرهای نظامی می‌بردند و از آن‌ها به حیث جنگجوی استفاده می‌کردند.
اکنون که باری دیگر این گروه از تصمیم خود برای تاسیس و ایجاد مدارس به صورت انبوه خبر داده‌اند، به قطع و یقین گفته می‌توانم که یکی از اهداف آنان استفاده نظامی از طلبه‌های این نهادها در جنگ‌های آینده است. واقعیت این است که تاسیس چنین مدارس، یک نیروی ذخیرة کاملا ایدیالوژیک در اختیار طالبان می‌گذارد که در جنگ‌های آینده هیچ گاهی به کمبود جنگجو مواجه نشوند.
اکوره ختک‌سازی افغانستان
در ناحیه اکوره ختک در کویته پاکستان، مدرسه‌ای وجود دارد به نام دارالعلوم حقانیه. این مدرسه، طلبه‌های خود را با روحیه تندورانه و جهادی تربیه می‌کند. رهبران طالبان اکثرا فارغان همین مدرسه دینی‌اند. چندسال پیش، مولانا یوسف‌شاه، پسر مولانا سمیع‌الحق که «پدر معنوی طالبان» خوانده می‌شود، در گفتگو با تلویزیون دویچه‌وله، در حالی که لبخند بر لب داشت، با تفاخر نام شماری از اعضای رهبری طالبان را گرفته و گفت که اکثر آن‌ها فارغان مدرسه حقانیه‌اند. مولانا یوسف همین اکنون مسوول مدرسه حقانیه است.
باورم این است که اگر طالبان تصمیم خود مبنی بر تاسیس مدارس دینی به شکل انبوه در شهرها و شهرستان‌ها را عملی کنند، آن‌گاه افغانستان به یک اکوره ختک بزرگ مبدل خواهد شد. مدرسه حقانیه در اکوره ختگ اگر سال‌ها باعث بی‌ثباتی افغانستان گردیده است، افغانستان به مرکز جهادیست‌ها تبدیل شده و امنیت و ثبات منطقه و جهان را تهدید خواهد کرد. این‌که طالبان در نظر دارند چنین مدارسی را تاسیس کنند، حتما با امکانات مالی خواهند کرد که در اختیار وزارت معارف قرار می‌گیرد. بهتر است دنیا روی امکانات مالی که در اختیار وزارت معارف قرار می‌دهند، نظارت جدی داشته و اجازه ندهند که از آن برای چنین مقاصدی سوءاستفاده گردد.
یادداشت: *عبدالشهید ثاقب؛ آقای ثاقب متولد سال۱۳۶۵ در افغانستان و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی است. نزدیک به ۱۰سال در رسانه‌های افغانستان به‌عنوان روزنامه‌نگار فعالیت کرده و از او دو اثر زیر نام «تقدیس تنوع: شورش علیه اسطوره وحدت ملی» و «استعفای عقل در افغانستان» منتشر گردیده است. آقای ثاقب پس از سقوط نظام جمهوریت از کشور آواره گردید و اکنون در دنیای مهاجرت به سر می‌برد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا