مرد قانون/ دانش؛ الگو و مرجعیت سیاسی فردا
وارلاردز warlords اصطلاح آشنایی است که در یکونیم دهۀ اخیر به صورت گسترده در افغانستان به کار رفته و در ادبیات رسانهها و مستندهای غربی بهجای «مجاهدین» استفاده شده است. اینجا حرف روی جهاد و مجاهد نیست؛ بل روی برخی از چهرههای جهادی است که در یکونیم دهه اخیر بخش بزرگی از منابع قدرت و سیاست را در اختیار داشتند و مالک سرمایههای میلیاردی شدند.
از رهبران و چهرههای جهادی کمتر کسی بوده که در 17سال گذشته در قدرت نبوده یا دستکم در بخشی از قدرت سهمی نداشته است. در یکونیم دهه که شعار بازسازی کشور و احیای مجدد ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، سرلوحه کار کمکهای جامعه جهانی بود؛ چیزی در حدود 150میلیارد دالر به افغانستان سرازیر شد تا راه افغانستان به سوی توسعه و پیشرفت باز گردد. این که حالا کشور به این مسیر قرار نگرفته، بحثی دیگری میطلبد که اینجا جایش نیست.
در مقابل دستهیی دیگر از سیاستمداران افغانستان افراد با تحصیلات عالی برگشته از کشورهای غربی با پیشوند تکنوکراتها Technocrats بودهاند. تکنوکراتها نیز به پیمانۀ وسیع در سیاست و قدرت افغانستان دست داشته و تقریبن در یک دهه اخیر یعنی بعد از پنج سال اول نظام سیاسی جدید، مدیریت اصلی سیاست مملکت را اینها در دست داشتهاند. اصطلاح تکنوکرات که در ادبیات سیاسی و رسانهیی ما از بار معنایی مثبت، پر ابهت و توام با تخصص و مدیریت برخوردار بود (در برابر مجاهدین که فقط تجارب تلخ جنگهای داخلی را داشتند) ابتدا بر اذهان عامه سنگینی میکرد و در عین حال حضور این تکنوکراتها مایه امید و دلگرمی برای مردم شده بود.
از طرف دیگر که رهبران جهادی از مسند معاونیتهای اول و دوم ریاست جمهوری، تا ریاست مجلس، اکثریت اعضای مجلس و به همین ترتیب در وزارتخانهها و بخشهای کلیدی دولت و حکومت حضور وسیع داشتند، شعار جنگ را به بازسازی عوض کرده، حرفهای دلخوشکننده به خورد مردم میدادند.
نباید فراموش کرد حامد کرزی که بیش از 13سال زعامت مملکت را به عهده داشت هم دارای پسزمینۀ جهادی و امارت طالبانی است، اما کرزی همیشه تعادل را حفظ کرده نه شعار جهاد و ارزشهای جهادی داد و نه بر ارزشهای مدرن مطابق شعارهای تکنوکراتها رفتار کرد. کرزی با استفاده از این تعادل بیشتر در فکر تحکیم پایههای قدرت خود و استفادههای عظیم اقتصادی- سیاسی خود بود. حالا خانواده کرزی بدون شک از سرمایهدارترینهای مملکت ماست.
اما دیری نگذشت که هم چهرههای شاخص جهادی و هم تکنوکراتهای پرمدعای غرببرگشته بر روی مردم آب سرد پاشیدند، فساد را گسترانیدند، ناامنیها شدت گرفت، فقر افزایش یافت و شکافهای اجتماعی و اقتصادی عمیقتر گردید.
آنچه در این میان باقی مانده، داراییهای نجومی، دمودستگاههای افسانهیی و شهرکهای رهایشی است که نصیب این دو طیف حاکم بر سیاست افغانستان شده است.
اما در این میان آدمهایی هم بودند و هستند که نه شعار دادهاند، نه از تفنگ و زور برای رسیدن به قدرت حرف میزنند و نه دنبال موجسواریهای سیاسیاند تا بر بال آن سوار شده به کاخهای مکنت و دارایی برسند.
سرور دانش؛ معاون دوم ریاست جمهوری حکومت وحدت ملی یکی از این چهرههای بیادعا، پرکار و انصافن با کارکردهای عالی در تاریخ جدید کشور ماست.
آقای دانش از عضویت در کمیسیون تسوید قانون اساسی 1382 تا ولایت دایکندی، وزارت عدلیه، وزارت تحصیلات عالی و اکنون معاون دوم ریاست جمهوری از خود کارنامههایی دارد که بههیچ وجه قابل کتمان نمیباشند.
