تحلیل

تبعیض مذهبی؛ شیعیان رعیت درجه دوم

افغانستان کشوری است که در آن اقوام، فرهنگ‌ها، زبان و مذاهب مختلف و رنگارنگ وجود دارد و از دیرباز این گروه‌های اتنیکی در کنار هم مسالمت‌آمیز زندگی کرده و به داد و ستد فرهنگی- اجتماعی پرداخته‌اند. زنان و مردانی از اقوام متفاوت با هم ازدواج کرده و به قرابت‌ها افزوده است. فارغ از سیاست، اقوام ساکن در افغانستان و پیروان مذاهب مختلف در این کشور در درازای تاریخ در کنار هم زندگی داشته و هرگز تفاوت‌های طبیعی مانعی برای زیست جمعی‌شان نبوده است. از این گذشته، در افغانستان پیروان دو مذهب اسلامی اکثریت باشندگان این سرزمین را تشکیل می‌دهد که عبارت‌اند از شیعه و سنی. پیروان اهل سنت اکثریت شهروندان افغانستان است، اما تساهل و مدارا میان شیعه و سنی در این کشور به گونه‌ای بوده که اکنون مبدل به نمونه و مثال برای کشورهای همسایه و جهان شده است.

درهم‌آمیزی سنن و آداب و رسوم مذهبی شیعه و سنی در افغانستان به طوری بوده که گاهی تفکیک میان پیروان دو کتله مذهبی اگر نگوییم ناممکن، دست کم بسیار مشکل است؛ زیرا اهل سنت با اهل تشیع در نقاط مختلف کشور همواره داد و ستد داشته و در غم و شادی همدیگر شریک بوده‌اند. یکی از نمودهای بارز همزیستی مسالمت‌آمیز شیعه و سنی، عاشورا و مراسم دهه محرم است که در آن اهل سنت در کنار اهل تشیع در مراسم‌های عزاداری اشتراک می‌کنند و ضمن تجانس فرهنگی، مدارا و تساهل مذهبی را به نمایش می‌گذارند.

هرچند تجاوز ارتش سرخ به افغانستان و پیرو آن جنگ‌های داخلی موضوع اختلاف‌برانگیز اقوام و مذاهب را علم کرد و سبب تشتت‌های مذهبی خونین میان اهل سنت و اهل تشیع شد، اما این مساله نیز در سطح سیاسیون و راس هرم مراودات سیاسی باقی ماند و هرگز در قاعده پراکنده نشد؛ زیرا مدارا و تساهل مذهبی میان مردم افغانستان در حدی نیرومند و ریشه دارد بود که از چنین مسیرهای وحشت به سلامت بگذرند.

برای این که به موضوع اصلی برسیم، باید کمی به عقب برگردیم و در باره مذهب حنفی، آرا و مکتب کلامی حنفیت غور کنیم، تا موضوع اصلی که همانا تقابل و تضاد بسیار ویرانگر و خشن طالبان علیه اهل تشیع است، به دست‌مان بیاید.

مذهب حنفی نیز همانند تمام مذاهب دیگر اسلامی دارای دو وجه یا دو بعد است: فقه و کلام.

بعد فقهی مذاهب بیشتر به امور عملی و تشریح احکام عبادی می‌پردازد. مثل چگونه وضو گرفتن یا مبطلات روزه وغیره، اما مذهب کلامی بیشتر جنبه‌های عقیدتی و ایمانی را مورد مداقه قرار می‌دهد و در واقع اصل تقابل طالب با اهل تشیع از همین جا سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا گروه طالبان هرچند در امور فقهی حنفی مذهب هستند، ولی از نگاه کلامی راه شان با حنفیت جداست.

مذهب کلامی حنفی‌ها به عنوان «ماتریدی» شناخته می‌شود که بر می‌گردد به ابومنصور ماتریدی؛ عالمی از اهالی بخارا. اما مذهب کلامی طالبان همان مذهب اشاعره یا اهل حدیث است که یک نمود آن در سلفیت تبارز یافته و داعش نیز نسخه تروریستی آن است.

