روز «رفرماسیون» در آلمان چه داستانی دارد؟
سیویکم اكتوبر بهنام روز «اصلاحات يا رفرماسيون» در آلمان یاد ميشود و در بعضي ايالتهای آن رخصتي است. حالا بدانيم اين روز براي چه تجليل ميشود.
گاهي اوقات تاريخ را يك اتفاق خيلي كوچك تغیير ميدهد
در اين روز يك کشیش معترض، اعتراضنامۀ ٩٥مادهاي خود را نوشت و بر در وردی كليساي وتينبيرگ نصب كرد. گرچند در آغاز به او توجهی نشد، ولي اين باعث شد كه اروپا و مسیحيت را تا مغز استخوان تكان بدهد.
اين راهب «*مارتين لوتر/ Martin Luther» بود. گرچند داستان وی طولانی است، ولي اينجا جهت آگاهي بيشتر به گوشهاي از زندگي پر فرازونشيب مارتين پرداخته میشود.
او كاري كرد كه مسیحيت را براي هميشه به دو قسمت تبديل كرد؛ كاتوليك و پروتستان. مارتين در دهم نوامبر١٤٨٣م بهدنیا آمد. او بزرگترين فرزند خانواده بود و نُه تا خواهر و برادر از خود كوچك داشت.
در کودکی هيچ نشانۀ نبود كه اين كودك روزي كار بكند كه دنياي مسیحيت را تغيیر دهد. او در کودکی خيلي لجباز بود. اما ثابت كرد كه يك انسان عادي هم ميتواند كار بسيار مهمي انجام دهد.
پدر و مادرش كسبوكار خوبي داشتند. آنها آنقدر پول داشتند كه فرزندانشان بتوانند خوب تحصيل كنند. آنها مارتين را به دانشگاه ايرفورت فرستاند؛ جايیكه آن زمان اشراف در آن تحصيل ميكردند. مارتين هم خيلي خوب درس خواند.
ناگهان اپيديمي تاون همه جا را گرفت، مردم از بس مذهبي بودند، فكر ميكردند كه خدا كفارۀ گناهان آنها را برايشان ميدهد و این نشانۀ خشم خداوند است.
در يكي از روزهاي جولاي١٥٠٥م رعدوبرقی با توفانهاي وحشتناكي شروع شد. مارتين جوان كه وحشت تا مغز استخوانش نفوذ كرده بود با خود عهد كرد كه اگر زنده بماند، قول ميدهد كه درس را رها و خود و زندگياش را وقف خدا و كليسا كند.
مارتين نجات يافت و چند روز بعد به صومعه «سنت اوگوستين» پيوست. صومعه هم داستاني دارد كه از حوصلۀ اين نوشته خارج است.
او از روز اول شروع به عبادت و مطالعه جدی الهيات كرد كه به يك راهب اوگوستيني واقعي تبديل شد.
در سال١٥١٠م پاپ جليوس باعث شد كه مارتين دست بهكار شود. پاپ ميخواست دو گروه متخاصم صومعه را يكي كند كه آنها راضي نبودند. راهبان میخواستند يكي را به روم بفرستند كه با پاپ بزرگ صحبت كند، حالا كي از مارتين بهتر كه هم دانشگاه را تمام کرده بود و هم الهيات خوانده بود.
وقتي مارتين به روم رفت، آنجا چيزهايی ديد كه بهشدت عقيده او را براي هميشه تغيیر داد. از قول او، در آن نهاد آسماني همه چيز زميني بود.
گرچند كليسا ميگفت پول منبع تمامي گناهان است، اما در كليسا همه در محور پول ميچرخيد و راهبان از اينكه از مردم پول مفت بهدست ميآوردند در خفا بر مردم ميخنديدند و مبالغ هنگفت پول فقط براي دعا خواندن از آنها ميگرفتند.
اين بود كه مارتين از يك راهب باتقوا به بزرگترين كافر اروپا تبديل شد. او آنقدر عصبي شده بود كه در نوشتههايش كليسای روم را به روسپيخانه تشبيه كرد.
او دوباره به آلمان برگشت، ولي ديگر مارتين تغیير كرده بود و اين تغیير ضرورت به زمان داشت. در درونش یک توفان باورنكردني در جريان بود، ولي او سرش را پايين انداخت و مصروف زندگي عادی خود شد. او در دانشگاه ويتنبيرگ به تدریس مشغول شد.
