سناریوی دوم؛ بازگشت دوباره به افغانستان
سناریو یا گزینه دوم، درست در مقابل سناریوی نخست است و شاید نامحتملترین گزینه بهنظر برسد، اما انکشافات سیاسی و نظامی در کشور، همانگونه که بعد از سقوط طالبان در سال۲۰۰۱ قابل پیشبینی نبود، اکنون نیز دارای چنین ویژگی و خصوصیت است. بستر رسیدن به سناریوی دوم در چند فاکتور فشرده میشود:
تبدیلشدن افغانستان به پایگاه جهانی تروریستان
این برداشت مبتنی بر واقعیتهایی است که اکنون در کشور با آنها روبهرو استیم. نخستین مساله روابط عمیق، ریشهدار و ایدیولوژیک طالبان با گروههای فراوان تروریستی مثل القاعده، طالبان پاکستان، جیش محمد، لشکر طیبه، طالبان تاجیکستان و… است.
طالبان نه میتوانند و نه میخواهند آنهایی را که در سنگرهای جنگ در کنارشان جنگیدهاند و از حمایتهای سخاوتمندانه مالی آنها برخوردار شدهاند، از خود برانند.
از سویی، همانگونه که نعیمالله سمنگانی؛ سخنگوی گروه طالبان گفته است که «رهبر ما رهبر کل عالم اسلام است»، طالبان ایستار و داعیه جهانی دارند و معتقد به گسترش اسلام مورد نظرشان در سراسر دنیا هستند. رسیدن به این داعیه بدون حمایت گروههای تروریستی دیگر، عملیاتی و انجامشدنی نیست. طالبان برای اجراییکردن این شعار از همفکران خود در سراسر جهان حمایت و پشتیبانی خواهند کرد.
کمتر کسی در جهان قبول میکند که اقامت ایمنالظواهری، سردستۀ گروه تروریستی القاعده، در مهمانخانه یکی از مقامهای عالیرتبه طالبان، از روی تصادف بوده است. اسکان ایمنالظواهری در کابل زنگ خطری است که بهصدا درآمده و بهجهان و بهویژه ایالات متحد امریکا نسبت بهتکرار یازده سپتامبر هشدار میدهد.
نکتۀ دیگر در این مورد، ساختار حکومت در نظام طالبانی است. در نظام اداری طالبان به اندازه هر فرمانده، مرکز تصمیمگیری وجود دارد. تکثر و تعدد مراکز تصمیمگیری منفذ بالقوه نفوذ تروریستان در کشور را فراهم میکند.
تکثر مراکز تصمیمگیری و سیاستگذاری در موارد دیگر سیاسی و اجتماعی نیز خود را نشان داده است. نمونه این نوع اداره را در مورد رفتن دختران بالاتر از صنف ششم در بعضی ولایات، بهرغم مخالفت کابل میتوان مشاهده کرد.
خالیبودن میدان بهنفع رقبای جهانی و منطقهای امریکا
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال۱۹۹۱ به از همپاشیدگی پیمان ورشو نیز انجامید. پیمان ورشو در ۳۶سال عمر خود یکی از پایگاههای مهم رقابت با امریکا و نماد دوقطبی بودن جهان محسوب میشد.
بعد از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و از همپاشیدگی پیمان ورشو، استراتژیستهای ایالات متحد امریکا تیوری نظم نوین جهانی را مطرح کردند.
بر مبنای تیوری نظم نوین جهانی، دنیا تحت هژمونی امریکا اداره شده و بههیچ قدرت منازع که جهان را به دوران جنگ سرد باز گرداند، اجازه ظهور و نماد داده نمیشود. از طرح تیوری نظم نوین جهانی بیش از سیسال میگذرد. در این سیسال دنیا شاهد تغییرهای دراماتیک و حیرتانگیز بوده است.
چین در حدود یازده سال پیش از فروپاشی پیمان ورشو و طرح نظم نوین جهانی توسط استراتژیستهای ایالات متحد امریکا، اصلاحات اقتصادی اساسی در کشور را شروع کرده بود.
