مالتهفروش را پيدا كنيد!
در مكتب كه بوديم، تنها مضمونی كه همه ما دانشآموزان با وحدت و يكپارچگی از آن نفرت داشتيم درس رياضي بود. هر كدام از ما اگر هم در دلش كوچكترين محبتی بهاين درس داشت سعی ميكرد هرگز آن را بهروی خود نياورد، چون در این صورت خود او هم برای ما نفرتانگيز میشد. رياضی برای ما مثل طاعون بود و هر كی هم بهنوعی با آن ارتباط داشت، فردی طاعونی بهحساب میآمد.
برای همين هميشه دعای خير كل مکتب بهدنبال معلمهای رياضی بود. هرچند من حالا كه فكر ميكنم، احساس ميكنم معلمهای رياضي، خودشان هم از اين درس متنفر بودند و طوری آن را درس ميدادند كه ما هم از آن بدمان بیاید.
اولين مسایل رياضی برای ما، چنين چيزهايی بود: اگر «فلان كس» فلان قدر چيز داشته باشد و فلان قدرش را بهفلانی بدهد و فلان قدرش را هم فلانی از او بگيرد، سپس او فلان قدر از فلان كس ديگر بگيرد و روی فلان قدر قبلی خود بگذارد، چقدر از فلان چيز نزد او باقی میماند؟ (معمولن هم «فلان كس» همان مالتهفروش بود كه انشاالله خير نبيند با آن مالته دادنش بهاين و آن)
يادم میآيد وقتی معلم ما را پای تختهسیاه ميبرد و ميگفت که چنين مساله را بنويسيم و حل كنيم، دقیق مانند اسبی كه بهنعلبندش نگاه میكند بهمعلم نگاه میكرديم!
در آخر هم اصلن نميفهميديم چی بهچی است و معلم كه از عصبانيت مثل چایجوش در حال غُلغُل كردن میشد، نمیدانستیم از ما جمع میخواهد يا منفی يا تقسيم؟ يا شايد هم ضرب!
فقط میدانستيم اگر مالتهفروشی كه در همه مسایل رياضی ما هست را پيدا كنيم خودش و مالتههايش را آتش بزنیم.
حالا سالها از مكتب گذشته ولی گويا اين مالتهفروش بدجنس هنوز دست از گريبان ما بر نمیدارد.
هرچه ما بزرگتر شديم او هم زرنگتر شد، بهحدی كه ديگر ما كه هيچ، دولت وحدت ملیمان هم پیشاش كم میآورد.
بهحساب من، دولت اگر دو سه سال ديگر هم بتواند دوام بياورد و سقوط نكند، بيست سال ميشود كه با مالتهفروشان ناراضی، در تلاش برای حل كردن مسالهاند و بهنتيجه نمیرسند. چرا؟
از يك طرف رياضی دولتمان مثل خودمان، چندان تعريفی ندارد و ماجرای خر و نعلبند (ببخشيد اسب و نعلبند!) دوباره تكرار ميشود. البته خودش (دولت) كه ميگويد بلد است و اگر بيشتر بهاو وقت بدهيم حتمن ميتواند مساله را حل كند، ولی تنها كاری كه ميكند اين است كه جوابهای تخيلیتری از خودش در میآورد.
از طرف ديگر بين خود مالتهفروشها اختلاف نظر است كه مالته را بهدولت بفروشند يا بهخريداران خارجی. هرچه خارجیها ميگويند بابا ما اصلن مالته نميخواهيم، آنها قبول نميكنند. ميگويند اصلن دولت در حدی نيست كه مالتههای ما را بخرد. ما فقط بهشما مالته میفروشيم. بعضي مالتهفروشان هم از كشوهای همسايه مالته وارد كردهاند و خودشان را وارد ماجرا كردهاند.
خلاصه چنان گدودی است كه سگ صاحبش را گم میکند. فقط اميدواريم قبل از اينكه ما (مردم) وسط اين مباحث رياضی برای هميشه كم یا تفريق شويم، مالتهفروش پيدا شود.
گزنه/ طنز راه مدنیت
فرشته حسینی