سکولاریسم؛ حقیقتگرایی یا منفعتطلبی؟
در زبان پارسی، سکولاریسم برابرهای متعددی مانند دنیاگرایی، اکنون، بهروزشدن، عصریشدن، عرفیشدن، اینجهانباوری، دنیاپرستی و دینگریزی دارد. در زبان عربی “علمانیت” را به جای سکولاریسم بهکار میبندند، عدهای با فتح عین و پارهیی با کسر عین که معنای آن دنیاگرایی و علمگرایی میشود. سکولاریسم دارای پهلوهای گوناگون است و کلیه عرصههای زندگی را در برمیگیرد، همچون سکولاریسم فلسفی، سکولاریسم اجتماعی، سکولاریسم اخلاقی و سکولاریسم سیاسی. این پهلوها هرکدام در حالی که گوشهیی بهصورت مشخص را احتوا میدارد، همپوشانی هم دارند؛ دارای پیوند استواری میباشند و ساحات یکدیگر را متاثر میسازند.
مورخان اندیشه، پیشینۀ سکولاریسم را به “افلاطون” میرسانند، که او از زبان سقراط در گفتگویی موسوم به “اثیفرون” نقل میکند، که در آن آمده است: آن کار بدین سبب خوب است که خدا دستورش را صادر کرد، یا خوب است و خدا آن را بهخاطر خوبیاش فرموده است. برای بار نخست کلمۀ سکولاریسم در معاهدۀ “وستفالی” ( 1648) بهکار بسته شد، که آن معاهده پایان جنگهای سیساله بود و در آن قرار بر این شد، که داراییهای کلیسا به دولت سپرده شود.
سکولاریسم در سدههای 15 و 16 ترسایی شاخه و پنجه زد و این امر زادۀ عوامل فلسفی بود و هم عوامل اجتماعی؛ از رهگذر فلسفی، امپریسم، دین طبیعی، تجربهگرایی جریانهایی بودند که به رشد و شگوفایی سکولاریسم انجامیدند، و از نظر اجتماعی فرو رفتن ارباب کلیسا در عیش و نوش، مخالفت آنها با اندیشههای نوین، ضعف فکری و اندیشگی آنها موجب شد تا تودۀ مردم نسبت به کلیسا دوری گزینند. الهیات رسمی با علوم طبیعی در تضاد قرار گرفتند، از جمله در مورد حرکت زمین، کلیسا به مخالفت برخاست و گالیله را محاکمه کرد. قانون جاذبه زمین از سوی کلیسا انکار گردید، تیوری تنازع بقای داروین کفرگویی پنداشته شد و به همین منوال دهها مورد دیگر. علاوه بر آن ضعف “کتاب مقدس” (انجیل) نمایانتر میگردید و قادر نبود در این گونه مسایل پاسخگو باشد. اصلاحات دینی (پروتستانیسم) بهوسیله مارتین لوتر راه را برای سکولاریسم بیشتر از پیش باز کرد.
شرح این مساله گویای این نکته است، که سکولاریسم از اروپا برخاسته، و وضعیت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی آنجا بر این امر سازگاری داشته است، از این رو کاپیبرداری از اروپا بدون مطالعه وضعیت اجتماعی و فرهنگی بلاد دیگر نمیتواند یک اقدام موفقانه باشد، طوری که در جهان اسلام، سکولاریسم ریشه نگرفت و دولتهای دستنشانده و کودتایی با توسل به زور حکومت میکنند و با توسل به سر نیزه فرمان میرانند، بدین ترتیب سکولاریسم آن گونه که در مغربزمین آرامش و ثبات بار آورد، به جهان اسلام آورده نتوانست و این مساله برمیگردد، به تفاوتهای اسلام با مسیحیت، جایگاه مسجد با کلیسا!
از لحاظ فلسفی سکولاریسم به سه گرایش دستهبندی میشود: (1) الحاد- این گرایش از دیدگاههای امپریستها، تجربهگرایان (پوزیتویستها) مارکسیستها سیراب میشود. (2) لاادریگری- این گرایش حقانیت را در همه ادیان میبیند، و در برتری یکی بر دیگری نظر ندارد و از آن به “کثرتگرایی دینی” تعبیر میدارد؛ نظریهپرداز معروف آن در اروپا “جان هیگ” و در حوزۀ پارسیزبانان “عبدالکریم سروش” است. (3) دین طبیعی- دراین گرایش انکار از وجود خدا وجود ندارد، اما تنها اعتقاد به خدای خالق یا آفریدگار دارند، نه قانونگزار. به پنداشت این گروه خداوند همه چیز را خلق کرده، و در دل آنها قوانینی را وضع کرده است و دیگر نیازی به مداخله ندارد. ارسطا طالس با طرح این که خدا را “محرک اول” مینامد، در راس هرم این گروه قرار میگیرد، با اندک تفاوتهای نیوتن که “خدای ساعتساز” را گفت و سپس دیوید هیوم همین راه را رفتهاند.
سکولارها در هیچ جا دعوای بیدینی ندارند، اما در عمل گلیم دین را از جامعه برمیچینند، جهانبینیشان دگرگون میشود، حقوق مردم را عوض میکنند و نظام آموزش رنگ دیگر به خود میگیرد. نگاهشان نسبت به اهداف و غایات زندگی متفاوت میشود.
