راه دشوار صلح!
این روزها، بیشتر از همیشه واژۀ صلح دست به دست میشود و تیتر همه روزنامهها و خبرگزاریهای جهان است. گاهی در مسکو بر صدر اخبار جا خوش میکند، گاهی از قطر به تلویزیونها نگاه میکند و گاهی از دل «واشنگتن دیسی» بهسمتِ خاورمیانه پرتاب میشود.
جهان از جنگ خسته، جهان از جنگ لبریز، جهانی که با همه قدرت و صلابت به بنبست رسیده است. جنگ در اقصانقاط دنیا در گذر زمان، ضربه و صدمۀ مهلک خود را بر پیکر بشر وارد کرده است و آثار و زخمیهای هنوز زندهاند و تازگی میکنند. انسان امروز درک کرده که جنگ بد است و صلح نیاز حیاتی و انکارناپذیر. اما پرسش اینجاست آدمها و کشورها چهقدر آمادهاند که بالفعل و بالقوه برای دستیابی به صلح پایدار تلاشورزی کنند؟ صلح میخواهیم به چه قیمتی، با چه مکانیزم و رویکردی؟ افغانها چهوقت میتوانند به صلح دست یابند؟
صلح درونی و پویا که راه آن با آتشبس و بازیهای سیاسی کنونی جداست. از آنجا که جنگها در ذهن انسانها آغاز میشوند، دفاع از صلح نیز باید در ذهن آنها ساخته شود. روش و راه جنگستیزی و صلحپروری چیست؟ یعنی چطور میشود از نظر ذهنی و فکری رونده و پویندۀ فرهنگ صلح و آرامش باشیم.
فرهاد دریا در گفتگویی یک مسالۀ جالب را عنوان کرد. او میگفت اگر من وزیر معارف باشم، در نصاب تعلیمی یک مضمون را تحت عنوانِ «شکیبایی» اضافه خواهم کرد. یعنی بهکودک و فرزند خویش، درس صبوری بدهیم درس تساهل و مدارا. به فرزندان خود یاد بدهیم که دوست داشتن را فراموش نکنند، همیاری را از یاد نبرند و برایند جنگ را درک کنند. ذهنها باید تهی از جنگ باشد، تهی از مولفۀهای که امنیت جان و جهان را تهدید میکنند. یکی از آن راههای ایجاد فرهنگ صلح و مبارزه علیه خشونت کتاب و مدرسه است. به نصاب تعلیمی نگاه کنیم، خود را تکان بدهیم، تعلیم و تربیت اولویت ما باشد. آتشبس راه حل نیست، مصالحه دایمی راه طولانی دارد، این راه را باید رفت.
صلح، مدارا و همدیگرپذیری را چگونه باید آموخت، کجای قصه برای مهار جنگ و دفاع از صلح، کار اساسی انجام شده است؟ مردی که با زنش قهر است، فرزند او، جنگ و نفرت را در ته وجودش رشد میدهد و پرورش میکند.
هابرماس بهتبعیت از سقراط معتقد است که وجود حقیقت نهفته در زبان و دیالوگ میان گویندگان است و از طریق گفتگو خود را فاش میکند. اما برعکس در منونولوگ (تکگویی) یک حقیقت از پیشآماده وجود دارد که هر فرد در پی اثبات آن است، زبان تکگویانه پیش از همه منجر به سلطه، سوءتفاهم و خشونت میشود. ذات گفتگو در واقع در پی امر وحدت و یگانگی است. اگر از پیش امر مطلق و حقیقت محضی را در چانته نداشته باشیم، میتوانیم در فرایند گفتگو به وحدت و یکدستی برسیم.
تصور کنید طالبان فکر میکنند، افغانستان اشغال شده است، امریکا فیذاته بد است، برای زنان نباید اینگونه میدان داده شود! به این عناصر مومن هستند و بر همین مبنا سخن میگویند. اینجاست که غایت تعامل و بحث با تفکر طالبانی منجر به خشونت و ستیز میشود.
کانت میگوید همه کسانی که از صلح صحبت میکنند در حال جمع کردن تسلیحات هستند. در حالی که باید هر تلاش که منجر به جنگ میشود را کنار گذاشت. در غیر این صورت میشود تظاهر به صلح نمود.
مصداق سخن کانت را امروزه میشود به وضوح دید. کشورهای قدرتمند از صلح سخن میگویند، اما در عمل میلیاردها دالر جنگافزار میفروشند. اکثر کشورهایی که در پی ایجاد گفتمان صلح در منطقه و جهان استند، یا سلاح میفروشند، یا میخرند و یا میسازند. این یعنی به معنای دقیق کلمه، صلحخواهی وجود ندارد و هر کس به سهم خویش به ادامه جنگ کمک میکند.
در جامعۀ ما اما به سبک دیگری تظاهر به صلح میشود. یک مثال واضح آن همان کاروان صلحطلب هلمندیان است. آن کاروان که زیر عنوان «صلح» از هلمند تا کابل پیاده آمدند، نگاهشان به صلح وارونه است، چون رفتار اجتماعی و فرهنگی آنان با صلح و مدارا و آرامش مغایرت دارد.
مردی که با زنش آشتی نیست، فرزند او به عنصر جنگ تبدیل خواهد شد. او مردی که تا کابل پیاده آمده است، حاضر نیست دخترش به مکتب برود، برای زنش هویت قایل نیست و ریشههای جنگ و خشونت را نمیشناسد. اگر ما با زن خود آشتی کنیم، به فرزند خود مهر و دوستی یاد بدهیم، به خواست و استعداد دختر خود احترام کنیم، صلح نهادینه میشود و جنگ کنار خواهد رفت. ما داریم خود را فریب میدهیم و تظاهر به صلح میکنیم.
از همین جهت راه صلح دراز و دشوار است و یکشبه نمیشود آن را طی کرد. روزی که نسل ما تفکر و اندیشیدن را ارجمند بشمارد، صلح و آرامش نیز در این خاک نضج خواهد گرفت و درخت دوستی میوه خواهد داد.
روزنامه راه مدنیت/ سرمقاله