دانش در کنار فعالیتهای سیاسی، هیچ وقت از تلاشهای فرهنگی و اکادمیک نیز فروگذاشت نکرده است. چه اینکه او در تمام این دورهها از کارهای فرهنگی و دانشگاهی نیز دور نبوده است.
مجله سراج
آقای دانش قبل از اینکه به افغانستان بیاید و وارد فاز سیاست گردد، در ایران مصروف تحصیل و در عین حال مصروف فعالیتهای فرهنگی ارزشمند بود. همه فرهنگیان و دستاندرکاران فرهنگی افغانستان به مجله قطور سراج که یک ژورنال تخصصی و فرهنگی بود آشنایی کامل دارند. سرور دانش مدیر مسوول این مجله بود. این مجله هم اکنون نیز یکی از ریفرنسهای معتبر میباشد.
یعنی آقای دانش خلاف سایر رفقای جهادیاش که در سنگر جنگهای داخلی یا تفنگ بهدست داشتند و یا هم مصروف فعالیتهای پروپاگندایی جنگ بودند، در دیار غربت او به فرهنگ میاندیشید و در تلاش کارهای ماندگار فرهنگی بود.
کمیسیون تسوید قانون اساسی
نقش سرور دانش در تدوین قانون اساسی جدید (1382) را هیچ کسی انکار نمیتواند. قانون اساسی که فصل جدید سیاست کشور را رقم زد، شاهراهی برای افغانستان قانونمند، عاری از خشونت و مبنتی بر مناسبات مثبت سیاسی اجتماعی ترسیم کرد.
آقای دانش در تدوین قانون اساسی 1382 در کنار چند تن از حقوقدانان دیگر کشور، عضویت کمیسیون تسوید قانون اساسی را داشت. اگر نتوانیم بگوییم که مسوده قانون اساسی به قلم دانش نوشته شده بود، دستکم رد پای حضور موثر دانش در این مسوده و بعد خود قانون اساسی را میتوان بهوضوح دید.
بعد از آن، آقای دانش در وزارت عدلیه نیز کارهای ماندگاری در حوزه قانون و قانونگذاری کرده است. در زمان وزارت آقای دانش در وزارت عدلیه کشور، قوانین زیادی به اهتمام وزارت عدلیه و تلاشهای شخص وی نافذ گردیده است. یعنی آنچه را ما امروز در جامعه خود در حوزه قانون و قانونیت میبینیم، بیتردید، بخش بزرگ این دستآورد چه مستقیم و چه غیرمستقیم به تلاشهای یکونیم دهه آقای دانش ربط میگیرد.
پس از وزارت عدلیه، آقای دانش به وزارت تحصیلات عالی گماشته شد. از سرور دانش انتظار میرفت که در این وزارت نیز کارهای اثرگذاری بر جای گذارد. نه تنها که چنین نشد، بل عمدهترین کمکاری دانش در ماموریتهای سیاسی وی در این وزارت رقم خورد. البته باید ذکر کرد که دانش در وزارت تحصیلات عالی به عنوان سرپرست بود که صلاحیتهای لازم اجرایی را نداشت.
اکنون که آقای دانش بر مسند معاونت دوم ریاست جمهوری تکیه زده است، نیز بهجای گرفتن فرمانهای شهرکهای رهایشی، قراردادهای بزرگ دولتی به برادران و اعضای خانوادهاش و بهجای توجیه سیاستهای ناکارآمد رهبری نظام، در تلاش نهادمندسازی قانون، محو فساد، فرهنگسازی و بسترسازی برای افغانستان توسعهیافتۀ فرداست.
بنیاد اندیشه
بنیاد اندیشه، از کارکردهای دیگر دانش است. آقای دانش بهجای اینکه بودجههای فرهنگی و اپراتیفی معاونت دوم را برای روزهای مبادا ذخیره کند و یا دستکم صرف هزینههای حزبی و خانوادگی کند، بنیاد اندیشه را که در یکونیم دهه جایش در فعالیت سایر رهبران سیاسی خالی بود، اساس گذاشت. بنیاد اندیشه هرچند با کمی و کاستیهایی که دارد، امروزه به آدرس بزرگ علمی و فرهنگی مبدل شده و کارهای خلاقانهیی تا کنون از این آدرس به ثمر نشسته است.
در حالیکه دانش میتوانست مطابق سلف سیاسی خود، بودجههای دولتی تخصیصیافته در دفتر معاونت دوم را به کاروبار پر درآمد مبدل سازد و برای چند نسلاش بیمههای اقتصادی فراهم کند، ولی او بهجای کار برای یک خانواده، یک ولایت و یا یک تنظیم، در فکر کار برای یک نسل، یک فرهنگ و یک تاریخ است.
آگاهان توسعه معتقدند که مدنیتهای بشری از تلاشهای فرهنگی مثمر ناشی میشود. ما نمیتوانیم ادعای کارهای اثرگذار در جهت باروری و رشد جامعه داشته باشیم، مگر اینکه از بسترسازیهای فرهنگی آغاز کرده باشیم.
در جامعهیی که به فرهنگ پشت پا زده میشود، نتیجهاش مثل چهل سال گذشته، جز جنگ و خونریزی چیز دیگری نیست. اما آنچه را سرور دانش امروز از آدرس سیاسی خود هرچند گامهای آغازین برداشته است، بدون شک میتواند متضمن فردای روشن و عاری از خشونت باشد.
مدال کاتب
فیضمحمد کاتب هزاره که از مشاهیر تاریخنگاری افغانستان است، اکنون بر اثر تلاشهای استاد دانش مدالی به نام او ضرب زده شده است. من هرگز به دفتر محمدکریم خلیلی نرفته بودم و نمیدانم آیا در دفتر کار او یا دستکم در مهمانخانه شخصی وی کدام عکس سیاهوسفیدی از کاتب است یا خیر؟ اما سرور دانش برای کاتب، مدال رسمی دولتی ساخت و چندین اثر گرانبهای کاتب را چاپ، تجدید چاپ و ترجمههای آثار کاتب را جمعآوری و در دست تدوین گذاشته است.
کاری که برای آثار کاتب در سه سال اخیر در زمان معاونت آقای دانش شده، در طول تاریخ سیاسی افغانستان انجام نشده است. کاتب از چهرههای مشهور و محبوب تاریخنگاری افغانستان است که بدون تردید اگر آثار کاتب را از تاریخ افغانستان جدا کنیم، تاریخ معاصر کشور ما دچار فقر عجیبی میگردد.
آثار کاتب آیینۀ تمامنمای تاریخ معاصر کشور است و این تاریخ بدون کاتب، هیچ حرفی برای نسلهای بعدی برای گفتن ندارد. فیضمحمد هزاره از آن جهت کاتب شد که «پی افگند از تاریخ کاخ بلند»، اما این معمار تاریخنگاری معاصر ما در نزد سیاسیون افغانستان و حتا سیاسیون مدعی احیای هویتهای سرکوبشده، که در واقع دوای درد آنهاست، غریبی بیش نبود و شاید در تمام دوره قدرت و مکنتشان یک بار هم به یاد وی نیفتاده باشند.
این کار آقای دانش شاید در نزد برخی یک کار قومی تلقی گردد، اما همانطور که کارهای کاتب یک کار قومی نیست؛ بل ارزشهای ملی را با خود دارد، تلاشهای آقای دانش نیز ملیمحورانه و در جهت تحکیم ملتسازی بوده است.
آقای دانش با آنکه مشغلههای زیادی در معاونت دوم ریاست جمهوری دارد، همچنان به کارهای اکادمیک پشت نکرده و هنوز هم ریاست هیات امنای دانشگاه ابن سینا را دارد و عضو هیات علمی این دانشگاه است. دانش هنوز هم گهگاهی به کارهای اکادمیکاش نیز میرسد.
انکشاف متوازن
در سهسال از معاونت دوم آقای دانش، کار ایشان در مقایسه با خیلی از سیاستمداران دیگر قابل مقایسه نیست. آقای دانش چه در حوزه سیاست و قدرت و چه در حوزه اجتماع و اقتصاد، کارهای قابل وصفی انجام داده است که اگر برای همه مردم قابل دید نباشد، برای کسانی که از نزدیک نظارهگر اوضاع سیاسی، اجتماعی و روند بازسازی کشور بودهاند قابل تفکیک است.
برای اولین بار ده پروژه جادهسازی در مناطق مرکزی به ارزش بیش از یکمیلیارد دالر، در زمان آقای دانش بهصورت اجرایی درمیآید. چیزی که در 17سال از عمر بازسازی افغانستان سابقه ندارد، در حالی که سقف کمکهای جامعه جهانی برای حکومت افغانستان آن هم مشروط به 15میلیارد دالر میرسد.
اگر در سطح کوچکتر صحبت کنیم، بیش از 140میلیارد دالر در روند بازسازی افغانستان هزینه شد، در این میان سهم هزارهجات چه بوده است؟ پاسخ مسوولان وقت چه خواهد بود؟ با توجه به اینکه در ابتدای نظام سیاسی جدید، حدود 85درصد کادر بشری حکومت را افراد وابسته به مجاهدین شکل میدادند.
دانش؛ مرجع و الگوی سیاسی؟
دانش تنها سیاستمدار از آدرس ایلیتهای جهادی است که دارای بیش از 15 اثر، تالیف و ترجمه است و حدود 700 عنوان مقاله از وی در مجلات و ژورنالهای معتبر منطقهیی به چاپ رسیده است.
دانش علاوه بر کارنامههای درخشانی که در عرصه قانونگذاری، سیاست، فرهنگ و تحقیق و پژوهش دارد، تنها کادر جهادی است که در هیچ یک از اسناد معتبر بینالمللی و محلی، اصطلاح «وارلارد» را با خود ندارد و هیچ رد پایی از وی در اتهام به جنایات جنگی و فساد اداری و مالی دیده نمیشود.
در کنار همه فشارها و کشوگیرهای سیاسی که در سطح کلان سیاست مملکت وجود دارد، آقای دانش در کنار ویژگی یک شخصیت منعطف سیاسی، از یک اتوریته مناسب سیاسی نیز در بدنه حکومت وحدت ملی برخوردار است. این واقعیت، بیانگر اتخاذ یک سیاست موثر، شفاف و مبتنی بر منافع علیای مردم افغانستان است که توانسته اعتماد رهبری نظام را کسب کند.
با این همه، آیا پرستیژ سیاسی دانش، علمیت و فهم سیاسی وی با سایر رهبران سیاسی چه درونقومی و چه فراقومی قابل مقایسه است؟
نسل امروز افغانستان، نسل تحصیلیافته، باسواد، آگاه و مرتبط به پیشرفتها و ارتباطات جهانی است. برای این نسل دیگر زور، تفنگ، تبلیغات موجگرایانه قومی، حزبی و لسانی جایی ندارد. آنچه از اهمیت برخوردار است عملکرد درست سیاسی سیاسیون است. روی این مبنا، سرور دانش نهتنها به عنوان یک رهبر قومی؛ بل میتواند بهعنوان مرجع و الگوی سیاسی، آدرسی قابل اعتماد برای نسل امروز و فردای جامعه شهروندی افغانستان باشد.
نسل امروز در عین حال که آگاه و اهل تسامح و تساهل است، نسل در دوران گذار نیز است. این نسل نمیتواند با رهبران جهادییی که در کارنامهشان، اتهامهای جنایات جنگی، فساد، خویشخوری، تعصب قومی و تنظیمی و … را دارند و در مدت یکونیم دهه اخیر هم کار چندانی برای مردم از خود بهجا نگذاشتهاند، تعامل کنند و به آنان چون آدرس سیاسی قابل اعتماد ببینند. در عین حال با تکنوکراتهایی که به گفتۀ خودشان با «یک بیگ خالی از غرب آمده بودند و با بیگهای پر بر خواهند گشت» و هیچ احساس تعلقی به آیندۀ این مملکت ندارند نیز نمیتوانند کنار بیایند.
اما در کنار این ویژگیهای دانش، هنوز مشکلاتی وجود دارد که ممکن است فرصت و امکان تعامل بهتر و بیشتر دانش را با مردم و نسل امروز محدود کند؛ زیرا نمیتوان حضور افراد و گروههایی را که هنوز در دامهای قومی خود گیر ماندهاند، انکار کرد. چنین حلقههایی تلاش میکنند که با ابزارهای قومی و تنظیمی در مسیر روابط گسترده دانش، سنگاندازی کنند.
از سوی دیگر، اخیرن برخی با یخناندازیهای سیاسی و حرکتهای سطحی که به احتمال زیاد از سوی برخی از حلقههای سیاسی دیکته میگردند نیز در تلاش مخدوش ساختن چهرۀ سیاسی دانش شدهاند که با توجه به رویکرد و عملکرد سیاسی و رفتاری آقای دانش، این حرکتها جایی را نخواهند گرفت.
شخصیت دانش نه در حلقههای تنگ قومی و تنظیمی محدود میماند و نه یخناندازیهای سیاسی، اعتبار سیاسی او را مخدوش میسازد.
بنابراین این دو گروه نزدیک و دور به دانش باید بدانند که دانش در چنین حرکتهایی نمیگنجد. دانش یک الگو و مرجع معتبر سیاسی ملی است که باید از او آموخت.
از سویی هم باید گفت جامعه امروز ما خیلی شباهت به گلهیی دارد که شبانان با گرگها همنوا بودهاند. در چنین وضعی نیاز مبرم است چهرههای اثرگذاری مثل دانش که امکان مرجعیت سیاسیشدن را دارد، برای مردم بازتعریف شود و اجازه داده نشود بیش از این شبانهای همکیش با گرگ، گلهدار بمانند تا فرهنگ سیاسی اربابرعیتی ما به فرهنگ سیاسی مشارکتی درآید که در آن هم شهروند و هم شهریار در برابر هم مبتنی بر قانون پاسخگو باشند.
سید امین بهراد؛ روزنامهنگار