همین اکنون در افغانستان/خراسان مارکسیستهای شکستخورده از سکولاریسم دم میزنند، و به گونۀ محترمانه ماتریالیسم را دوباره پیشکش میدارند. در جهان سکولار پدیدهها و مفاهیم دیگر بهسان از خودبیگانگی، کالاییشدن، عقل ابزاری، مرگ خدا، مرگ معنا، مرگ مولف نیز ترویج یافتهاند، و این همه دست به دست هم داده، دنیای سرمایهداری را ساختهاند. در مجموع شاخصههای جهان سکولار را میتوان چنین برشمرد:
جهان سکولار خدامحور نیست، انسانمحور است. همه چیز در دست انسان است و بهخاطر صلاح و بهبود انسان تلاش صورت میگیرد، انسان سکولار خودش برای خود حقوق تعریف کرده، همه چیز را به دلخواه خویش میطلبد؛ حتی خدا را! این انسان سفارش میدهد، که برای خدا چنین کاری زیبنده نیست، چنان کاری زیبنده است. انسان متدین شکرگزار، قانع و سر بهزیر است، اما انسان سکولار سرکش و طغیانگر میباشد. سکولاریسم با دگرگونسازی اخلاق انسانها، در پی تغییر جهان برآمده است، هم میخواهد خود را تغییر دهد، هم نباتات، هم حیوانات و هم جمادات را! انسان متدین حقیقتطلب است، ولی انسان سکولار منفعتطلب و سودجو، از این رو در جهان سکولار، حقیقت جای خود را به کارکردگرایی داده است. برای انسان سکولار علم برای علم و هنر برای هنر مطرح میباشد. از نظر اخلاقی قناعت یک ارزش اخلاقی پنداشته میشد، و با اندک متاع انسانهای متدین راضی میشدند، اما انسان سکولار سیریناپذیر است و پیوسته میکوشد تا از لذات و نعمات دنیا بهرهمند شود. دیگر اعتقادی به حسن و قبح دینی ندارد، خوبی و زشتی را عقل تعیین میکند و بس، پس از این ارزشها را از دین نمیگیرد، بل از عقل خود بنیاد میگیرد.
انسان سکولار خود را مکلف نمیشمارد، خود را محق میداند و همه چیز از نظرش مباح میآید، او دیگر ریسمانها را پاره کرده و هرچه دلش خواست انجام میدهد و اباحیگری در حیات او حاکم میباشد. همۀ تلاشش بهبود این جهان و دستیابی به ثروت و لذت دنیوی است و دغدغۀ سرای دیگر را ندارد. وقتی سکولاریسم همه عرصهها را تصاحب میدارد، و باقی میماند، دو رکعت نماز بیرمق که هواداران سکولاریسم میگویند، دینداران میتوانند انجام دهند یا خود از ژرفای سکولاریسم و مصائب آن چیزی نمیدانند و یا این که دیگران را ابله و کودن فکر میکنند.
در تاریخ اسلام اتفاق بر این است که دین و سیاست یک امر جداییناپذیر است. در طول تاریخ شخصیتی بهنام “ابوبکر اصم ” و گروهی از خوارج معتقد بودند که اقامۀ نظام اسلامی بر مسلمانها واجب نیست. در قرن20 قاضی عبدالرزاق روی این موضوع انگشت نهاد و در این باب کتابی نوشت که با نقدهای تند و ویرانگری از جانب اندیشمندان مواجه شد. وقتی در جهان اسلام، سکولارها با سیلی از انتقادات فلسفی و اخلاقی روبهرو میشدند، راه گریزشان این است که ما “سکولاریسم سیاسی” میخواهیم!
اگر معنای “سکولاریسم سیاسی” جدایی دین از سیاست است، این امری ناممکن است، زیرا دین پدیدۀ اجتماعی است و سیاست هم به ارادۀ مردم ارتباط دارد، این دو را چگونه از هم جدا میسازید، جز این که یکی را -که دین باشد- حذف کنید. از سوی دیگر سکولاریسم سیاسی، صلاحیت قانونسازی را به دولت سپرد، و به کلیسا گفت اگر چیزی درباره اجتماع به مردم به گفتن دارد، از طریق پارلمان پیش برود، و این خود دچار تناقض است؛ زیرا نمیتوان سخن از مردمسالاری گفت، اما به دینداران گفت در تعیین سرنوشتتان مداخله نکنید. علاوه بر آن، وقتی قانونگزاری به عقل جمعی نهاده میشود، مسلمانها در مورد احکام اجتماعی وحی چه میگویند، غیر از اینکه از آن چشم بپوشند و چشمپوشی از بخش عمدۀ احکام اسلامی چه معنایی میتواند، داشته باشد.
از همین جاست، که یک مرجعیت دینی برای مصوبات شورای ملی نیاز میافتد تا از صدور قوانین مغایر احکام اسلامی پیشگیری بدارد. اگر سکولاریسم سیاسی به معنای نفی دخالت روحانیت در امور سیاسی است، که این امر با تعالیم اسلامی سازگاری دارد، در آن صورت آن را حکومت متخصصین مینامیم، نه دولتی سکولار، این حکومت از نظر فرهنگی قابل پذیرش بیشتر اذهان عامه است و هم ماهیت آن با سکولاریسم متفاوت میباشد.
نویسنده: عبدالحفیظ منصور