البته باید گفت که در آن زمان کشوری بهنام آلمان واحد وجود نداشت و مجموعهای بود از صدها شهرهاي كوچك با زمامدارانش. آن زمان همه مردم از لحاظ ديني مربوط به امپراتوري روم مقدس بودند، ولي نه آن امپراتوري روم باستان كه اشتباه نشود. اين خود يك داستان ديگر است.
وظيفه آن زمان امپراتوري روم نظارت بر دين، حمايت از وحدت كليسا و ريشهكن كردن بدعت بود و بيشتر كليساهاي مشهورشان در (آلمان) بود.
اين امپراتوري از طرف هفت نفر اداره ميشد كه يكي از آنها بهنام فردريك بود كه خيلي مرتبط به این داستان است. او مشهور به فردريك دانا بود.
اين درست زمانی بود كه پاپ در وتينبيرگ شروع كرد به فروش اوراق رستگاري. يعني هر بدي، جنايتي و گناهي ميكني بيا پول بپرداز، ورق عفو بگير و گناهانت بخشيده ميشود.
از طرف ديگر يكتعداد مردم عادي دچار حساسیت شده بودند كه اين چه معني دارد؟ هر كس بيايد هر بدي كند و بعد پول بدهد و گناهانش را بخرد. اشراف هم از اينكه از پول آنها كليسا زندگي پر زرق و برق دارد به ستوه آمده بودند.
مردم در همان آغاز از اين عمل پاپ پترسيل استقبال خوب نكردند. اين بود كه ديگر مارتين اعتراضنامۀ ٩٥مادهای خود را نوشت. او نوشت كه بخشيدن گناهان مربوط بهخداوند است نه فروش اوراق و اين ارتباط مستقيم با ايمان شخص دارد. او خيلي مستقيم اشاره كرده بود كه فروش اوراق بهخاطر خرج ساختمان قصر جديد پاپ است. با وجود اين همه انتقادها لحن متن خيلي ملايم بود. اين در حالي بود كه مارتين نميدانست انفجاريترين متن ششصد سال گذشته را نوشته است.
بهمجردی كه نوشتههايش تمام شد او الي ٣١ اكتوبر١٥١٧م صبر كرد. اين روز قبل از يك روز بزرگ مذهبي بود كه مردم زياد به ويتينبيرگ ميآمدند.
او نوشته خود را كه آن زمان به زبان لاتين بود بر در كليسا چسباند و چند كاپي را هم براي ديگران تقسيم كرد.
يكي از اين نامهها كه به البرت پاپ رسيد، خيلي خشمگين شد كه يك راهب نادان چطور توانسته اوراق رستگاري را به تمسخر بگيرد. او دستور دستگيري او را داد. اما چون صنعت چاپ تازه شروع شده بود، اين اوراق را مردم داوطلبانه چاپ كردند و به همه جا فرستادند، اين اوراق در كمترين فرصت به نورينبيرگ حتي به بازل سويس رسيد.
مردم خيلي از شرايط ناراضي بودند و از خوانش اين نوشتهها خشنود، چون حرف دلشان بود.
مارتين كه متوجه خشنودي مردم شده بود، نوشتههايش را به زبان آلمانی ترجمه كرد. تا تابستان١٥١٨م كاپي نوشتهها در همه جا بودند. اينجا بود كه فريدريك دانا به این نتیجه رسید که بايد از اين راهب بهنفع خودش استفاده كند.
پاپ روم كه ميخواست مارتين را به روم بياورند تا جزاي اعمالش را ببينند، فريدريك كه دوست خوب پاپ و از جمله هفت نفر رهبري امپراتوري روم مقدس بود، گفت نه، مارتين همينجا ميماند و در يكي از شهرهاي نزديك (آيسليبن) مورد بازجويي قرار میگيرد.
قبل از رفتن به شهري آيسليبن او يك ورق ديگر بر سر درب كليسا چسباند كه به تمام نوشتههايش باور دارد و اين يك حقيقت محض است. در سه سال بعد نوشتههاي مارتين مانند آتشی بود كه سرتاسر اروپا را گرفت.
حالا مخالفان ديگر هم پيدا شده بودند و خشنتر از مارتين مينوشتند تا اندازهای كه خود پاپ روم را شديدا انتقاد ميكردند. موضوع ديگر از مساله مذهبي گذشته و سياسي شده بود.
در اين زمان امپراتور روم مقدس مُرد و چارلز پنجم بهجای وی نشست. او كه از قدرت فردريك خبر داشت به او قول داد كه با مارتين كاري نخواهد داشت.
در جون١٥٢٠، پاپ مارتين را به ارتداد محكوم نمود و دستور داد كه او خود را تا ١٢٠روز تسليم كند. ولي ديگر مارتين مرد ساده و تنهای چندسال قبل نبود .او در اين زمان سه مقاله ديگر نوشت كه عنوان يكي آن بود: پاپ انارشيست.
او نوشته بود كه اينجا امپراتور بهنام است و در حقيقت مالك همه چيز ما پاپ است.
در اول دسامبر١٥٢٠ مارتين احضارنامۀ پاپ را گرفت، به مركز شهر رفت و پيش چشمان همه آن را آتش زد.
مارتين مجبور شد به شهر ديگر براي محاكمه برود. اينجا متوجه شد كه او ديگر يك قهرمان است. توده عظيم مردم با او يكجا شدند و از هر شهر كه ميگذشت با استقبال گرم مواجه ميشد.
در روز محاكمه يعني ١٧ اپريل١٦٢١، كتابهاي مارتين را آوردند و از او پرسيدند كه آيا نادم است؟ مارتين چيزي نگفت و برايش تا فردا وقت دادند تا فكر كند.
فردا ديگر همه مردم خبر شده و در جریان محاكمه حاضر بودند. مارتين وقتي ديد اين همه مخاطب و طرفدار جمع شده، زمينه يك بيانيه مهم را مساعد دانست، او چندين ساعت بيانيه داد و استدلال كرد. او از همه خواهش كرد كه اگر در انجيل چيزي پيدا كردند كه من گنهكارم، گناهم را ميپذيرم و در نهايت گفت: خداوندا من اينجا ايستادهام در حاليكه هيچ گناهي نكردم، تو مرا كمك كن!
چارلز پنجم بعد از بيانيه مارتين گفت که براي تصميمگيري به زمان نياز دارد و اين بود كه چند روز بعد مارتين ناپديد شد.
همه فكر ميكردند پاپ به کسانی دستور داده تا او را بكشند. ولي با همکاری فريدريك دانا او را به يك قلعه دوردست بردند تا آبها از آسياب بيفتد و دوباره رها شود.
براي مارتين يك هويت جعلي دادند و يكسال در آن قلعه پنهان شد. او در سكوت روی ترجمۀ آلماني انجيل كار كرد.
ديگر مارتين به يك قهرمان انقلاب تبديل شده بود كه همه فكر ميكنند او مرده است.
بلاخره در سال١٥٢٢مارتين در ميان مردم ظاهر شد و آن زمانی بود که ديگر كمكم اصلاحات شروع شده بود.
تعدادی از طرفداران مارتين بهخاطر مسایل مذهبی بودند، ولي شمار ديگر كه از سياستهاي پاپ و واتيكان خسته شده بودند به این خاطر بهطرفداري او برخاسته بودند. هرچه بود او باعث يك تغیير بزرگ شده بود.
تظاهرات مردم زير پرچم لوتريزم آغاز شده بود. راهبان صومعهها فرار و و عروسي ميكردند.
همينطور كه اصلاحات روز به روز بيشتر ميشد، نقش لوتر به مقصد ميرسيد. ديگر اعتراض مارتین به یک اعتراض بزرگ در اروپا تبديل شده بود و هيچكس توانايي كنترول آن را نداشت.
در همين زمان او موفق شد با يكي از راهبههاي فراري ازدواج كند و تشكيل خانواده بدهد.
اما آرام آرام با گذشت زمان او به سمت تيوريهاي نادرست پيش رفت. آخر هم دستور قتل يهوديها و سوزاندنشان را داد. او مقاله وحشتناكی عليه يهوديان نوشت كه بعدها حزب نازي از آن استقبال كرد. يا اينكه طرفدار چندهمسري شده بود. اين ديگر براي طرفدارانش قابل تحمل نبود.
ديگر از هر طرف نجواهايی بهگوش ميرسيد كه پيرمرد بايد زودتر بميرد. بلاخره در ١٨فبروري ١٥٤٦ در عمر ٦٢سالگي درگذشت. او را در كليساي ويتينبرگ جايی كه اولين نامۀ اعتراضی خود را نصب كرده بود دفن كردند.
به امید روزی که در افغانستان هم از دین و مذهب سوءاستفاده نشود و آزادی مردم به نام دین و مذهب پایمال نگردد.
به قلم احمد ولی شفا
پینوشت: «*مارتین لوتر کشیش متجدد و مترجم انجیل به زبان آلمانی و یک اصلاحطلب مذهبی بود. او یکی از تأثیرگذارترین شخصیتها در تاریخ آیین مسیحیت و از پیشوایان نهضت اصلاحات پروتستانی بهشمار میرود.»ویکیپدیا