ممیزهای اصلاح اقتصادی، چین را در سال۲۰۱۷ به رتبۀ نخست کشورهای جهان به لحاظ بالاترین تولید ناخالص ملی رساند و در سال۲۰۱۹ رتبه دوم جهان را از آن خود کرد. چین پرسرعتترین اقتصاد بزرگ دنیاست که در طول ۳۰سال گذشته از رشد میانگین ۱۰درصد برخوردار بوده است. (به استثنای دوره همهگیری کرونا)
این درحالی است که فدراتیف روسیه بعد از مدت کوتاه، دوباره بهعنوان یک ابرقدرت جهانی عرض اندام کرد و هژمونی ایالات متحد امریکا را در اینجا و آنجا به چالش کشید. از دید ناظران بینالمللی، سوریه و افغانستان نمادهای بارز حضور نظامی و دیپلماسی روسیه در سطح بینالمللی در تقابل با ایالات متحد امریکاست. با اینکه روسیه در سوریه با مداخلۀ نظامی جلو تکتازیهای امریکا را گرفت و از سقوط حتمی بشارالاسد جلوگیری کرد، اما در افغانستان با عملیات پیچیدۀ سیاسی و دیپلوماتیک، طالبان را در منظومۀ سیاست منطقهای خود قرار داد. چین و روسیه پنهان نمیکنند که قصد ایستادگی در مقابل تیوری نظم نوین جهانی امریکا را دارند و برای رسیدن به این هدف دست به سازوکارهای منطقهای نیز زدهاند.
کارشناسان «شانگهای» را ورشوی دیگری میدانند. با این تفاوت که ورشوی دومی با داشتن اعضای قدرتمند اقتصادی و اتمی مثل چین، روسیه و هند به درجات، قویتر از ورشوی اول در جهان نقش بازی میکنند.
در امریکا هم کم نیستند کسانی که خروج سربازان ایالات متحد امریکا از افغانستان را نکوهش میکنند و آن را اقدامی بهنفع رقبای جهانی امریکا میدانند. آنها باور دارند که خالیکردن میدان افغانستان بهنفع چین و روسیه، بهشدت منافع امریکا را در درازمدت صدمه میزند.
جلوگیری از موج تازه مهاجرت به کشورهای اروپایی
از سال۱۹۸۰ بهبعد، افغانستان یکی از بزرگترین کشورهای مهاجرفرست در دنیا بوده است. (به استثنای جنگ سوریه که منجر به آوارگی نزدیک به نصف جمعیت این کشور شد) افغانستان در طول چهل سال رکورددار حجم صدور مهاجر در سراسر دنیاست. به گونهای که هم اکنون از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب این کره خاکی کمتر کشوری است که تعدادی از مهاجران افغانستان در آنجا نباشند.
روند بازگشت به سرزمین آباییشان در دوران جمهوریت شتاب گرفته بود. تعداد زیادی از افغانها از کشورهای همسایه و اروپایی به کشور بازگشته بودند، اما تغییر رژیم در کابل و حاکمیت گروه طالبان این روند را معکوس کرد.
گفته میشود که در مدت یکسال و دوماه، نزدیک به دومیلیون افغان دیگر یا بهصورت قانونی و یا غیر قانونی کشور را ترک و به کشورهای همسایه، ترکیه و اروپا رسیدهاند.
سیاست سختگیرانه در برابر این موج از مهاجرت، از حجم و تعداد مهاجرانی که کشور را ترک میکنند، نکاسته است. اکنون ذهن بیش از نصف جمعیت کشور، درگیر خارج شدن از افغانستان به هر صورت ممکن است.
فشار روزافزون حضور مهاجران در کشورهای اروپایی مبحث بازنگری در سیاست ایالات متحد امریکا در قبال افغانستان را به یک گفتمان جدی تبدیل کرده است. کارشناسان بر این باورند که بدون حل اصولی بنیادین قضیه افغانستان، حل پدیده مهاجرت از این کشور، غیر ممکن است.
مبتنی به فاکتورهای ذکرشده، بازگشت امریکا به افغانستان میتواند یکی از گزینههای ممکن در منظومۀ سیاست جهانی ایالات متحد امریکا باشد.
اگر دنیا و ایالات متحد امریکا بهدنبال تبدیلشدن مجدد افغانستان به پایتخت تروریستان، با حادثه دیگری از نوع یازده سپتامبر۲۰۰۱ مواجه شوند و یا پیشرویهای فزاینده چین و روسیه برای به چالش کشیدن تیوری نظم نوین جهانی، همچنان ادامه پیدا کند و موج انسانی غیر قابل کنترل از افغانستان به اروپا سرازیر شود، آیا ایالات متحد امریکا بار دگر به بازگشت در افغانستان فکر نخواهد کرد؟
سناریوی سوم در قسمت بعد …