مرکز مکتب و آرای کلامی حنفیت شهر بخارا بود که با استیلای روس‌ها ناگزیر مرکزیت خود را به سود مدرسه دیوبندی از دست داد و به تبع آن مکتب کلامی ماتریدی نیز رو به افول نهاد. اکنون طالبان در فقه حنفی هستند، اما در کلام و اعتقادات اشعری و سلفی.

دشمنی طالبان با اهل تشیع از همین جا آغاز می‌شود؛ جایی که از نگاه معرفت شناختی و کلامی سلفیت‌محور، اختلاف با اهل تشیع از سطح افتراقات فقهی عبور می‌کند و در ساحت عقیده و ایمان به جولان در می‌آید. از این منظر، اهل تشیع با داشتن اعتقاد به توسل، معصومیت امامان، زیارت قبول امامان و عزاداری در محرم به عنوان مشرک تعریف می‌شوند و نگاه طالبان به اهل تشیع نیز دقیقاً از همین دریچه انداخته می‌شود.

طالبان مستقیماً فتوای قلع و قمع اهل تشیع را به دلیل این‌که در عصر ارتباطات هستیم و جهان مبدل به دهکده شده، صادر نمی‌توانند، اما در اشکال و شیوه‌های گوناگون و متقاوت و با شدت و حدت کم و زیاد واکنش نشان می‌دهند و عقده‌گشایی می‌کنند. به عبارت ساده‌تر، گروه طالبان نه می‌تواند اهل تشیع را بپذیرد و نه طرد کند. چنین لقمه‌ای به راحتی از حلقوم طالبان فرو نمی‌رود، اما مانع از دشمنی آن‌ها نیز نمی‌شود.

دشمنی طالبان با اهل تشیع در نمادها و سمبول‌های فراوانی فعلیت یافته/ می‌یابد، از جمله منع تدریس فقه جعفری در دانشگاه‌ها، باطل کردن قانون احوال شخصیه اهل تشیع، تعطیلی دادگاه‌های مبتنی بر فقه جعفری، جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری عاشورا در محرم، عدم حضور شیعیان در کابینه و حکومت‌های محلی و غیره.

در سطع اجتماعی و فرهنگی نیز جامعه هزاره که بدون شک و تردید بدنه اصلی شیعیان افغانستان را تشکیل می‌دهد، مورد هجمه طالبان قرار دارد. تحقیر و توهین قومیت هزاره از کابل تا اعماق هزاره‌جات ادامه می‌یابد و دوباره همان پروتکول‌های دوره شاهی نسبت به قومیت هزاره این بار با چاشنی مذهب روی کار می‌آید که بارزترین جلوه آن در کانکور دیده می‌شود؛ زیرا شکی نیست که مردم هزاره با پشتکار و زحمت درس می‌خوانند و اگر رقابت عادلانه باشد، برنده میدان هستند، اما با تبعیض و تعصب حتی آموزشگاه‌های‌شان مصون نیست.

نگاهی گذرا به ساختار کابینه و حکومت‌های محلی طالبان به خوبی نشان می‌دهد که اهل تشیع در خوش‌بینانه‌ترین حالت به شهروندان درجه دوم مبدل شده و پس از این اجازه ندارند رییس و والی و وزیر شوند؛ زیرا در آن صورت اجاق تعصب طالبانی که دو وجه قومی و مذهبی دارد، کور می‌شود.

از میان 22 وزیر طالبان هیچ کدام شیعه- حتی طالب شیعه- نیست و در میان 34 والی نیز شیعیان حضور ندارند و دردآورتر این که حتا در ولایات با اکثریت شیعه نیز والی یک ملای سنی است.

بنابراین تفاسیر، شیعیان برای امارت اسلامی فقط در حد پرداخت مالیات کمرشکن، عشر و زکات و اطاعت محض ارزش‌گذاری می‌شوند و فراتر از آن نه توقع دریافت خدمات داشته باشند و نه رویای سهم داشتن را قدرت و ساختار سیاسی را ببینند که به خودی خود کابوسی است تلخ در فرداهای پساطالبانی کشور.

ح. جاوید

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا