هشتگ من و بارداری؛ خودآگاهی یا تشویق برای نقش مادری
در این اواخر رفیق «سور اسرافیل» کمپین «من و بارداری» در فیسبوک به راه انداخته که از قضا مورد توجه خیلی از زنان و رسانهها نیز قرار گرفته است و گزارش «من و بارداری؛ سخن از تابوها و شرمساریها» در بیبیسی نیز نشر شده است. هدف از این کمپین به گفتۀ «سور اسرافیل» شکستن تابوهای فرهنگی است؛ تا زنان بتوانند به راحتی در مورد دوران بارداری و مشکلات آن گفتگو کنند. از طرف دیگر در این اواخر خانم «بهار سهیلی» در نقد این کمپین مقالۀ تحت عنوان « بارداری، کارگر بیمزد و تولید فاجعهبار زنان» در روزنامۀ هشت صبح به نشر سپرده که این مقاله نیز مورد توجه زنان قرار گرفته و در «خبرگزاری بانوان افغانستان» بازنشر شده است.
در این جا ما به دو گفتگو روبهرو هستیم. گفتگویی که خبر از شکستن تابوها میدهد و گفتگویی که باور دارد صحبت در مورد دوران بارداری زنان را تشویق به باردار شدن میکند.
هشتگ من و بارداری، میخواهد سکوت را در هم بکشند تا زنان و مردان به آگاهی نسبت به این دوران برسند؛ اما چنان غرق در عاطفۀ مادری که به آنها داده شده میشوند؛ که متنی که تولید میشود، توصیفی است و نه تنها به نقد این دوران نمیپردازد؛ بل به گفتۀ خانم سهیلی زنان را تشویق به باردار شدن میکند. از طرف دیگر گفتۀ خانم سهیلی نیز قابل بحث است و آن این که اگر زنان در مورد بارداری سکوت و تابوها را درهم نشکنند؛ چطور به خودآگاهی برسند؟ آنچه هر دو در این گفتگو نادیده گرفتهاند؛ نقش مادری و کارکرد آن بر روان و نقش اجتماعی زنان است.
در فرهنگ پدرسالار و مناسبات فیودالیته نقش اجتماعی زنان براساس، خصوصیات فیزیولوژیک آنها تعیین میشود و فرهنگ پدرسالار ارزشها و هنجارهای بازدارندۀ براساس همین خصوصیات علیه زنان ساخته و تحمیل میکند و از طرف دیگر نقش اجتماعی زنان را به وسیلۀ خصوصیات فیزیولوژیک آنها، اسطورهسازی کرده و تاریخ ستم بر زن را طبیعی جلوه میدهد. به همین دلیل بارداری زنان یک امر بدهی است و به حوزۀ سکوت اجتماعی پرتاب میشود.
این رویکرد باعث آن شده که زنان به دلیل خصوصیت فیزیولوژیک خود، جبرن نقش مادری – که یک نقش اجتماعی است – را به عهده بگیرند؛ اما زمانی این موضوع پیچیده میشود که جامعه به نقش مادر تقدس داده و زن قربانی نقش جبری خود میشود که آبشخور آن توانایی باروری زنان است و از طرف دیگر نقش تقدسیافتۀ مادری، زنان را تشویق به باردارشدن میکند.
این رویکرد جامعه پدرسالار را در سازوکارهای اجتماعی به وضوح دیده میشود. همۀ ما در روزهایی که از حقوق زن دادخواهی شده، شاهد شعارهایی مانند:«زن مادر است»، «زن با یک دست گهواره را میجنباند و با دست دیگر جهان را» روبهرو شدهایم. همچنین زنانی که در کمپین من و بارداری شرکت کردهاند به صورت ضمنی از این خوشحالند که زنانگی خود را قربانی نقش مادری کردهاند.
زنان براساس فرهنگ پدرسالار زمانی که مادر میشوند ناچار از زنانگی خود به نفع نقش مادری میگذرند و از آن جا که نقش مادری میتواند پایههای خانواده را مستحکمتر سازد، مناسبات فیودالیته در فرهنگ پدرسالار نقش مادری را طبیعیسازی کرده و اسطورۀ مادری خلق میشود.
مادر باید فداکار و ایثارگر باشد تا بتواند این جایگاه مقدس را به دست آورد، اما در مقابل این نقش، یک زن چه به دست میآورد و چه از دست میدهد؟
براساس مناسبات فیودالیته، خانواده واحد تولید میباشد و زن نه تنها در تولید مادی خانواده بدون هیچگونه امتیازی شامل است؛ بل تولید نسل نیز از وظایف عمده او میباشد. این مناسبات برای حفظ خانواده یک سلسله ارزشهای فرهنگی نیز خلق میکند که زنان ناآگاهانه تن به این ارزشها داده و نقش مادری که یک نقش اجتماعی است، با جان و دل میپذیرند.
از طرف دیگر زنان از کودکی نقش مادری را آموزش میبینند و این نقش در مرور زمان تبدیل به یک نقش درونی شده و هیچ وقت این تصور در ذهن آنها خلق نمیشود که شاید واقعن نباید، تا این حدود از زنانگی خود برای نقش مادری بگذرند و از طرف دیگر فرهنگ با ارزش گذاری به نقش مادر و دادن تقدس، به این جایگاه زن را ترغیب میکند که این نقش را به بهترین وجه ایفا کند.
این ارزشگذاری تا آن جا پیش میرود که زن ارزش خود را از تولید نسل و نقش مادری به دست میآورد. زنانی که به هر دلیل باردار نمیشوند و نقش مادری آنها از این طریق نفی میشود؛ در خانواده از جایگاه پستی برخوردار هستند و انسانهایی دیده میشوند که هیچ سودی ندارند. با وجود آن که این زنان نقش عمده خود را نیز در تولید ثروت خانواده و اجتماع بازی میکنند؛ اما به دلیل مناسبات فیودالیته که خانواده واحد تولید است؛ حفظ خانواده که از راه تولید نسل میشود بر تولید مادی ارجحیت پیدا میکند.
ارجحیت دادن به تولید مثل براساس مناسبات فیودالیته زنان را از یک نیروی کارا و پویا، به یک ابزار برای تولید مثل برای بقای خانواده تبدیل ساخته و از طریق تربیت و ارزشهای فرهنگی بر زن این را تحمیل میکند و زنان نیز ناخودآگاهانه این نقش را میپذیرند. چون هستی اجتماعی زنان، تعیینکننده شعور اجتماعی آنهاست. پس در زمانی که علیه این هستی اجتماعی نشورند، این نقش جبری مادر بودن، تبدیل به نقش اختیاری مادر بودن نمیشود.
به دلیل آن که هستی اجتماعی زنان، زایندۀ آگاهی اجتماعی آنها نیست، باعث آن میشود که هستی اجتماعی زن از یک طرف قربانی یک خصوصیت فیزیولوژیک او یعنی توانایی باروری او شود و از طرف دیگر برای بقای خانواده و جامعه از تمام خواستههای فردی و اجتماعی خود بگذرد. این دور باطل ادامه دارد. زنان هستی اجتماعی خود را بدون آگاهی قربانی منافع جامعۀ فیودالیته و فرهنگ پدرسالار میکنند و از طرف دیگر مناسبات جامعۀ فیودالیته و فرهنگ پدرسالار دوباره این هستی را بازتولید میکند.
این مساله را در استدلال زنان خانهدار نیز میبینیم. اگر از آنها کاری بخواهیم که با نقش مادری در تضاد باشد، خواهند گفت:«من دیگر مادر شدم. این کارها بد است». با وجود آن که میل باطنی آنها به شاد بودن و شاد زیستن باشد، نقش مادری آنها را کنترل میکند؛ چون باید فرزندانشان در راستای اجتماعی شدن، یعنی همرنگ دیگران شدن تربیت کنند.
مناسبتهای گوناگون نیز این نقش را در بین زنان تقویت میکند. به طور مثال، در روز مادر تلاش میشود از جایگاه مادر به انواع مختلف تجلیل به عمل آید. گرچه این مساله در نفس خود مشکلی ندارد اگر تجلیل از زحمات زنان باشد، اما کارکرد روانی و اجتماعی آن برای زنان، تشویق بیشتر برای ایفای این نقش به بهترین وجه است.
مناسبات فیودالیته افغانستان با فرهنگ پدرسالار نقش مادری با خصوصیت فیزیولوژیک زن برای باروری یکی دانسته و از این طریق زن را تحت ستم و استثمار قرار میدهد. در صورتی که زن میتواند این نقشها را به صورت جداگانه ایفا کند و یا نکند.
اما نقش مادری به دلیل باروری زنان، بر آنها تحمیل میشود و از طرف دیگر نیز زنان برای این که مادر شوند؛ باید حتمن باردار شوند.
باروری زنان یک خصوصیت فیزیولوژیک است که طبیعت برای آنها تعیین کرده و تا زمانی که علم به آن حد پیشرفت نکند تا رحم مصنوعی برای تولید نسل بشر کشف کند؛ تحت جبر طبیعت هستند. اما خانم سهیلی در مقالۀ خود در تلاش آن است که از باردار شدن زنان جلوگیری کند که این امر در حال حاضر غیرمنطقی و تخیلی به نظر میرسد.
اما نقش مادری یک نقش اجتماعی است و زنان با مبارزه برای تغییر مناسبات نابرابر در حوزۀ اقتصادی میتوانند این جبر اجتماعی را به اختیار تبدیل کنند و از این نقش رهایی یابند و حق انتخاب برای این نقش را برای خود بدهند. ولی گویا زنان در فضای مجازی با بیان از دوران بارداری خود نه تنها به تضعیف این نقش نمیپردازند؛ بل به گونۀ زنان را تشویق به عهدهدار شدن نقش مادری میکنند. نقش مادری چنان در ضمیرناخودآگاه زنان قوی است که حاضرند برای کسب این نقش تمام مشکلات دوران بارداری را بدون هیچ توقعی بپذیرند.
اما سوال این جاست که چطور میتوان این جبر و ستم بر زن را به اختیار تبدیل کرد. یکی از راههای تبدیلی این جبر، تربیت اجتماعی است. کودکان جامعه باید تحت تربیت اجتماعی قرار گیرند و این حق را به هر زن داده شود که حق انتخاب برای نقش مادری را داشته باشد. همچنین انتخاب این نقش که براساس فرایند تربیت یک امر درونی شده است، تبدیل به یک امر بیرونی شود و زنان آگاهانه تصمیم به آن بگیرند که دوست دارند چنین نقشی را ایفا کنند یا خیر؟
با این فرایند خصوصیت طبیعی باردار شدن زنان، از نقش اجتماعی مادر شدن جدا شده و زنان حق انتخاب را خواهند داشت.
طارق سعیدی؛ استاد دانشگاه